• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3890روز قبل
اخلاق
با تدبّر در آیاتی كه خداوند متعال در آنها به نیكی و احسان به والدین سفارش كرده است، درمی‌یابیم كه خداوند پس از امر به پرستش و ایمان به یگانگی خود، به احسان به والدین فرمان می‌دهد. در حقیقت، پس از تعظیم خود به تكریم پدر و مادر دستور داده كه بیان كننده‌ی اهمّیّت این مسأله است. بنابراین نباید پدر و مادر را به اسم صدا زد. باید با احترام و ادب با ایشان سخن گفت و در حضورشان صدا را بلند نكرد و اگر به دلیل پیری سبب رنجش فرزندانشان شدند، فرزندان نباید به آنان كوچكترین بی ادبی كنند و سخنان ناراحت كننده(حتّی اف) بگویند. امام صادق‌ علیه السلام می‌فرماید:
اگر چیزی كمتر از اف وجود داشت، باری تعالی از آن نهی می‌فرمود.
وقتی كه گفتن اف به پدر و مادر روا نیست، به یقین گفتن سخنان ركیك و ناسزا و نگاه‌های غضبناك، گناه افزونتری دارد و مخالفت گفتاری و رفتاری با والدین به مراتب بدتر است. در آیات متعدّد قرآن به حسن رفتار با پدر و مادر(مسلمان یا كافر) و احترام به آنها سفارش شده است.
امام علی علیه السلام درباره‌ی زیارت قبور پدر و مادر می‌فرماید:
مَن زارَ قَبرَ اَبَوَیهِ فِی یَومِ الجُمُعَةِ اَو لَیلَتَهُ اَو اَحَدِهِما كُتِبَ لَهُ حَجَّةٌ مَبرورَةٌ؛
هر كس قبر پدر و مادر یا قبر یكی از آن دو را در روز جمعه یا شب جمعه زیارت كند، برایش حجّ نیكویی نوشته شود.
در حكایتی آمده است: موسی به عمران علیه السلام با پروردگار خویش مناجات می‌كرد. ناگهان مردی را زیر سایه‌ی عرش خدا دید. فرمود: پروردگارا! این مرد كیست كه به روی عرش تو سایه افكنده است؟ خطاب رسید این مرد دو صفت پسندیده دارد: به پدر و مادر خود نیكی می‌كند و برای سخن چینی گام بر نمی‌دارد.
احترام و رفتار كریمانه با پدر و مادر فقط به والدین مسلمان منحصر نمی‌شود، بلكه حتّی اگر پدر و مادری كافر باشند، باید با آنان خوشرفتاری كرد و به آنان احترام گذاشت، ولی نباید در كفر و الحاد از آنان پیروی كرد. خدای متعال در این‌باره می‌فرماید:
وَ إن جاهَداكَ عَلی أن تُشرِكَ بِی ما لَیسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما وَ صاحِبهُما فِی الدُّنیا مَعرُوفاً...؛
و اگر[پدر و مادر] تو را وادارند تا درباره‌ی چیزی كه تو را بدان دانشی نیست به من شرك ورزی، از آنان فرمان مبر[ولی] در دنیا به خوبی با آنان معاشرت كن...
در اسلام بر احترام و احسان به والدین حتّی والدین كافر تأكید شده است. از امام صادق‌ علیه السلام نقل می‌شود كه فرمود:
مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت: من جوان ورزیده‌ای هستم و جهاد را دوست دارم، ولی مادری دارم كه از رفتن من[به جنگ] ناراحت است و رضایت نمی‌دهد. پیامبر فرمود: برگرد و نزد مادرت باش كه انس یك شب مادر با تو از یك سال جهاد در راه خدا بهتر است.
مادر، مظهر عاطفه و سرشار از محبّت است. اوست كه با رأفت و مهر خود محیط خانه را دلچسب می‌كند و اوست كه در چهاردیواری خانه، مدینه فاضله می‌سازد و به پرورش و سازندگی كودك می‌پردازد. مادر است كه انسان‌هایی شرافتمند و مفید برای جامعه می‌پرورد. مادر سرچشمه‌‌ی فضیلت است و تقوای عملی و ایمانی او راهنمای اعضای خانه است. امام صادق‌ علیه السلام می‌فرماید:
شخصی نزد پیامبراكرم صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت: یا رسول الله! به چه كسی نیكی كنم؟ حضرت فرمود: به مادرت. پرسید: پس از او به چه كسی؟ پیامبر پاسخ داد: به مادرت. برای بار سوّم آن شخص پرسید: سپس به چه كسی نیكی كنم؟ حضرت فرمود: به مادرت. دیگر بار پرسید: پس از مادر به چه كسی خوبی كنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: به پدرت.
نقل است كه مردی سرگرم طواف خانه‌ی خدا بود و مادرش را نیز بر دوش خود گرفته بود و طواف می‌داد. در همان حال رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم را دید. پس از ایشان پرسید: آیا با این كار حقّ مادرم را ادا كرده‌ام؟ حضرت فرمود: خیر، تو با این كارت حتّی یكی از ناله‌های او را(به هنگام وضع حمل) جبران نكرده‌ای.
پس فرزند باید در همه‌ی موارد جز در مسأله‌ی شرك به خدا از پدر و مادر پیروی كند؛ پدر و مادر را به اسم كوچك صدا نزند؛ جلوتر از آنها راه نرود و پیش از آنها ننشیند. سبب خجالت و سرشكستگی پدر و مادر نشود و در همه حال سپاسگزار آنها باشد . جلوی پای آنها به نشانه‌ی احترام برخیزد.
شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: منظور از احسان به پدر و مادر چیست؟ حضرت فرمود:
با آنها نیكو معاشرت كنی و آنها را مجبور نكنی چیزی را كه نیاز دارند از تو بخواهند، اگرچه بی‌نیاز باشند، بلكه باید اظهار نكرده وظیفه‌ی خود را انجام دهی كه خداوند می‌فرماید: هرگز به نیكی نمی‌رسید مگر آنچه را كه دوست دارید انفاق كنید... و منظور از "اف" یعنی اگر دلتنگت كردند به آنها اف مگو، اگر تو را كتك زدند با آنها تندی مكن و به آنها به احترام و مهربانی سخن بگو و از روی مهربانی برای آنها حالت افتادگی پیش آور.
شخصی از امام سجاد علیه السلام پرسید: شما احسان‌كننده‌ترین مردم نسبت به مادرت هستی، پس چرا با مادرت در یك سفره هم غذا نمی‌شوی؟ حضرت فرمود: می‌ترسم در برداشتن لقمه‌ای كه چشم مادرم به آن است پیشدستی كنم و به واسطه‌ی این عمل عاق شوم . آن امام همام در رساله‌ی حقوق درباره‌ی مادر می‌فرماید:
حقّ مادرت این است كه بدانی تو را در شكم خود نگهداری و با خود حمل كرده است كه هیچ‌كس را دز آنجا جای ندهد و نتوان جا داد و از میوه‌ی دل خود(خون خود) غذایت داده است كه هیچ‌كس به كس نمی‌دهد و با همه‌ی اعضای خود تو را نگهداری كرده است. تو را سیر كرده با آنكه خودش گرسنه بوده و تو را آب داده با آنكه خودش تشنه بوده است. برهنه مانده و حال آنكه تو را پوشانده، در سایه نگهداری‌ات كرده و حال آنكه خود زیر آفتاب بوده و بیخوابی كشیده تا تو را خوابانده و سرانجام تو را از سرما و گرما حفظ كرده است. پس اولاد نمی‌تواند زحمات و فداكاری مادر را جز با توفیق الهی شكرگزاری و قدردانی كند.
صله‌ی رحم در احادیث اهل بیت علیهم السلام
در روایات بسیاری به صله‌ی رحم و پیوند با خویشاوندان و نیكی به آنان سفارش شده كه نمونه‌هایی از آن بیان می‌شود:
الف) عمل پاكیزه
در حدیثی روایت شده كه خداوند می‌فرماید:
به درستی كه من جز عمل پاكیزه‌ای را كه برای من(خالص) صورت گرفته باشد، نمی‌پذیرم و صله‌ی رحم از جمله‌ی آن اعمال پاكیزه است. به درستی كه من خدای بخشنده و مهربانم(رحمان) و رَحِم را به اقتضای رحمت خویش آفریدم تا مردم از طریق آن به یكدیگر مهر ورزند و در روز قیامت در پیشگاه من از حجّت قاطع برخوردار شوند. من قطع می‌كنم كسی كه آن را قطع كرده باشد و وصل می‌كنم با كسی كه به آن پیوسته باشد. اینگونه عمل خواهم كرد با كسی كه امر مرا ضایع كرده باشد.
ب) بارقه‌ای از رحمت خدا
رسول اكرم صلی الله علیه و آله وسلم خویشاوندی را پرتوی از رحمت حق می‌داند و می‌فرماید:
الرَّحِمُ شِجنَةٌ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ؛
خویشاوند، پرتو و نشانه‌ای از رحمت خداوند است.
ج) خویشاوند، بال و پر انسان
امام علی علیه السلام درباره‌ی معاشرت با خویشان می‌فرماید:
طایفه و خویشاوندانت را احترام كن. همانا آنان به منزله‌ی بال‌های پرنده‌ای هستند كه به وسیله‌ی آن بال‌ها پرواز می‌كنی و آنان ریشه و اصل تو هستند كه به وسیله‌ی آنها به اصل و ریشه و نسب خود می‌رسی و دستی هستند برای تو كه به كمك آن به هدف‌های خود دست می‌یابی.
د) رسیدگی به خویشاوند اعمّ از بینوا بانوا
مولای متّقیان علی علیه السلام می‌فرماید:
بدانید كه هیچ‌یك از شما نباید از خویشاوندی كه گرفتار فقر و بینوایی است، روی برتابد، بلكه باید او را با مالی كه اگر انفاقش نكند، بر دارایی‌اش نیفزاید و اگر انفاقش كند، سبب نقصان در مال او نگردد، یاری دهد. اگر كسی دست یاری از عشیره‌ی خود فرو بندد(در حقیقت) یك دست از یاری عشیره كاسته شده، ولی او خود را از یادی دست‌ها‌ی بسیاری محروم كرده است(پس) هر كس با اطرافیان خود به مدارا رفتار كند همواره دوستی و مودّت آنان را نصیب خود ساخته است .
همچنین می‌فرمایند:
كسی كه خدا به او مال و خواسته‌ای ارزانی داشته است، باید به خویشاوندان رسیدگی كند و مهمانی‌های نیكو دهد و گرفتاران را از بند برهاند و به فقیران و وامداران قرضی بدهد تا ثوابی حاصل كند. پس خود شكیبایی ورزد و حقوقی را كه به گردن دارد ادا كند و با سختی‌ها بسازد دست یافتن به این خصلت‌ها در دنیا سبب شرف و بزرگی و درك فضایل آخرت می‌شود، اگر خدا بخواهد.
هـ) سرعت در صله‌ی رحم
امام علی علیه السلام همواره در كارهای خیر پیشتاز بود. ایشان می‌فرماید:
ای مردم! به خدا سوگند من هرگز كسی را به هیچ طاعتی برنینگیختم، مگر آنكه خود بر آن كار پیشتاز بودم و شما را از هیچ گناهی نهی نكردم، مگر آنكه پیش از شما خویشتن را از آن بازداشتم.
نخستین پیشوای شیعیان در صله‌ی رحم نیز پیشرو بود، چنان كه خود می‌فرماید:
لَن یُسرِعَ اَحَدٌ قَبلی اِلَی دَعوَةِ حَقٍّ وَ صِلَةِ رَحِمٍ؛
در پذیرش دعوت حق و صله‌ی رحم هیچ‌كس مانند من پیشتاز نبوده است.
و) صله‌ی رحم بدون منّت
صله‌ی رحم یك وظیفه‌ی دینی و شرعی است و پاداش فراوانی دارد و هرگز نباید با منّت گذاشتن بر خویشاوند همراه باشد. این عبادت به هر شكل كه باشد(سر زدن، كمك كردن و...) توفیقی الهی است و آثار و بركات دنیوی و اخروی بسیار دارد. امام علی علیه السلام در پیش‌بینی شگفت‌انگیزی، از آینده و روزگاری خبر می‌دهد كه صله‌ی رحم با منّت همراه می‌شود. ایشان می‌فرماید:
...یَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فیهِ غُرماً وَ صِلَةِ الرَّحِمَ مِنّا...؛
روزگاری بر مردم خواهد آمد كه صدقه، زیان به شمار می‌آید و صله‌ی رحم[نوعی] منّت شمرده می‌شود.
ز) شافع روز جزا
پیامبراكرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
اَلشُّفَعاءُ خَمسَةٌ: القُرآنُ وَ الرَّحِمُ وَ الاَمانَةُ وَ نَبِیِّكُمُ وَ اَهلُ بَیتِ نَبِیِّكُم؛
در قیامت پنج شفیع وجود دارد: قرآن و رحم و امانتداری و پیامبر اكرم و اهل بیت رسول علیهم السلام .
ح) فراگیری حقّ رحم
راوی می‌گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم كسانی با من قرابت رحمی دارند، ولی با من هم‌عقیده نیستند آیا حقّی از آنان بر عهده‌ی من است؟ حضرت فرمود: بلی، حقّ رحمیّت را چیزی قطع نمی‌كند.
ط) سفارش پیامبراكرم صلی الله علیه و آله وسلم
حاضر و غایب امّتم و آنانی را كه از پشت پدران و رحم مادرانشان تا روز قیامت به دنیا می‌آیند، به صله‌ی رحم سفارش می‌كنم اگرچه به فاصله‌ی[رفتن برای دیدن آنها] یك سال راه باشد، زیرا صله‌ی رحم جزو دین است.
ی)نشانه‌ی دینداری
امام علی علیه السلام فرمود:
برای اهل دین نشانه‌هایی است كه با آن شناخت می‌شوند و ازجمله‌ی آن نشانه‌ها صله‌ی رحم و ارتباط با خویشان است.
ك) برترین اعمال
امام باقر علیه السلام فرمود:
هیچ قطره‌ای در پیشگاه خداوند از قطره خونی كه در راه خدا ریخته یا قطره اشكی كه در ظلمت شب از خشیت الهی جاری شود محبوبتر نیست و هیچ قدمی بهتر از قدمی نیست كه برای صله‌ی رحم برداشته می‌شود.
امام صادق علیه السلام فرمود:
مردی از طایفه خثعم از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسید: بالاترین عمل در اسلام چیست؟ حضرت فرمود: ایمان به خدا، مرد پرسید: بعد از ایمان چیست؟ حضرت پاسخ داد: صله‌ی رحم.
ل) نشانه‌ی تقوامندی
امام رضا علیه السلام فرمود:
كسی كه با رحم خود ارتباط نداشته باشد، از تقوای الهی برخوردار نیست.
م) نشانه‌ی سخاوتمندی
امام علی علیه السلام فرمود: فرد سخاوتمند نیكوخصال، احسان كننده‌ی نعمت‌ها و اهل صله‌ی رحم است و نیز فرمود:
ثَمَرَةُ الكَرَمِ صِلَةُ الرَّحِمِ؛
ثمره‌ی جوانمردی و بخشندگی صله‌ی رحم است.
ن)برترین فضیلت
امام علی علیه السلام فرمود:
اَفضَلُ الفَضائِلِ صِلَةُ الهاجِرِ وَ ایناسُ النّافِرِ وَ الاَخذُ بِیَدِ الغائِرِ؛
والاترین فضیلت، پیوستن به خویشاوندانی است كه از تو بریده و انس با كسی است كه از تو رمیده و دستگیری از كسی است كه در مهلكه افتاده باشد.
س) پاداش فراوان
رسول اكرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
پاداش صدقه و احسان ده برابر، پاداش قرض هجده برابر، پاداش صله و پیوند با دوستان بیست برابر و پاداش صله‌ی رحم بیست و چهار برابر است.
ع)زكات بدن
امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند بر هر یك از اعضا و جوارح انسان بلكه بر هر تار مو بر هر لحظه از عمر زكاتی واجب كرده است. زكات پا، اهتمام در ادای حقوق الهی مانند دیدار نیكان، شركت در مجالس عبادت، اصلاح امور مردم و صله‌ی رحم خواهد بود.
نیز می‌فرماید:
خداوند بر دستان آدمی صدقه و صله‌ی رحم و جهاد در راه حق را واجب كرده است.
ف)مصداق قرض‌الحسنه
معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام درباره‌ی آیه‌ی«مَن ذالّذی یَقرِضُ الله قَرضاً حَسَناً...» كیست كه به خدا قرضی دهد قرضی نیكو...(بقره،245) پرسید. امام‌ علیه السلام فرمود: این آیه درباره‌ی صله‌ی رحم نازل شده است... این پرسش را از امام كاظم‌ علیه السلام نیز پرسیدند كه امام همان پاسخ را داد.
ص)مایه‌ی آرامش
حضرت علی علیه السلام فرمود:
هرگاه كسی از رحم خویش عصبای شود و بر او غضب كند(مناسب است كه) به سوی او روانه شود و با او تماسی(مصافحه و معانقه) حاصل كند، زیرا رحم هنگامی كه با رحم پیوند یابد، به آرامش می‌رسد.
عوامل ضعف یا قطع پیوندهای خویشاوندی
1ـ آگاه نبودن به حقوق و وظایف یكدیگر
معمولاً افراد از اهمّیّت پیوندهای خویشاوندی در زندگی اجتماعی، میزان اهتمام دین (اسلام) به برقراری و تحكیم این روابط، آثار و فواید دنیوی و اخروی این پیوندها، حقوق و تكالیف متقابل و چگونگی ادای این حقوق غافلند. احیای ارزش‌های مذهبی و اخلاقی فراموش شده، بیدار كردن وجدان جمعی و فرهنگ عمومی، گوشزد و یادآوری كردن پیوسته به نقش و آثار صله‌ی رحم یا قطع آن با هدف جامعه‌پذیر كردن افراد در برابر این هنجار و مبارزه با عناصر فرهنگی مزاحم و بیگانه و...از جمله عواملی است كه می‌تواند اعضای جامعه‌ی اسلامی را در ایفای درست این وظیفه‌ی الهی یاری كند.
2ـ ناهمگونی طبقاتی
از ویژگی‌های جامعه‌ی امروزی، گرایش به نوگرایی و مدپرستی است. این مسائل نوعی ناهمگونی طبقاتی میان افراد جامعه پدید می‌آورد و فاصله‌های اجتماعی میان آنها را تشدید می‌كند. در چنین شرایطی افراد معمولاً به ارتباط با كسانی علاقه‌مندند كه علایق و وجوه مشتركی با آنها دارند. در مقابل هرگونه ناهمسانی و اختلاف طبقاتی، فاصله‌ی میان آنها را افزایش می‌دهد. در نتیجه دیده و بازدیدها و جویا شدن از وضعیت خویشان و در یك كلام صله‌ی رحم كمرنگ می‌شود.
3ـ خانه‌های كوچك
یكی از عواملی كه گاه سبب ضعف یا قطع پیوند با خویشاوندان می‌شود آپارتمان نشینی و كوچك شدن فضای سكونت خانواده‌هاست. امروز گاهی روابط میان خویشاوندان و دوستان به برگزاری میهمانی‌های تشریفانی ـ بسته به توانایی مالی، شأن اجتماعی و سطح توقّع طرفین ـ محدود می‌شود كه این امر هزینه‌ی زیادی بر میزبان تحمیل می‌كند. بدیهی است برپایی اینگونه میهمانی‌ها و پذیرایی‌های همراه با تشریفات و چشم هم چشمی، مستلزم داشتن امكاناتی چون خانه‌ی مسكونی مناسب و بزرگ است. نبود این امكانات فرد را از برقراری ارتباط صمیمانه و مستحكم با خویشان و دوستان باز می‌دارد؛ زیرا توان مقابله به مثل و پذیرایی مناسب را ندارد. از اینرو به قطع رابطه می‌انجامد. بنابراین برای برقراری پیوندهای خویشاوندی باید از سطح توقّع‌ها كاسته شود.
4ـ میهمانی‌های پرهزینه
برپایی میهمانی‌های پرهزینه و تشریفات كمرشكن و دادن هدایای گرانقیمت به مناسبت‌های گوناگون به خویشاوندان خود سبب می‌شود برخی از افراد به دلیل ناتوانی مال یا بخل با خویشاوندان قطع رابطه كنند. این امر از عوامل بسیار مهم در تضعیف پیوندهای خویشاوندی در جوامع امروزی است.
5ـ فساد اخلاقی برخی خویشاوندان
یكی دیگر از عواملی كه به تضعیف یا قطع پیوندهای خویشاوندی می‌انجامد، فساد اخلاقی و گرایش به ناهنجاری‌هاست. بدون شك انسان‌ها تمایل دارند با افراد درستكار و موجّه و شایسته ارتباط و با آنان رفت‌وآمد داشته باشند؛ از اینرو كسانی كه جایگاه معنوی خویش را نزد خویشاوندان از دست می‌دهند ارتباط دیگر اعضای فامیل با آنان كمرنگ می‌شود.
پیامدهای مثبت صله‌ی رحم

منبع: azha.ir

يکشنبه 20/5/1392 - 13:9
اخلاق
«صله» مصدر فعل وَصَل از ریشه‌ی«وَصل»است كه در مقابل«فصل» قرار می‌گیرد و به معنی اتّصال و پیوستگی است. از اینرو به نماز كه میان بنده و خدا ارتباط برقرار می‌كند«صلاة» می‌گویند. بنابراین صله از نظر لغوی به معنای پیوستن است.
به محلّ استقرار و رشد جنین«رَحِم» گفته می‌شود. جمع رَحِم «ارحام» است و به خویشاوندان به اعتبار انتساب به یك رحم، ارحام گویند. بر اساس روایتی از پیامبراكرم‌ صلی الله علیه و آله وسلم خداوند هنگام خلق رَحِم خطاب به او فرمود:
اَنَا الرَّحمنُ وَ اَنتَ الرَّحِمُ، شَفَقتُ اسمَكَ مِنِ اسمِی فَمَن وَصَلَكَ وَصَلتُهُ وَ مَن قَطَعَكَ قَطَعتُهُ؛
من رحمانم و تو رَحِم. اسمت را از اسم خود گرفتم. هر كس به تو بپیوندد، من نیز به او می‌پیوندم و هر كس از تو جدا شود، من نیز از او جدا می‌شوم.
«صله ارحام» به معنی ارتباط با خویشاوندان است كه از واجبات دینی شمرده می‌شود و قطع آن حرام است. صله‌ی رحم در اصطلاح عبارت است از كمك و نیكی كردن به خویشاوندان و همدردی با آنان با جان و مال در حدّ توان انسان و قطع رحم اموری گفته می‌شود كه مخالف این روش باشد.
قطع، معانی متفاوتی دارد، گاه به معنای پیمودن است كه زمینه‌ی وصل را فراهم می‌سازد و چنین مقطعی ممدوح است و گاهی نیز به معنای بریدن و جدا كردن است كه در این نوع قطع، اگر مخالف با فرمان خدا در امری باشد كه به آن سفارش شده است ناپسند خواهد بود.
شیوه‌های صله رحم
به هر كاری كه موجب پیوند خویشان شود صله‌ی رحم می‌گویند، هر چند كار كوچكی مانند نیكو سلام كردن یا جواب دادن سلام یا دادن جرعه‌ای آب به خویشاوندان باشد. به طور كلی به هرگونه عملی كه از روی لطف و احسان باشد و سبب تحكیم روابط عاطفی میان ایشان شود، صله‌ی رحم گفته می‌شود و در مقابل به هر نوع بی اعتنایی در برابر خواسته‌های مشروع خویشاوندان و ادا نكردن حقوق آنان قطع رحم می‌گویند كه به كدورت و ایجاد فاصله میان آنها می‌انجامد.
با استفاده از آیات قرآن و روایات ائمّه‌ی معصوم علیهم السلام شیوه‌های صله‌ی رحم را به چهار دسته می‌توان تقسیم كرد:
الف) صله‌ی رحم زبانی: كارهایی چون سلام كردن و رد سلام و فرستادن سلام(از طریق واسطه) جزو صله‌ی رحم زبانی به شمار می‌آید. خداوند در قرآن كریم می‌فرماید:
وَ إذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأحسَنَ مِنها أو رُدُّوها...؛
چون به شما درود گفته شد، شما بهتر از آن درود گویید یا همان را در پاسخ برگردانید...
دعا كردن در حقّ خویشان، به نیكی یاد كردن از آنان و دوری از غیبت، تهمت، فحش، بدگویی و خبرچینی درباره‌ی آنان نیز از مصادیق صله‌ی رحم زبانی به شمار می‌رود.
ب) صله‌ی رحم عملی: دید و بازدید، گفتگوی حضوری با خویشاوندان، رفتن به خانه‌ی آنها و دعوت از آنها، نوشتن نامه برای بستگان در سفر، مسافرت برای دیدار با خویشان، گشاده‌رویی و مصافحه در برخورد با آنها، قهر نكردن و پیشی گرفتن در برقراری دوستی دوباره با آنها هنگام قهر و كدورت، عیادت از بیمار، شركت در تشییع جنازه و مجالس بزرگداشت درگذشتگان، پذیرفتن دعوت، اصلاح مفاسد و دفع ستم از بستگان، برآوردن حاجت آنها پیش از بیان كردن و شریك بودن در شادی و غم آنها را می‌توان از موارد صله‌ی رحم عملی دانست.
برخی افراد ترجیح می‌دهند به صورت غیر حضوری از خویشان و بستگان خود احوالپرسی كنند. آنها به واسطه‌ی این و آن یا به وسیله‌ی تلفن و نامه با خویشاوندان تماس برقرار می‌كنند و احوالشان را جویا می‌شوند، اگرچه با این كار از احوال خویشان آگاه می‌شوند ولی باید دانست دیدار و گفتگوی چهره به چهره حلاوت و بركت دیگری دارد. البتّه احوالپرسی غیرحضوری (تلفنی) نیز خوب است و نوعی صله‌ی رحم به شمار می‌رود ولی جای دیدار حضوری را نمی‌گیرد. نامه نوشتن به اقوان نیز نیكوست، ولی بار سفر بستن و به دیدار آنها رفتن و آنان را شاد كردن، نشان دهنده‌ی محبّت و علاقه‌ی بیشتر به آنان است و به صمیمیّت و یكدلی بیشتری می‌انجامد.
رسیدن به نشاط خاطر و بهره‌مندی از تجربه‌های یكدیگر نیز از مزایای دیدار حضوری است. امام هادی علیه السلام در این‌باره می‌فرماید:«دیدار برادران سبب انبساط خاطر و باروری اندیشه است، هر چند كوتاه و اندك باشد». با این همه آثار و بركتی كه در دیدار حضوری وجود دارد، دیگر چه جای درنگ و بهانه‌جویی و عذرتراشی برای ترك رفت‌وآمد با خویشان و آشنایان است. باید هر فرصتی را برای دیدار مغتنم شمرد. برگشتن از مسافرت،تولّد فرزند، مراسم ازدواج، بیماری و فوت بستگان، همه فرصت‌هایی هستند برای دیدار حضوری. این دیدارها پیوند خویشاوندان را مستحكم می‌كند، چنانكه پیامبراكرم صلی الله علیه و آله وسلم می‌فرماید:
اَلزّیارَةُ تُنبِتُ المَوَدَّة؛
دیدار، محبّت و دوستی را زیاد می‌كند.
چه خوب است هنگام رفتن به دیدار خویشان قصد قربت كنیم و پاداش آنها را تنها از خدا بخواهیم. نگوییم من چند بار به دیدن فلانی رفتم، ولی او به دیدنم نیامده است، پس من هم دیگر به دیدنش نمی‌روم، بلكه برای بهره‌مندی از ثواب الهی باید از اینگونه محاسبه‌ها بپرهیزیم. البتّه هر دیدی، بازدیدی دارد هر سلامی، علیكی؛ولی گاهی بهتر است كریمانه و با بزرگواری از این موارد گذشت. دیدار مؤمن، دیدار خداست. در حدیث قدسی آمده است:
أیُّمَا مُسلِمٍ زَارَ مُسلِماً فَلَیسَ إیَّاهُ زَارَ إیَّایَ زَارَ وَ ثَوَابُهُ عَلَیَّ الجَنَّةُ؛
هر مسلمانی كه به دیدار مسلمانی برود، در واقع مرا زیارت كرده است و پاداش او بر عهده‌ی من، بهشت است.
از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز روایت شده است:
هر مؤمنی كه به قصد دیدار مؤمن دیگر از خانه بیرون رود و او را همراه با معرفت به حقوقش زیارت كند، خداوند به پاداش هر گامش در این راه حسنه‌ای برای او می‌نویسد و گناهی از او محو می‌كند و درجه‌ای بر درجه‌های او می‌افزاید. چون در بزند، درهای آسمان به رویش باز می‌شوند و چون مؤمنان با یكدیگر ملاقات و مصافحه و معانقه كنند، خدای متعال رو به فرشتگان می‌كند و با مباهات گوید: دو بنده‌ام را بنگرید! به خاطر من با هم دوستی و دیدار می‌كنند. بر من است كه از این پس از عذاب مصونشان دارم و چون برگردد، فرشتگان بدرقه‌اش می‌كنند و اگر تا شب بعد از دنیا از حساب معاف می‌شود.
چه محرومند آنان كه با كوته فكری و به دلایل پوچ و لجاجت‌های بچّه‌گانه، با هم قهر و قطع رابطه می‌كنند و درهای خیر و بركت الهی را به روی خود می‌بندند.
ج) صله‌ی رحم قلبی: آرزوی قلبی برای سعادتمندی خویشان در دنیا و آخرت، دعا برای دفع بلاهای دنیوی و اخروی، آرزوی تداوم نعمت‌های موجود، محبّت ورزی به آنان و به یاد یكدیگر بودن از موارد صله‌ی رحم قلبی است.
د) صله‌ی رحم مالی: كمك مالی بلاعوض برای رفع مشكلات خویشان، دادن هدیه به خویشان در مناسبت‌های خاص، هزینه كردن مال خویش برای رفع كدورت‌ها و اختلافات ایشان، مواسات با آنها در مال، حفظ اموال خویشان و وارد نكردن خسارت‌های مالی به آنها و پرداخت صدقه‌های مالی به نیابت از آنها از نمونه‌های صله‌ی رحم مالی به شمار می‌آید.
سلسله مراتب ارحام
در رساله‌ی حقوق امام سجّاد علیه السلام آمده است:
حقوق ارحام متعدّد و متنوّع است و بر حسب میزان قرابت و پیوند نسبی ایشان تنظیم می‌شود. واجب‌ترین این حقوق، حقّ مادر و پس از آن حقّ پدر و در مرحله‌ی سوّم حقّ اولاد و در مرحله‌ی بعد حقّ برادران است. بر این اساس، حقوق دیگر خویشان بر پایه‌ی قرابت آنها تعیین می‌شود.
الف) حقّ مادر
فرزند باید بداند كه مادر او را پرورش داده و او از شیره‌ی جان مادر تغذیه كرده است. مادر هرگونه ناگواری و غم و غصّه را به جان خریده است تا او سالم بماند.
ب) حقّ پدر
فرزند باید بداند كه پدر، ریشه و اصل اوست و او شاخه و فرع پدر است و اگر پدر نبود، او نیز نبود. در حقیقت كمال و شایستگی و موفقیّت‌هایش را از وجود پدر بداند. پس تا خدا را ستایش و از پدر نیز سپاسگزاری كند.
ج) حقّ فرزند
پدر و مادر باید بدانند كه فرزند از آنها و وابسته به آنهاست و خوب یا بد بودن فرزند به آنها بستگی دارد. پدر، مسئول سرپرستی فرزند است و موظّف او را خوب، تربیت و به راه راست و اطاعت از پروردگار رهنمون كند؛ زیرا پدر از كارهای خوب فرزند ثواب می‌برد و در برابر گناه و معصیتش مجازات می‌شود. پس باید او را به گونه‌ای تربیت كند كه به عمل نیك و حسن رفتار در دنیا آراسته شود تا در پیشگاه خداوند از عمل كردن به وظیفه و سرپرستی صحیح و رسیدگی شایسته به فرزندش روسفید باشد.
پدر و مادر باید برای فرزندانشان شخصیّت و احترام قائل شوند و باورهای خود را بر آنها تحمیل نكنند و به آنها استقلال و حقّ انتخاب بدهند. البتّه حقّ فرزند بر پدر و مادر پیش از ازدواج زن و مرد آغاز می‌شود. مرد باید برای فرزند خود مادری متعهّد و شایسته انتخاب كند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این‌باره می‌فرماید:
حقّ پسر بر پدر آن است كه برای او مادری نجیب، اصیل و بزرگوار در نظر بگیرد و نام نیكو بر او نهد، كتاب خدا را به او یاد دهد، او را پاكیزه نگاه دارد و به او شنا كردن یاد دهد. خوب تربیت كند و در جایگاه نیكو و مناسب قرار دهد.
آن حضرت در كلام گهربار دیگری می‌فرماید:
فرزند بر گردن پدر سه حق دارد: نام خوب بر او بگذارد، به او نوشتن و خواندن یاد دهد و پس از بلوغ، زمینه‌ی ازدواج او را فراهم كند.
د) حقّ برادر
انسان باید بداند كه برادر، پشتیبان اوست و می‌تواند بر او تكیه كند و با كمك او به عزّت و سربلندی برسد. همچنین از نیرو و توان او برای چیرگی بر دشمنان استفاده كند، ولی او را وسیله نافرمانی خدا و ستم بر بنده‌ی خدا و تباه كردن حقوق الهی قرار ندهد. او را در غلبه بر هوای نفس یاری دهد و از وسوسه‌های شیطانی دور سازد. از وی در مقابل دشمنش حمایت كند و همچنین از نصیحت و خیرخواهی و عنایت به او به خاطر رضای خداوند غافل نشود. بنابراین اگر برادرش مطیع پروردگار است، در همه‌ی كارها به او كمك كند و در غیر این صورت مبادا به خاطر مهر و محبّت برادری از او اطاعت كند و به نافرمانی خداوند گرفتار شود.
هـ) حقّ سالمندان
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این‌باره می‌فرماید:
اَلشَّیخُ فِی اَهلِه كَالنَّبِیّ فِی اُمَّتِه؛
پیرمرد در میان اهلش، همچون پیامبری است میان امّتش.
همچنین می‌فرماید:
هیچ جوانی، پیری را احترام نمی‌گذارد مگر آنكه خداوند مقرّر می‌فرماید زمانی‌كه او به سنّ پیری رسید، كسی را برگزیند تا به او احترام گذارد.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده است:
زمانی‌كه عقل كامل شود، سخن گفتن كم می‌شود و آنچه عمر را طولانی می‌كند، آزار ندادن دیگران و احترام به بزرگان و سالمندان و صله‌ی رحم است.
انس بن مالك می‌گوید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا به پنج چیز سفارش كرد از جمله اینكه بزرگتران را گرامی بدار تا در روز قیامت از دوستانم باشی و نیز فرمود: از ما نیست هر كه به كوچك ما ترحّم و بزرگمان را اكرام نكند.
جوانان به هوش باشند مبادا به سبب ناتوانی جسمی و پیری والدین خود یا همسرشان از آنان دوری كنند و برای آسایش و راحتی بیشتر خود و همسرشان آنها را به خانه‌ی سالمندان ببرند و فقط گاهی به دیدن آنها بروند و گمان كنند كه حقّ آنها را ادا كرده‌اند، زیرا خودشان نیز روزی پیر خواهند شد.
سعدی می‌گوید: روزی جوانی نادان با صدای بلند بر مادر پیرش پرخاش كرد، آن پیرزن دل‌آزرده به كنجی نشست و با گریه اینگونه گفت:
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش****** چو دیدش پلنگ افكن و پیل تن
گر از عهد خُردی‌ات یاد آمدی ********* كه بیچاره بودی در آغوش من
نكردی در این روز بر من جفا ********** كه تو شیرمردی و من پیرزن
صله‌ی رحم در قرآن كریم
قرآن كریم در آیات بسیاری به رعایت حقوق ارحام، احسان به والدین، انفاق به ذوی القربی، تقدّم حقّ ایشان بر دیگر مؤمنان و پرهیز از قطع رحم سفارش كرده است. برای نمونه آیاتی از قرآن را كه درباره‌ی اهمّیّت صله‌ی رحم است بیان می‌كنیم:
الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللهِ مِن بَعدِ مِیثاقِهِ وَ یَقطَعُونَ ما أمَرَ اللهُ بِهِ أن یُوصَلَ وَ یُفسِدُونَ فِی الاَرضِ اُولئِكَ هُمُ الخاسِرُونَ؛
همانانی كه پیمان خدا را پس از بستن آن می‌شكنند و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده است می‌گسلند و در زمین به فساد می‌پردازند، زیانكارانند.
مفسّران درباره‌ی معنای«اَمرالله به اَن یوصَل» احتمال‌های گوناگونی ذكر كرده و از جمله گفته‌اند مراد از این آیه، صله‌ی رحم با خویشاوندان است كه خداوند دستور داده پیونده با آنان را مستحكم كنیم. در غیر این صورت در آخرت از زیانكاران خواهیم بود.
در آیه‌ی 20 تا 25 سوره‌ی رعد نیز خداوند متعال از دو گروه یاد می‌كند، ابتدا ویژگی‌های بهشتیان را اینگونه بر می‌شمارد: «آنان كه به عهد الهی وفا می‌كنند و پیمان‌شكنی نمی‌كنند و پیوسته با كسانی كه خداوند به پیوند با آنان امر فرموده است پیوند دوستی برقرار می‌كنند». سپس به سكونت آنها در بهشت‌های جاودان با نعمت‌های فراوان و بی‌پایان اشاره می‌كند.
خداوند در آیه‌ی25 از گروه دیگر اینگونه یاد می‌كند:
كسانی كه پس از بستن پیمان با پروردگار، پیمان شكستند و تمام كارهایی را كه خداوند به انجامش امر فرموده بود، نادیده گرفتند و با بریدن آن در روی زمین فساد و فتنه انگیختند، بر ایشان [نفرین] و لعن باد و جایگاهشان عذاب دوزخ خواهد بود.
خداوند در آیه‌ی دیگر اینگونه به پیوند با خویشاوندان(ذوی القربی) سفارش می‌كند:
لَیسَ البِرَّ أن تُوَلُّوا وُجُوهَكُم قِبَلَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ لكِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِاللهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ المَلائِكَةِ وَ الكِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی المالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساكِینَ...؛
نیكوكاری آن نیست كه روی خود را به سوی مشرق یا مغرب بگردانید، بلكه نیكی آن است كه كسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و كتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورد و مال خود را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوانان و....بدهد.
خداوند متعال در این آیه از كسانی یاد می‌كند كه اموال خود را با وجود نیاز، برای رضای پروردگار به خویشان می‌دهند. گاهی این كار افزون بر رضای پروردگار به قصد صله‌ی رحم صورت می‌گیرد.
در آیه‌های 15 و16 سوره‌ی بلد نیز می‌فرماید:«به یتیم خویشاوند یا بینوای خاك نشین[اطعام دادن]...». در حقیقت خداوند در درجه‌ی اوّل به بخشش و صدقه به خویشاوندان امر می‌كند، زیرا این كار هم صدقه است و هم صله‌ی رحم. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این‌باره می‌فرماید:
اَلصَّدَقَةُ عَلی القَرابةِ صَدَقَةٌ وَ صِلَةٌ؛
صدقه به خویشاوندان هم صدقه است و هم صله‌ی رحم.
آورده‌اند: زینب، همسر عبدالله بن مسعود اموالش را به خویشاوندانش بخشیده بود. این برزگوار از پیامبراكرم صلی الله علیه و آله وسلم پرسید: آیا مرا در این كار ثوابی هست؟ حضرت فرمود: برای تو دو پاداش است، یكی مزد پیوند[با] خویش و دیگری صدقه و بخشش.
نیكی به پدر و مادر
احسان به پدر و مادر و رعایت حقوق آنان از مهمترین مصادیق صله‌ی رحم است. خداوند در قرآن كریم می‌فرماید:
وَ قَضی رَبُّكَ ألاّ تَعبُدُوا إلاّ إیَّاهُ وَ بِالوالِدَینِ إحساناً إمَّا یَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ أحَدُهُما أو كِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنهَرهُما وَ قُل لَهُما قَولاً كَرِیماً؛
پروردگار تو مقرّر كرد كه جز او نپرستید و پدر و مادر[خود] احسان كنید. اگر یكی از آن دو یا هر دو در كنار تو به سالخوردگی رسیدند، به آنها[حتّی] اف مگو به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنی شایسته بگوی.

منبع: azha.ir

يکشنبه 20/5/1392 - 13:9
عقاید و احکام
بسم الله الرحمن الرحیم

عن ابی جعفر: أنّه أتی یهودّیٌ امیرالمؤمنین فی مُنصرَفهِ عَن وَقَعَة نهروان فسألَه عن المواطن الممتحنِ بها بعد النبی (ص) (و فیها یقول): «... و اما الرابعة یا أَخا الیهود، فإن القَائم بعد صاحِبه كانَ یُشاوِرنی فی موارد الأمور، فیصدرها عن أمری و یناظرنی فی غَوامضها فَیمضیها عَن رأیی...»
شیخ صدوق / الخصال / ج 2 / ابواب السبعة / ص 374 + شیخ مفید / الأختصاص / ص 173


امام صادق(ع) فرمود:
«پس از بازگشت امیرمؤمنان علی(ع) از واقعه نهروان، مردی یهودی نزد او آمد و از رخدادهای پس از پیامبر(ص) پرسش نمود و آن حضرت در حدیثی مفصل به آن پاسخ داد و از جمله در فرازی از آن فرمودند:
«... ای برادر یهودی! اما مسأله چهارم: آن كس كه پس از رفیق همراه خود حكومت را در دست گرفت (عمربن خطاب)، هماره در مسایل جامعه با من مشورت می كرد و آنگاه دستورات را بر اساس نظر من صادر می كرد و در مشكلات امور، نظر مرا دریافت می كرد و بر اساس همان رأی و نظر، آنها را قطعی می نمود...»


بــیـان:
1- این روایت بسیار مفصل است كه در آن امیر مؤمنان به تشریح حوادث پس از رحلت پیامبر (ص) می پردازد و ما فقط به نقل قسمت كوتاهی از این روایت بسنده كردیم.

2- روایت بر سماحت و بزرگواری امیرمؤمنان اشارت دارد كه با وجود حقانیتی كه برای خود قایل بود و در قسمتهای دیگر این روایت نیز بر این حق خود برای رهبری جامعه اسلامی تصریح می فرماید. اما آن گاه كه حكومت خلفا از سوی اكثریت جامعه مورد پذیرش و قبول قرار گرفت واستقرار یافت، آن حضرت ضمن حفظ موضع انتقادی و روشنگری خود در برابر آنان،برای حفظ منافع عمومی و مصالح مسلمین ایشان را از آرا و اندیشه های صائب و راهگشای خویش محروم نساخت. چنانكه مرحوم آیت الله خویی در مصباح الفقاهه در بحث از اراضی خراجیه (ج 1 ص 518) تصریح می كند كه این روایت، دلالت بر مشورت پذیری عمر از امیرمؤمنان دارد:
« الروایة داّلةً علی أنّ عمر كان یُشاور امیرالمؤمنین فی غوامض الأمور»

تفكیك و نسبت میان دو مقوله حقانیت الهی و مشروعیت مدنی از موضوعات مهم و دقیقی است كه در جای دیگر به تفصیل از آن بحث كرده ایم و توضیح داده شده كه حكومت دینی فقط زمانی مشروعیت كامل دینی خواهد داشت كه حقانیت الهی با مشروعیت مدنی همراه گردد. و آنگاه كه اكثریت جامعه از حقانیت الهی معصوم تمكین نمی كردند، گرچه دچار معصیت الهی می شدند اما حضرات معصومین (ع) هرگونه تحمیل بر خلاف اراده عمومی جامعه را غیر مشروع می دانستند و در چنین شرایطی كه بدلیل عصیان مردم ، مورد اقبال قرار نداشتند فقط به وظیفه روشنگری و آگاهی بخشی بسنده می كردند.

3- اینكه امیرمؤمنان، مرد یهودی را «برادر» می نامند، گرچه شاید در عرف امروز مسلمانان، ناآشنا و غریب بنماید، اما كاملاً با منطق قرآنی و سنت نبوی (ص) انطباق دارد. قرآن با صراحت از پیامبران بزرگ خداوند همچون صالح و هود به عنوان «برادر» (أخ) مردمان زمان خویش نام می برد ( برای نمونه رك : احقاف (46 /1|2-اعراف (7) 65 و 73 و85-هود(11)/50) و این در حالی است كه آن مردمان هنوز ایمان نیاورده و بسا پس از شنیدن پیام آنان همچنان بر آیین پیشین خود مانده اند. وهمچنین از پیامبر بزرگوار اسلام نیز روایت شده كه ایشان نیز برخی غیر مسلمانان را با همین وصف « برادری » مخاطب قرار داده اند.(رك: بحار الانوار/ج9/ص314) بنابراین به دلالت كتاب و سنت برای صدق عنوان برادری (اخوّت) ،اشتراك خاص دینی لازم نیست.

هرچند اخوت و برادری ایمانی، اخص از برادریِ بر آمده از وجوه عام انسانی است. و این منافات ندارد كه برای «اخوت»، مراتب و شئون مختلف وجود داشته باشد و برخی مراتب و شئون برای كسی قابل اثبات باشد و در همان حال مراتب و شئون دیگر از او نفی گردد. و آنچه كه در قرآن كریم در خصوص مؤمنان آمده و فرموده: همانا مؤمنان، برادران هستند». (انّما المؤمنون إخوة) بر چیزی بیش از تأكید بر «برادری مؤمنان» دلالت ندارد، و حتا اگر از آن حصر و انحصار نیز فهمیده شود در خصوص همان مفهومی است كه مورد تأكید قرار گرفته، یعنی « برادری ایمانی» می باشد و معلوم است كه اثبات «برادری ایمانی»، نفی مراتب و اقسام دیگر اخوت و برادری كه می تواند میان انسانها وجود داشته باشد را نمی كند و بنابراین با آیاتی كه پیامبران را برادر اقوام خود می نامد، تناقض ندارد.

بررسی كتاب وسنّت ، تردیدی باقی نمی گذارد كه مبنای تعامل با غیر مسلمانان ، حسن همزیستی ( التعایش السّــلمی) و رفتار دوستانه می باشد . اصولاً تعامل بر اساس اصل «احسان» ( رفتار نیكو ) را می توان یك اصل قرآنی دانست كه به مثابـه یك قاعده در كلیه مناسبات و ارتباطات اجتماعی و نیز بطور خاص غیر مسلمانان می باشد: وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ (آیۀ 36 سوره نساء) و نیز : لَا یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (آیه 8 سوره ممتحنه)

4- برخی فقیهان، سند این روایت را ضعیف دانسته اند اما:
اولاً ضعف سند با قرائن و شواهد دیگر قابل جبران است.از جمله اینكه مضمون روایت با محكمات كتاب و سنّت سازگاری دارد.
ثانیاً در آنچه كه از این روایت در مورد چگونگی تعامل و تخاطب با غیر مسلمانان بهره برداری نمودیم، صحت قطعی سند دخالت و اثر چندانی ندارد. چرا كه علاوه بر آنكه «مضمون گفته شده» با قرآن وسنّت سازگاری دارد، در جای خود بیان شده است كه ضعف سند صرفاً مانع استنباط حكم عملی از روایت می شود. ولی مانع صحت استعمال و كاربرد واژگان به كار رفته در آن برای مفاهیم خاص نمی گردد. به عبارت دیگر ضعف سند فقط مانع استنباط «مفهوم مركب» می شود. ولی مفردات روایت همچنان از مفهوم برخوردارند و شامل قانون و قاعده «اصالة الا ستعمال» می باشند و می توان نتیجه گرفت كه این واژگان در آن زمان چنین مفهومی داشته اند و كاربرد آنها در مفاهیم به كار گرفته شده رایج و معمول بوده است. بنابراین بر فرض آنكه از روایت نتوان حكم فقهی خاص استنباط نمود (به دلیل ضعف سند)، می توان فهمید كه به كار بردن واژه «برادر» برای غیرمسلمان، امر رایج و معمولی در میان مسلمانان بوده است.
منبع شرح و توضیح از حضرت آیت الله استاد حسینی قائم مقامی
http://www.ghaemmaghami.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 13:4
اخلاق
(قسمت سوم)


اسراء: جلسۀ پیش در تشریح عوامل اخلاقی تحکیم پیوندهای اجتماعی، از مسألۀ تواضع و فروتنی صحبت فرمودید. در این جلسه اگر موافق باشید به عوامل دیگر بپردازیم.
حجت الاسلام مصطفی پور: مسأله تواضع و فروتنی هم در مجموعه آموزه های دینی یعنی قرآن و روایات و هم در رفتار پیامبر و ائمه جلوه خاصّی دارد. مبنای این مسأله را تقریباً توضیح دادم و اجمالاً گفتیم كه ما برای این كه بتوانیم حالت تواضع را در خود ایجاد كنیم، باید به مبنای اصلی مسأله بپردازیم؛ این مبنا كه ما خدا را به عنوان خالق نظام هستی و انسان را هم به عنوان مخلوق او نگاه كنیم و همۀ انسان ها را به تعبیر روایات ما، برادر و عیال الله بدانیم. طبیعتاً اگر این گونه باشد، نسبت به همۀ انسان ها آن حالت فروتنی را داریم و اگر كسی مالی یا مقامی یا چیزی دارد، آن مال یا مقام یا فضیلت دیگر، امانتی است از سوی خدا نزد این انسان؛ نه آن که عاملی باشد برای برتری طلبی، تكبّر و مانند آن.
مثلاً از امام كاظم (ع) نقل شده است که فرمود: «التواضع ما تعطی الناس ما تحبّ أن تعطی»؛ یعنی تواضع این است كه به مردم آن چیزی را اعطا كنی كه دوست داری مردم همان را به تو بدهند. این مطلبی بود كه هفته پیش هم آن را بیان کردیم. ولی حدیث دیگری نیز داریم که در آن پرسیده می شود: «ما حدّ التواضع الذی إذا فعله العبد كان متواضعا»؛ حدّ تواضع چیست كه اگر انسانی این حدود را رعایت كرد می توانیم به او متواضع بگوییم. این حدیث در واقع حدود را مشخص می كند كه سوء استفاده نشود. امام در پاسخ فرمود: «التواضع درجاتٌ» تواضع دارای درجاتی است «منها أن یعرف المرء قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم» اول چیز آن است كه انسان قدر و جایگاه خود را بداند. این نكتۀ ظریفی است كه انسان جایگاه خود را بداند و خودش را در همان جایگاه قرار دهد؛ نه این كه انسان به گونه ای رفتار كند كه احیاناً زمینه سوء استفاده را فراهم نماید؛ یا خودش را خوار نشان دهد. می فرماید شما جایگاهی داری؛ باید آن جایگاه را با قلب سلیم بیابی. جالب است که امام كلمه قلب سلیم آورده است؛ قلب سلیم یعنی در واقع آدم سالم چگونه می تواند قدر خود را بداند. ممكن است گاهی بنده از روی تكبّر، جایگاهی برای خودم در نظر بگیرم؛ من كه متكبّرم معلوم است كه قلب سالمی ندارم. پیامبر اكرم آن عظمت را دارد؛ جایگاه واقعی ایشان هم مشخص است اما در عین حال می بینیم با فقرا و نیازمندان می نشیند و با آن ها همسفره می شود. اگر به كسی چیزی می دهد در حدّی باشد كه دیگران به او می دهند. اگر یكی آمد با من بدی كرد، من باید چگونه با او رفتار كنم؟ می گوید برخورد شما باید همراه با حسنه و نیكی باشد. در این جا بد نیست قصّه ای را خدمت شما عرض كنم. این قصّه معروف است. مالك اشتر شاگرد حضرت امیر است یك روز داشت از بازار رد می شد که جوانی آمد و توهین كرد یا چیزی را به سمت مالك پرتاب كرد؛ بدون این كه بداند او چه كسی است. یك وقت است می شناسد و اعتراضاً این كار را می كند، مثل كاری كه با بوش كردند و كفش به سوی او پرتاب كردند؛ و یك وقت است نمی داند او چه كسی است و بر اثر جهل، چنین حركتی انجام می دهند. در ارتباط با داستان مالك اشتر مسأله این طور بود که طرف نمی شناخت. او كار بدی انجام داد و مالك هم سرش را پایین انداخت و رفت. دیگران به او گفتند ای جوان می دانی این چه كسی بود؟! این فرمانده سپاه امیرالمؤمنین است. بالأخره كار بدی كردی حتماً با تو برخورد می كند. این شخص مالك را تعقیب می كند، می بیند مالك وارد مسجد شد و وی هم وارد مسجد می شود و می نشیند تا نماز مالك تمام شود؛ آن وقت ناگهان به دست و پای او می افتد؛ مالك در پاسخ می گوید اصلاً عذرخواهی ندارد؛ من آمدم این جا برای تو دعا كنم كه تو از آن حالت غرور جوانی خارج شوی و حد و حدود انسان ها را رعایت كنی. مالك برای برخورد قدرت داشت اما این برخورد را نكرد. روایت هم جالب است؛ می گوید بدی ها را شما با نیكی دفع كنید. یا قرآن در سورۀ مبارک فرقان وقتی عبادالرحمن را معرفی می كند، می فرماید: «وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً»؛ یعنی اگر جاهلی برخورد نامطلوبی داشت و سخن نامطلوبی گفت، عبادالرحمن سخن سالم می گویند. این برخورد، تأثیر هم دارد و طرف مقابل را متنبّه می كند؛ یعنی باعث اصلاح آن شخص آلوده می شود. یك بحث فرهنگ داریم؛ گرچه غلط هم باشد. لازم نیست از هر فرهنگ غلطی تبعیت شود. مثلا همین كه کسی سر وعده دیر می آید؛ به قول معروف برای این كه كلاس بگذارد. این اصلاً خلاف اخلاق عمل كرده است؛ چرا؟ برای این كه اصل اخلاقی به من می گوید وقتی وعده دادی، باید عمل كنی. قلب سلیم، چنین اقتضایی دارد. ما وقتی می خواهیم با جامعه مواجه شویم باید به درون خود مراجعه كنیم و جایگاه خود را به عنوان یك فرد متواضع بیابیم و از این رو داریم که امام جماعت وقتی نماز را خواند، باید رو به مردم بنشیند.

اسراء: دلیل این فرموده چیست؟
حجت الاسلام مصطفی پور: برای این كه اگر این مردمی كه پشت سر او نماز می خوانند سؤال داشته باشند، راحت بتوانند از او بپرسند؛ شاید نیازی دارند و او بتواند نیازشان را برطرف كند. اتفاقاً اگر بخواهیم وارد این مسائل بشویم، به لحاظ مبانی مطالب قابل ذکر بسیار است. حدیث جالبی راجع به عقل داریم که روایت ظاهراً برای امام صادق (ع) است. این حدیث در جلد اول اصول كافی هست. امام (ع) در پاسخ به این پرسش که عقل چیست؟ ده خصلت را ذكر می فرماید. در این فرمایش آمده است که آدم عاقل كسی است كه «الخیر منه مأمول» از چنین انسانی جز انتظار خیر نداریم؛ دوم آن که «و الشر منه مأمون» همه انسان ها از شرّ او در امان هستند؛ تا آن جا كه می فرماید این شخص كسی است كه اگر مردم برای رفع نیاز و حاجات به او مراجعه می كنند، احساس خستگی نكند. ببینید اگر اخلاق بخواهد جایگاه مناسبی پیدا كند باید مجموعه ارزش های اخلاقی را در كنار هم قرار دهیم و الاّ اگر من یك گوشه را بخواهم در نظر بگیرم بدون لحاظ گوشه دیگر، نشان از آن دارد که انسان در درون خود آن قلب سلیم را ندارد. بنابراین بر خلاف آنچه که گفته می شود انسان تابع عرف و جامعه و. .. است، اتفاقاً نظر بنده این است که نباید چنین باشد و فرد تابع عرف باشد.

اسراء: چرا؟
حجت الاسلام مصطفی پور: برای این كه اگر گاهی عرف غلط است، ما باید عرف شكنی كنیم. اگر این طور بود که نباید کاری جز تبعیت نسبت به عرف انجام دهیم، پیامبران نمی بایست هیچ حركتی علیه آنچه در جامعه می گذشت انجام می دادند. پیامبر می آید با شرك مبارزه می كند با این كه عرف جامعه آن را پذیرفته بود؛ ولی می گوید «قولوا لا إله إلاّ الله تفلحوا»؛ پیامبر می بیند افرادی مثل ابوجهل، ابولهب و ابوسفیان و دیگر افراد، برای خودشان به قول معروف كلاس می گذارند اما پیامبر این طور نیست. ما باید بین وقار و سنگینی و تواضع جمع كنیم؛ كار جلف و سبك سرانه نداشته باشیم.
به هر حال دنباله حدیث یكی از ویژگی های فرد متواضع را بیان می کند و می گوید: كسی كه می خواهد حدّ تواضع را رعایت كند باید «كاظم الغیظ» باشد؛ یعنی خشم خودش را فرو بنشاند. فرونشاندن خشم یكی از حدود است. آدم متكبّر معمولاً در برابر یك حركت نامطلوب، غضبناك می شود، اما این انسان متواضع نه. اگر فردی بر اثر ناآگاهی یا عدم توجه و از سر غفلت كار بدی انجام داده كه مسأله هم شخصی است، او را می بخشد. بعد هم می گوید، خدا انسان های نیكوكار را دوست دارد. ما نمونه های فراوانی در این زمینه، در زندگی ائمه داریم. شما ببینید امام حسن مجتبی (علیه السلام) در مدینه است؛ یكی از شام می آید؛ به او می گویند این شخص امام مجتبی است. او شروع می كند به فحش دادن و ناسزا گفتن. حضرت در آن جا می گوید: ظاهراً تو غریبی؛ حالا مشكلت چیست؟ گرسنه ای، من سیرت كنم؛ تشنه ای، من آب بدهم؛ لباس نداری، من لباس بیاورم. بعد در نهایت این شخص می شود مرید امام حسن مجتبی (ع)؛ چون حضرت او را عفو كرد. راجع به ائمه دیگر هم داریم. این ها نشان می دهد همان مطلبی را که قرآن می گوید «وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً.» اما من فكر می كنم بحث مهم تری كه ما باید به آن توجه كنیم، این است كه اصلاً مسلمان ها نسبت به همدیگر چه حقوقی دارند كه این حقوق را باید رعایت كنند؛ و این جا است كه تا اندازه ای مسأله روشن می شود.
روایت از معلی ابن خنیس است كه می گوید من رفتم خدمت امام صادق (ع) و خدمت آن حضرت عرض كردم: مسلمان نسبت مسلمان دیگر، چه حقوقی دارد؟ حضرت در جواب فرمود: هفت حقّ واجب و لازم دارد. بعد می گوید اگر كسی یكی از این حقوق را تضییع كند، از ولایت و طاعت الاهی خارج شده است و از خدا هم بهره ای نمی برد. طرف می گوید: آن ها چه چیزهایی هستند؟ امام این هفت حق را بیان می كند البته با یک مقدمه. من به آن مقدمه كاری ندارم. امام فرمود اوّلین و آسان ترین حق این است كه آنچه را برای خود دوست داری برای مؤمن دیگر هم همان را دوست بدار و آنچه را كه برای خود دوست نمی داری برای مؤمن هم همان را دوست نداشته باش. می بینید در بحث تكبّر و تواضع ما می گوییم آیا من دوست دارم كسی نسبت به من با تكبّر و بی اعتنایی برخورد كند؟ طبیعتاً خیر؛ من هم همین كار را نكنم؛ آیا من دوست دارم دیگران در برابر من متواضع باشند؛ اگر سؤالی و مشكلی دارم، دیگران بنشینند و مشكل مرا گوش كنند، بعد هم جواب بدهند؛ طبیعتاً خواست هر انسانی این است. این اوّلین حق و آسان ترین حق است و واقعاً اگر ما مسلمان ها در همه مسائل كه از جملۀ آن ها همین بحث تواضع است، بیاییم این را ملاك قرار بدهیم. در روایت هست شخصی از روستا یا جای مشابهی می آید و وارد شهر می شود؛ خدمت پیامبر یك دستورالعمل اخلاقی می خواهد. می گوید من آمدم سفارش و توصیه ای بكنید كه این سفارش مرا در مسیر اخلاق قرار دهد. پیامبر همین جمله را به او می فرماید: آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران همان را بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی، برای دیگران مپسند. این معیار خوبی است كه ما خودمان را جای دیگری قرار بدهیم ببینیم چه رفتاری را می پسندیم، دیگران نسبت به ما انجام دهند ما هم همان رفتار را داشته باشیم و اگر این ملاك را بپذیریم، آن اهدافی كه در آموزه های دینی و در ارتكاز عقلی ما هست یعنی رسیدن به امنیت، خود به خود تحقّق پیدا می كند؛ چرا؟ برای این كه مال من، جان من، عرض من اگر در معرض خطر قرار بگیرد من چه می كنم، دیگری هم باشد همین طور است؛ بنابراین من چون نمی خواهم كسی با جان، مال و آبروی من برخورد كند، من هم برخورد نمی كنم.
بحث تفصیلی است كه اگر بخواهیم به ارزش های اخلاقی برسیم چه گام هایی باید برداریم. كلی مطلب این است که ما در درجۀ اول باید خدا و انسان را بشناسیم كه این خدا، خالق من و اوست (یك) و من و او هر دو انسانیم (دو) انسان ها هم به رغم ویژگی هایی كه دارند در اصل انسانیت برابرند؛ واقعاً به این جا برسیم که اگر من علم، مال یا مقامی که دارم، آن ها را امانت بدانیم و از آن طرف یك كارهای تمرینی هم انجام بدهیم، و اندک اندک به سمت تواضع برویم. بالأخره ارزش ها و فضایل اخلاقی، همه اكتسابی اند؛ اگر اكتسابی اند طبیعتاً راهكار می طلبد كه این راهكارها یك مقدار علمی و یك مقدار هم عملی است. اگر لازم باشد دربارۀ كلّ این مسائل و حتی تواضع بحث شود به فرصت و مجال بیش تری نیاز است. ان شاء الله باید یك بحث مفصّلی در این رابطه داشته باشیم و آن گام ها را بیان كنیم. اما ریشۀ اصلی، دو مطلب یادشده است؛ یعنی خودمان باید عمل صالح و ایمان داشته باشیم كه ایمان ناشی از معرفت است و عمل صالح هم عملی است كه ما در پرتو آن تمرین می كنیم تا برسیم به آن جا كه حد و حدود انسان ها را كاملاً رعایت كنیم.
حق دوم این است كه شما كاری كنید كه مؤمن دیگر را به خشم نیاورید و حركتی كه باعث خشم او باشد انجام ندهید؛ یعنی من یك وظیفه دارم اما آن مؤمن دیگر هم وظیفه دارد كاری نكند كه مرا عصبانی كند. از طرفی كاری كنیم كه رضای او جلب شود، رضایت او را پیروی كنم و فرمانش را اجرا نمایم. اگر كسی خواسته ای دارد، من خواسته اش را به اصطلاح اطاعت كنم. این حقّ دوم است.
حقّ سوم این است كه شما مؤمن دیگر را با جان، با مال، با زبان، و با دست و پا كمك كنید. كمك به جان مشخص است؛ یك جای نیاز به دفاع دارد، واقعاً انسان می رود دفاع می كند. اگر نیاز مالی دارد نیاز مالی اش را برطرف كند، جایی لازم است با زبان از كسی دفاع می كند؛ بر فرض در جمعی نشسته اند و دارند غیبت می كنند، جلوی غیبت آن طرف را نسبت به شخص دیگر بگیرد كه آبروی او محفوظ بماند. كسی دارد مالش را می دزدد این فرد با دستش محافظت كند و نگذارد كسی مال او را بدزدد. ما باید از همۀ جهت ها برای كمك به مؤمن گام برداردیم
حقّ چهارم این است كه مؤمن باید چشم مؤمن دیگر باشد چشم در ما چه نقشی دارد؟ چشم اگر نباشد ما نه چاه و نه چاله را می بینیم؛ نه راه مستقیم را می بینیم و نه مانع را؛ هیچ چیزی را نمی بینیم و طبیعتاً گرفتار چاه و چاله و امثال این ها می شویم و همۀ این ها خسارت است. می فرماید مؤمن باید چشم مؤمن دیگر باشد؛ یعنی در واقع اگر لغزشی هست و فرضاً من متكبّرم، فوراً به من بگوید آقا شما این صفت بد را داری آن را اصلاح كن؛ این چاله است. از آن طرف یك كار خوب انجام می دهم، آن را هم نشان بدهد. این کار اشكال ندارد. بنابراین می گوید باید چشم، راهنما و آینه باشد. روایات فراوانی داریم که مؤمن آینۀ مؤمن است؛ یعنی در واقع آینه باز سیاهی، سفیدی، خطوط، آلودگی و چرك را نشان می دهد؛ طبیعتاً من می توانم از طریق این دوستم عیوب خود را شناسایی كنم و مشكلات خود را بشناسم و آن ها را برطرف کنم. در روایت داریم كه فرمود بهترین هدیه از سوی یك مسلمان به مسلمان دیگر، توجه دادن به عیب طرف است. اگر کسی در زبان و حرف زدن گرفتار عیب است یا احیاناً در رفتار گرفتار عیب است، باید این ها را تذكّر داد تا خود را اصلاح كند.
وقتی ما سخن از عیب سخن می گوییم منظور از عیب همان است كه در عرف جامعه عیب است. معروف است که می گویند شما اهل انتقاد باشید. البته انتقاد و عیب جویی، دو امر جداگانه است؛ معنی انتقاد این است كه شما هم عیب و هم هنر را با هم ببینی؛ واقعاً عیب و هنر را ببینی نه آن چیزی را که عیب نیست، عیب تلقّی كنی. این جا است كه اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، بحث امر به معروف و بحث ارشاد جاهل مطرح می شود. یك وقت مخاطب ما جاهل است، یك حساب داریم و باید جاهل را ارشاد كرد؛ باید او را تعلیم داد؛ یك وقت نه، طرف جاهل نیست بلکه غافل است؛ در این صورت باید به او توجه داد. یك وقت هم واقعاً طرف می داند راه غلط است و دارد می رود؛ در این جا باید امر به معروف و نهی از منكر كرد؛ البته با توجه به مراتب آن. مرتبۀ اول امر به معروف و نهی از منكر با زبان لین و نرم است؛ مرتبۀ دوم این است كه انسان در عمل و واقعاً امر و نهی كند. بعد، مبارزۀ مثبت و منفی داریم. در این مرحله انسان باید با او قطع رابطه كند. فرضا من فامیلی دارم و او آلوده است؛ هر چه هم می گویم گوش نمی كند. در این صورت ارتباطم را با او قطع می كنم و به او توجه می دهم كه قطع ارتباط من به خاطر همین آلودگی است؛ تا در واقع او بفهمد به خاطر آن كار خطایی كه دارد انجام می دهد من این برخورد را با او دارم. به هر حال این ها چیزهایی است كه باید به تناسب مورد، جایگاه را بشناسیم و به آن عمل كنیم.
حق پنجم آن است که مبادا خودت سیر باشی و دیگران گرسنه؛ یعنی معلوم است كمك ما باید در چه حدّی باشد. یا مثلاً خودت سیراب باشی و طرف مقابل تشنه باشد؛ یا خودت پوشیده باشی و دیگری برهنه باشد. یعنی ممكن باشد شما اوّلیات زندگی خود را تأمین كنی؛ اگر می توانی، آن گاه نوبت کمک به دیگران است. این ها كمك مادّی است. كمك معنوی هم داریم و آن این که اگر کسی یك مطلب علمی دارد و فردی به او مراجعه می كند و او می تواند مشكل علمی او را حل كند، از کمک دریغ نورزد.
دو مسأله داریم: یك مسأله، عدل و احسان است؛ و یك مسأله هم داریم به نام ایثار. عدالت این است كه انسان باید آنچه حقّ شماست به شما بدهد؛ اما احسان یك مرتبۀ بالاتر است؛ یعنی انسان در جایی باید از حقّ خود بگذرد و به دیگری بدهد. ایثار باز یك مرتبه بالاتر است. می گوید در جایی كه من نیاز دارم، به نیاز خود توجه نكنم و به دیگری بدهم. این ها حقوقی دارند و من باید حقّ آن ها را هم پرداخت كنم؛ مثلا چرا گفته اند نفقۀ زن بر عهدۀ شوهر است به میزانی كه با شؤون این زن هم همراه باشد؛ یعنی یكی از خانواده ای با ویژگی های خاص است و باید نوع لباس و مسكن او با آن وضعیت متناسب باشد. همۀ این ها حد دارد یعنی ما باید این حد و حدود را در نظر بگیریم. همان طور كه اشاره كردم اگر ما این گونه عمل كنیم بسیاری از مسائل اجتماعی حل می شود. قرآن در سورۀ فرقان وقتی ویژگی های عبادالرحمن را ذكر می كند، می فرماید: «وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَ لَمْ یقْتُرُوا وَ كَانَ بَینَ ذلِكَ قَوَاماً»؛ یعنی كسی كه جزو بندگان خدا است نه افراط دارد و نه تفریط؛ نه اسراف و زیاده روی می كند و نه حالت بخل و امساك دارد.

اسراء: آیا سه روزی كه حضرت علی (ع) غذایش را به فقیر بخشید، آیا افراط بود یا ایثار؟
ایثار غیر از افراط است. ایثار در جایی است كه خودم راضی ام؛ در این مورد هم معلوم است كه این خانواده راضی هستند. دلیل آن، این است كه خود قرآن وقتی دارد این سخن را طرح می كند، می گوید این ها لوجه الله و برای رضای خدا این كار را می كنند. این بالاترین مرتبۀ ایثار است؛ یعنی علاوه بر بحث عدالت و احسان، بحث ایثار است كه ایشان در این مورد ایثار كردند.

پایان

منبع
بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا
يکشنبه 20/5/1392 - 13:1
اخلاق

(قسمت دوم)


اسراء: جناب حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور، در ادامۀ بحث گذشته دربارۀ لزوم پرداختن به اخلاق و تأثیر اخلاق در پیوندهای اجتماعی، مطالبی را بیان فرمودید. اگر موافق باشید ادامه بحث را پی بگیریم.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
در جلسۀ گذشته، راجع به لزوم پرداختن به اخلاق و تأثیر اخلاق در پیوندهای اجتماعی صحبت کردیم. بر این اساس در ادامۀ آن مباحث، امروز هم مطالبی را طرح خواهیم کرد. اگر بخواهیم پیوندهای اجتماعی در چهارچوب اخلاق شکل بگیرد یک سلسله آموزه هایی هست که خوب است یک مسلمان این آموزه ها را در زندگی خودش به کار بگیرد. ما می بینیم یک سلسله رفتارها هست که خود فرد باید آن رفتارها را انجام دهد که انجام این کارها باعث جذب مردم می شود و محبت را در دل ها تشدید و تقویت می کند. قرآن کریم در سورۀ مبارک مریم فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً» یعنی کسانی که ایمان و عمل صالح انجام بدهند، خدای رحمان برای آن ها مودّت قرار می دهد؛ یعنی دل ها به هم نزدیک می شود و علّتش هم این است که انسانی که کارهای خوب، مثبت و زیبا انجام می دهد، بر اساس آن زیبایی کارها، جاذبه ایجاد می شود و افراد را به سوی خود جذب می کند. در این چهارچوب است که می بینیم اگر مسلمانی با مسلمان دیگر رابطه برقرار می کند، بالتبع اوّلین برخورد وی بلکه هر انسانی در برابر انسان دیگر، باید با تواضع همراه باشد و او باید از کبر و غرور بپرهیزد.

اسراء: لطفاً همین موضوع "تواضع" را به عنوان یکی از راهکارهای عملی شکل گیری پیوندهای اجتماعی در چهارچوب اخلاق، بیش تر توضیح دهید.
مسألۀ تواضع یک ریشۀ اساسی توحیدی دارد و آن این که یک انسان مسلمان، همۀ انسان ها را مخلوق خدا می داند (یک) همۀ انسان ها در اصل انسانیت با هم برابرند؛ گرچه ممکن است انسانی تلاش و کوشش کند و فضایل بیش تری کسب کند. از این رو قرآن در سورۀ مبارک حجرات فرمود: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِن ذَکرٍ وَ أُنثَی وَ جَعَلْنَاکمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ» در این آیه می فرماید ما اگر افراد را گوناگون خلق کرده ایم برای معرفت است نه برای امتیازطلبی؛ و الا همۀ انسان ها برابرند و گرامی ترین آن ها نزد خداوند، با تقواترین آن ها است.

اسراء: دلیل این فرموده چیست؟
در این آیه می فرماید کسی گرامی و دارای کرامت است که دارای تقوا باشد، آن هم عندالله و نه لزوماً در جامعه؛ یعنی اگر انسانی ویژگی هایی دارد، آن ها باعث طلب امتیاز نمی شود؛ اگر انسانی در ارتباط با انسان های دیگر که همه مخلوق خدا هستند و همه برابرند، امتیازی داشته باشد، مالی و ثروتی، مقامی یا علمی داشته باشد و واقعاً معتقد باشد که همۀ این ها امانت است، می داند که طبیعتاً لازمۀ امانتداری، موقّت بودن است و لازمۀ امانتداری این است که انسان با داشتن امانت نباید دلخوش باشد که من چنین چیزی دارم و بنابراین نمی تواند بگوید پس من امتیازی دارم و از دیگران برتر هستم؛ آن امتیاز، امانت است و طبیعتاً امانت را باید به صاحبان آن ها بازگرداند. اما در خود ما آنچه هویت ما را تشکیل می دهد تقواست؛ تقوا هم فقط کرامت عندالله می آورد نه کرامت عندالناس؛ گرچه اشاره کردیم که همین تقوا باعث محبّت مردم به یک انسان خواهد شد. بنابراین اوّلین مسأله ای که باید به آن توجه کنیم خود مسألۀ تواضع است؛ اجمالاً مبنای آن، بعضی از روایات مربوط به این رابطه است. این روایات را می خوانم و سپس یک توضیح اجمالی دربارۀ این روایات، خدمتتان عرض می کنم. تواضع لازمۀ ایمان به مخلوق بودن انسان از سوی خدا و برابری انسان ها است. پیغمبر اکرم (ص) را در نظر بگیرید؛ ایشان اسوۀ رفتار اخلاقی ماست. یکی از ویژگی های ایشان این بود که متواضع بودند. آن حضرت تواضعشان را به این شکل اجرا می کردند که اگر جلسه ای تشکیل می شد، می فرمودند دوری تشکیل بشود. برای این که مشخص نشود صدر جلسه کجاست و ذیل جلسه کجاست. از این طریق یک عدّه تصوّر نکنند شخصی جایگاه برتر و خاص دارد. یا در جای دیگر، شیوۀ رفتار پیامبر (ص) را با افراد معمولی، افراد نیازمند و افراد سطح پایین جامعه ملاحظه می کنیم که با آنان هم غذا و هم سفره می شدند، و با آنان به سفر می رفتند. دلیل این رفتارها این بود که پیامبر می خواست آن حالت فروتنی را حفظ کند و این هم باز به همان جا بر می گردد؛ یعنی در همان تواضع ایشان، ریشه دارد و اگر ما می بینیم قرآن در سورۀ مبارک آل عمران می فرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِک» یعنی ای پیامبر! شما بر مبنای رحمت خدا نسبت به آنان مهربانی، به نرمی برخورد می کنی و تکبّر نمی ورزی؛ و اگر غیر از این بود، مردم از اطراف تو پراکنده می شدند. حالا این نرم خویی و نرم رفتاری در مرحلۀ اول، در این تواضع و فروتنی است که خودش را نشان می دهد؛ سپس در ارتباط با مسائل دیگر هم هست؛ حالت گذشت و اغماض در پاره ای از جاها که اگر فردی مرتکب لغزشی شود و انسان می تواند با او برخورد کند و در عین حال او را ببخشد و با او برخورد نکند. دربارۀ مدارا و نرم خویی و امثال این ها ان شاءالله بعداً سخن خواهیم گفت، اما در این جا می خواهم این نکته را بگویم که بالأخره یکی از ویژگی های شاخص پیامبر اکرم، حالت تواضع ایشان بوده است. بحث کلی ای که داریم این است که اگر شما اخلاق خوب داشته باشید، باعث جذب مردم می شود؛ پیامبر اسلام این اخلاق خوب را داشتند که باعث جذب مردم می شد. این است که اگر به فرض، یک آقایی رئیس کس دیگری شود استاد کسی شود یا در جامعه، صاحب سرمایه ای باشد آیا می تواند بگوید بنده چون علم و دانش دارم، بر دیگران برتری دارم؟! آیا بنده رئیس و مدیرکل و وزیر و مسؤول بالای جامعه هستم و به این دلیل برتری دارم؟! آیا چون من دارای سرمایه و ثروت هستم، از دیگران برترم؟! خیر؛ این ها امانت هایی است و شما هم وسیله هستید. اگر واقعاً این تلقّی را داشته باشیم که ما یک وسیله هستیم، هر انسانی برای ما جایگاهی دارد و ما آن جایگاه را برای او حفظ می کنیم؛ بله اگر یک وقت انسانی اجمالاً آلوده بود و جرایمی مرتکب شود حساب خاصّ خود را دارد که با ارتکاب آن جرم باید مجازات مناسب با آن را - اگر دست ما باشد - اعمال کنیم؛ و اگر جریان امور به دست ما نباشد، مجازات به دست کسانی خواهد بود که مسؤولیت دارند. از این رو به نظر من، بحث تواضع از بحث های بسیار مهم است؛ مثلاً دربارۀ رئیس در محیط کار نسبت به افرادی که زیردست او هستند یا در مقابل مراجعانی که به عنوان ارباب رجوع به وی مراجعه می کنند. او باید این حالت تواضع را داشته باشد. انسان باید خود را امانتدار بداند که کار این ارباب رجوع، باید به دست او انجام شود.

اسراء: نکتۀ ظریفی در این جا وجود دارد؛ و آن این که وقتی گفته می شود یک مدیر باید متواضع باشد، جای این تواضع کجا است؟ آیا در مدیریت خود نیز باید متواضع باشد؟ در این جا، منظور از تواضع چیست؟
ببینید وقتی می گوییم تواضع، یعنی در مدیریت هم باید تواضع باشد. منتها چند بحث در این جا وجود دارد که این ها را باید حل کرد؛ هنگامی که دو دستور اخلاقی در کنار هم قرار می گیرند و احیاناً به تعبیر علم اصول، دچار تزاحم می شویم در مقام رفتار، چه باید کرد؟ بله همه چیز حدود دارد؛ یک وقت بحث تواضع است یعنی من فروتنی داشته باشم؛ یعنی به اعتبار مقامی که دارم نه ادعای امتیاز بکنم و نه ادّعای برتری داشته باشم و در نتیجه دیگران را طرد نکنم. می گوییم شما باید متواضعانه ارباب رجوع را به عنوان یک انسان تکریم کنید. البته در عین حال که من باید متواضع و فروتن باشم اما نباید کاری کنم که احساس بشود که من دارم سبک سری می کنم و به عبارت دیگر، تواضع باید با وقار و سنگینی همراه باشد؛ بنابراین یک بحث وقار داریم که این غیر از تواضع است؛ منتها این ها در کنار هم است؛ یعنی تواضع یک رفتار است یعنی شما این طوری نباشد که سبک سری کنید و جایگاه خود را پایین بیاوری، و رفتار پستی انجام دهی که مناسب شأن شما نباشد. تواضع یعنی این که من با افراد، احترام آمیز برخورد کنم و به خاطر این ویژگی که دارم، امتیاز و جایگاه اجتماعی ای برای خود قائل نشوم؛ مثلا اگر مدیر جایی هستم، این امر باعث نشود که من بگویم همه باید در مقابل من دست به سینه بایستند؛ یا اگر کسی وارد شد و سلام کرد، من جواب سلام او را را ندهم. می بینید در نظر داشتن شخصیت افراد و تحقیر نکردن دیگران، یک مسأله است، و وقار داشتن خود مدیر نیز یک مسألۀ دیگر. این روایات را می خوانم؛ شاید این مسأله روشن تر شود. روایت اول از اصول کافی است. در این اثر، بابی داریم با عنوان باب تواضع. امام صادق (علیه السلام) در روایتی می فرماید، بعد از جریان مهاجرت مسلمانان از مکه به حبشه، (برای آن که آنان بتوانند دین خود را حفظ کنند) نجاشی یک نفر را پیش جعفر بن ابی طالب فرستاد. وی همان جعفر طیار است. او در خانه اش روی زمین خاکی نشسته بود و دو تا لباس معمولی هم به تن داشت. جعفر می گوید ما پادشاه را که دیدیم، ترسیدیم؛ اما وقتی او حال ما را دید، شروع کرد به صحبت کردن و گفت شما نترسید، آیا نمی خواهید بشارتی به شما بدهم؟ گفتم: بفرمایید! بعد می گوید ما جاسوسی فرستادیم و او از سرزمین شما به من خبر داده که خدا پیامبر شما را کمک کرده است و دشمنان او را نابود ساخته است؛ بعد می گوید یک عدّه هم اسیر شدند. بعد از این سخنان می بینیم بالأخره این آقا می گوید: «یا جعفر إنّا نجدوا فیما أنزل الله علی عیسی» بالأخره ما مسیحی و تابع دین الاهی هستیم. سپس می گوید: «إنّ احقّ الله علی عباده أن یحدّث له تواضعاً» یعنی شما وقتی دارید سخن می گویید، متواضعانه حرف بزن؛ متکبّرانه حرف نزن! معمولاً آدم های متکبّر، با درشت خویی صحبت می کنند؛ ولی می گوید ما باید طوری حرف بزنیم که این تواضع در گفتار ما خود را نشان دهد. بعد می گوید ما برای خدا این تواضع را ایجاد کردیم. وقتی پیامبر این خبر را شنید به اصحابش فرمود: «فإنّ التواضع یزید صاحبه رفعةً» تواضع باعث رفعت و بالا رفتن مرتبۀ واقعی شخص متواضع می شود. بنابراین اگر بخواهید به آن مقام رفیع برسید باید اهل تواضع باشید. پادشاه حبشی با این که یک مسیحی بود از این که دارای خلق و خوی متواضعانه بود، مورد حمایت پیامبر است.

اسراء: اگر مثال های دیگری نیز در این زمینه دارید، بفرمایید.
با این مضمون، روایت فراوان داریم. روایت دوم نیز از امام صادق (ع) است؛ ایشان می فرماید: «فمن تواضع لله رفعاه» دو فرشته هستند که اگر کسی تواضع کند او را بالا می برند؛ یعنی رشد معنوی و ترقّی معنوی پیدا می کند؛ «و من تکبّر وضعاه» در مقابل، انسان متکبّر چون مردم را تحقیر می کند با رفتار خود، آن فرشتگان هم او را تحقیر می کنند. یک نمونۀ کلی خدمت شما عرض می کنم. همین حُسنی مبارک را در نظر بگیرید؛ او را با آن وضع برای محاکمه آوردند؛ این کمال ذلّت برای این گونه افراد است. زمانی حکومت دست این ها بود اما وقتی به این جا رسیدند، همان تکبر باعث پایین آمدن مرتبۀ انسانی آن ها می شود. معمولاً این طور است که آدم های متکبّر که منشأ رفتارهای متجاوزانه هستند، در نهایت با آن ها با تحقیر رفتار می شود، اگر در دنیا نشود در قیامت چنین خواهد شد. روایت سوم هم باز همین طور است. در روایت دیگری محمد بن مسلم می گوید از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: فرشته ای خدمت پیامبر اکرم آمد و به ایشان عرض کرد: خدا تو را مخیر کرده که یا بنده ای باشی که از سوی خدا فرستاده شده و با تواضع در میان مردم زندگی کنی؛ یا این که، فرشته ای باشی که در آسمان ها باشی و کاری با مردم نداشته باشی و صرفاً کارت همین ابلاغ رسالت باشد. پیامبر ظاهراً به جبرئیل نگاهی کرد و با دستانش اشاره کرد و گفت تواضع کن! بعد پیامبر فرمود من در بین این دو امر که بنده خدا باشم و در برابر خلق متواضع باشم؛ یا صرفاً فرستاده ای از سوی خدا باشم برای هدایت مردم. همان را بر می گزینم که عبودیت در برابر خدا، تسلیم و سرسپردگی نسبت به پروردگار است و تواضع و فروتنی در برابر خلق است. پیامبر می فرماید من در این جا تواضع در مقابل خلق را انتخاب کردم. بعد می فرماید توجه داشته باش که تواضع، تو را از آن جایگاهی که داری پایین نمی آورد و چیزی از تو کم نمی شود.

اسراء: بحث این است که ما تواضع را چطور باید اعمال کنیم.
در این باره که تواضع واقعاً خود را در کجا نشان می دهد، امام صادق (ع) در روایتی معیار داده است و فرموده اند تواضع این است که اگر در جلسه ای وارد شدید حتماً صدرطلب نباشید که بروی در صدر جلسه بنشینید؛ هر جا، جا هست، بنشین! همان کاری که پیغمبر عملاً انجام می داد. بله یک وقت مدیر در یک سازمان جایگاه خاصّی دارد، باید برود صندلی خاص خود بنشیند و ارباب رجوع به او مراجعه کنند؛ این با تواضع منافاتی ندارد. برای این که هم شناخته بشود و مردم بدانند به آن فرد مراجعه کنند. بعضی هستند که اصلاً از سلام کردن خوششان نمی آید، بلکه عار دارند سلام کنند؛ مخصوصاً نسبت به افرادی که یک مقدار پایین ترند. می گوید دومین نشانه این است که به هر کسی برخورد می کند، سلام کند. باز نمونۀ این عمل، پیامبر اسلام است؛ معروف این است که هیچ کس نمی توانست در سلام کردن از پیغمبر سبقت بگیرد. ما وقتی می گوییم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای ما اسوۀ حسنه است، همین است. اگر به فردی که از نظر مقام، یک درجه پایین تر از انسان است سلام کند، چیزی از انسان کم می شود؟! بله آدمی که دنبال مقام و موقعیت خودش است فقط به بالادست ها که رسید، سلام می کند و به پایین دست ها کاری ندارد. نکتۀ سوم مربوط به یکی از جاهایی است که آدم متکبّر، تکبّر خود را نشان می دهد؛ چنین کسی وقتی وارد بحث و گفت و گو می شود، حتی اگر طرف مقابل او بر حق هم باشد نمی پذیرد؛ می گوید اگر من بخواهم در جمع اظهارنظر کنم، نباید کسی در برابر حرف من حرف بزند؛ گرچه حرف منطقی و عقلانی باشد اما من از پذیرش آن حرف منطقی و عقلانی خودداری می کنم. معلوم است چنین انسانی متکبّر است و این کار او مِراء است. مراء یکی از نشانه های تکبّر است؛ یعنی تسلیم نشدن در برابر کسی که حرف حق دارد و او حرف حقّش را نپذیرد. گاهی روایت مورد بالاتری را بیان می کند: طرف حرف حق می زند اما تو هر چه بگویی نمی پذیرد. نکتۀ چهارم: می گوید دنبال این نباش که بگویند فلانی آدم خوب و باتقوایی است؛ انتظار تعریف کردن خودت را از کسی نداشته باش! حضرت امیر (ع) وقتی به شهر انبار می رود، می بیند مردم دست به سینه دنبال ایشان راه افتادند؛ نهیب زد که چرا مثل ستمگران با من رفتار می کنید.

اسراء: حالا اگر مردم این گونه رفتارها را نسبت به حاکمانشان دوست داشته باشند، چطور؟
حضرت می گوید این ها سنّتی است که از شاهان برای شما باقی مانده است؛ آن هایی که اهل تکبّر بودند. حالا اگر واقعاً مردم می آیند، حضرت می فرماید: در واقع رفتاری که دارید از قبل فرهنگ سازی شده است اما این یک فرهنگ طاغوتی است. شما با شاهان ایران بودید؛ آن ها می رفتند و شما این طوری با آن ها رفتار می کردید؛ ما می خواهیم بگوییم اجمالاً این نباید باشد. از آن طرف هم داریم که پیامبر اکرم (ص) وقتی پیرزنی را می بیند و در می یابد که او به خود می لرزد، می فرماید چه خبر است! من آدمی مثل شما هستم.

اسراء: لطفاً قدری از معیارهای تواضع، صحبت کنید.
روایت سیزدهم این باب، در معیار تواضع می گوید: «التواضع أن تعطی الناس ما تحبّ أن تعطاه»؛ تواضع آن است که به مردم چیزی را اعطا کنی که دوست داری دیگران به شما بدهند. یک معیار کلی دیگر دارد که می گوید برای دیگران همان چیزی را بپسند که برای خود می پسندی. شاید مورد، هدیه باشد؛ شما ببین خودت اگر بخواهی دیگری نسبت به شما کاری کند، دوست داری مثلاً جنس ده تومانی بدهد؛ شما هم وقتی می خواهی به دیگری چیزی بدهی، به همین شکل عمل کن و نگو که حالا من می خواهم پنج تومان بدهم یا دو تومان بدهم. البته در این رابطه روایاتی داریم که ان شاء الله در نوبت های بعد،از آن ها سخن خواهم گفت.
پایان قسمت دوم

منبع
بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا
يکشنبه 20/5/1392 - 13:1
مصاحبه و گفتگو
گفتگو بنیاد اسراء با حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور:
[تصویر: mostafapour.jpg]

(قسمت اول)

اسراء: حجت الاسلام و المسلمین آقای مصطفی پور با تشکر از وقتی که جهت این گفتگو اختصاص دادید، موضوعی كه بنا بود در ارتباط با آن، با هم بحث و گفتگو داشته باشیم موضوعی است تحت عنوان "عوامل اخلاقی تحكیم پیوندهای اجتماعی در آموزه‌های اسلامی" لطفاً بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین.
برای شروع بحث فكر می‌كنم چند نكته را باید مطرح كنم. نكته اول این است كه ما وقتی به زندگی انسان نگاه می‌كنیم، او را یك موجود اجتماعی می‌یابیم كاری به این بحث فلسفی هم نداریم حالا كه این انسان موجودی اجتماعی است چرا اجتماعی زندگی می‌كند؟ آیا نیازها او را وادار كرده است تا برای رفع نیاز به سراغ انسانهای دیگر برود و از تلاش آنها برای رفع نیازهای خودش استفاده بكند یا اینكه طبیعتاً انسان یك موجود اجتماعی است چه اینكه بعضیهای دیگر مثل ارسطو گفتند یا اینكه نه، اصلاً زندگی اجتماعی انسان معلول غریزه استخدام‌گری انسان است چنان که مرحوم علامه طباطبایی مطرح می‌كند انسان طبیعتاً یك موجود استخدام‌گر است و هم طبیعت را می‌خواهد استخدام بكند در خدمت خودش بگیرد و هم انسانها را، از این جهت این استخدام‌گری او را وادار كرده به سراغ انسانهای دیگر برود چه نظام اجتماعی خانوادگی و چه نظام اجتماعی بزرگ اما ما از این مسئله اصلاً به لحاظ بحث صرف‌نظر می‌كنیم و می‌گوییم كه انسان یك موجود اجتماعی است حالا كه این انسان یك موجود اجتماعی است برای بقا و پایداری این نظام معمولاً دو برنامه در برابر انسان قرار دارد یكی قوانین و مقرّراتی است كه حدود فعالیّت انسان را در جامعه مشخص می‌كند تا انسان با اجرای آن قوانین و مقرّرات، نظم و امنیت را در جامعه برقرار بكند معمولاً كسانی كه در ارتباط با علّت نیاز انسان به حقوق و مقرّرات بحث می‌كنند به این نكته اشاره كردند كه در واقع چون انسان در زندگی اجتماعی نیاز به نظم و امنیت دارد این نظم و امنیت زمانی برقرار می‌شود كه قوانین و مقرّراتی وجود داشته باشد تا حدود رفتار افراد مشخص بشود و اگر انسانی از این حدود خارج شد باز همان قانون پیش‌بینی كرده كه با متخلّف از قانون چگونه برخورد بكنیم.علاوه بر این انسان نیاز به یك برنامه‌های دیگر هم دارد كه این برنامه مقرّرات و برنامه‌های اخلاقی است.

اسراء: چرا انسان با داشتن قوانین و مقرّرات به سراغ اخلاق و قوانین اخلاقی می‌رود ؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: اجمالاً در حدّ اشاره من می‌گویم هر انسانی می‌یابد به حكم عقل نیاز به قوانین و مقرّرات دارد برای برقراری نظم و امنیّت ولی انسان همه‌اش عقلانیّت نیست انسان علاوه بر عقلانیّت، بُعد احساس و عواطف هم دارد كه این بُعد عواطف و احساساتی كه اگر ما به او توجه بكنیم زندگی از حالت انعطاف‌ناپذیری و به تعبیر عامه مردم خشك بودن خارج می‌شود و به تعبیر دیگر اگر ما برویم به سراغ اخلاق، زندگی انسان شیرین می‌شود. در واقع انسان یك بُعد عمیق‌تری دارد كه با اخلاق تأمین می‌شود و لذا به طور كلی من عرض می‌كنم خود حقوقدانان وقتی صحبت از ضمانت اجرایی قوانین می‌شود ضمن اینكه به قدرت، اقتدار، نیروی انتظامی و امثال اینها به عنوان ضمانتهای اجرایی قانون نگاه می‌كنند ولی مدّعی‌اند انسان علاوه بر آن، نیاز به یك ضمانت اجرای درونی دارد كه در همه شرایط حتی اگر پلیسی هم نباشد تا با متخلّف برخورد بكند این شخص خودش را ملزم به رعایت مقرّرات ببیند و این مسئله، مسئله‌ای است كه با اخلاق تأمین می‌شود لذا خودشان گفتند اخلاق جزء ضمانتهای اجرایی قوانین و مقررات است كه البته نسبتهای دیگری هم بین حقوق و اخلاق هست ولی یكی از نسبتها این است.

اسراء: آیا تنها بحث اخلاق به مثابه ضمانتهای اجرایی قوانین و مقررات مورد نظر است؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: به هر حال عمده این است كه ما در پرتو اخلاق، زندگیمان حالت دلپذیری داشته باشد حالت لذّت‌بخشی داشته باشد كه ما بتوانیم به راحتی در كنار هم زندگی بكنیم. اینكه اینجا گفتم ما علاوه بر قوانین و مقررات نیاز به اخلاق هم داریم. پیامبران الهی كه از سوی خدا آموزه‌هایی را برای هدایت بشر آوردند چون آنها واقع‌بینانه انسان را نگاه می‌كنند هم قوانین و مقرراتی برای اداره امور اجتماعی مردم در اختیار انسان قرار دادند هم اخلاق و برنامه‌های اخلاقی را در اختیار انسان قرار دادند تا انسان در پرتو اخلاق از درون خودش را تعدیل بكند و هم زمینه‌ای فراهم بشود برای تحقّق عدالت و امنیت و بالاتر از همه تحقّق برادری، وحدت و حاكمیّت. لذا بعضی از جامعه‌شناسان هم برای اینكه این نكته را تبیین بكنند وقتی صحبت از كاركرد اجتماعی دین می‌شود می‌گویند یكی از مهم‌ترین كاركردهای اجتماعی دین، تحكیم پیوندهای اجتماعی است دوركیم اصلاً كاركرد دین را در زندگی اجتماعی تا این حد مهم تلقّی می‌كند به طوری كه می‌گوید ما اگر بخواهیم نماد پیوندهای وحدت‌آفرین اجتماعی را ببینیم باید در مناسك دینی و آئین‌های اخلاقی دین ببینیم یعنی در واقع علاوه بر این جهات، خود دین می‌تواند یك راهبردی باشد برای ما تا بتوانیم پیوندهای اجتماعی را تحكیم كنیم.

اسراء: آئین‌های اخلاقی دین؟ مگر آن اخلاقی را كه دین دارد ارائه می‌كند و آن اخلاقی كه خارج از دین دارد ارائه می‌شود تفاوت دارد؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: در اینکه بحث نسبت دین و اخلاق چه نسبتی است آیا دین با اخلاق یكی است آیا دین جزء از اخلاق است؟ آیا دین خودش متأثّر از اخلاق است؟ اینها حالا بحثهایی است شاید اگر لازم باشد در شرایط و فرصت مناسبی راجع به این موضوع صحبت بكنیم ولی معمولاً آنهایی كه توجه دارند مخصوصاً با توجه به نگاهی كه ما به دین داریم ملاحظه می شود اوّلین بشر با وحی در روی زمین استقرار پیدا كرده حداقل همین بشری كه ما از نسل او هستیم حالا كاری به گذشته نداریم این اولین بشر كه حضرت آدم بود و در كنارش حوّا خود آدم پیامبر بود وحی الهی را دریافت كرده و در همان چارچوب هم رابطه خودش را با خداوند، رابطه خودش را با حوا كه همسرش است و هم رابطه‌اش را با طبیعت تنظیم می‌كند هم بحث عبادت دارد هم خدا به او می‌گوید همه درختهای آن باغ را یا آن بهشت را استفاده كن جز آن درخت ممنوعه و این همان باید و نبایدهای چگونگی استفاده از طبیعت است یك مقدار هم برمی‌گردد به رابطه ایشان با همسرش که در كجا اسكان پیدا بكنید؟ رابطه‌تان چگونه باشد؟ این همان بحث قوانین و مقررات است كه در واقع هم بُعد اخلاقی در آنجا مطرح است و هم بعد قانونی در واقع مطرح است و لذا اگر ما بگوییم انسانیّت با وحی زندگی‌اش عجین است و دین همزاد انسان است دیگر ما بیاییم بگوییم اخلاق امری است صرفاً عقلانی بسیار مشكل است، بگوییم فقط بشر با عقل خودش رفته این اخلاق را تولید كرده كه در پرتو آن زندگی بكند کار آسانی نیست بله بحثهایی هست كه ما هم این را قبول داریم مخصوصاً در چارچوب حُسن و قبح عقلی ما معتقدیم كه افعال ذاتاً حَسن‌اند بعضی از افعال هم ذاتاً قبیح و ناپسندند و انسان با عقل می‌تواند حُسن افعال را ادراك بكند همان طوری كه می‌تواند قبح افعال را ادراك بكند در واقع این را هم قبول داریم چرا كه اگر ما عقل را بخواهیم از زندگی انسان حذف بكنیم اصلِ پذیرش دین مشکل دارد و لذا آنجاست كه ما عقل را هیچ وقت تعطیل نمی‌كنیم اما حرف این است كه ما یك نظام اخلاقی می‌خواهیم كه مناسب با شئون انسان، مناسب با ابعاد وجودی انسان و ما معتقدیم حدّاقل انسان دارای ده بُعد است بُعد فردی، بعد اجتماعی، بعد مادّی، بعد معنوی، بعد روحی، بعد جسمی، بعد عقلی و بعد عاطفی و بعد دنیوی و اخروی اگر ما همه این ابعاد ده‌گانه را در نظر بگیریم اگر كسی بخواهد یك نظام اخلاقی كاملی به انسان ارائه بدهد باید تمام این ابعاد را در نظر بگیرد تأثیر و تأثّر این ابعاد را در نظر بگیرد چگونگی ارتباط انسان حتی با طبیعت و تأثیر طبیعت بر انسان را هم باید در نظر بگیرد اینجاست كه ما می‌گوییم بشر نمی‌تواند یك نظام اخلاقی كاملی كه مناسب با این ابعاد باشد مخصوصاً و با حیات اخروی انسان را نیز لحاظ کند. برای او تنظیم بكند. این است كه ما می‌گوییم باید كسی كه انسان را می‌آفریند و خودش به همه ابعاد وجودی انسان آگاهی دارد و بر اساس حكمت و رحمت می‌خواهد این انسان به كمال اخروی برسد و در دنیا هم در نظم و امنیّت زندگی بكند و با افراد هم‌نوع خودش رابطه مودّت‌آمیز و مسالمت‌آمیز داشته باشد لازمه این مسئله این است كه او باید این برنامه اخلاقی را در اختیار ما قرار بدهد كه ما بگوییم یك بخش از دین در واقع نظام اخلاقی است و الاّ دین نظام سیاسی دارد، نظام خانوادگی دارد، نظام اعتقادی دارد یعنی انواع روابط ما را تحت پوشش قرار می‌دهد منتها كاری كه دین می‌كند در این رابطه كه مكاتب دیگر انجام نمی‌دهند مگر اینكه از دین كمك بگیرند این است كه همه این ابعاد را نمی‌تواند ببیند به ویژه انسان را به هیچ وجه به عنوان موجود ابدی نگاه نمی‌كنند رابطه بین دین و زندگی دنیا و آخرت نمی‌بیند.

اسراء: خب می‌شود اخلاق، تأمین بشود بدون اینكه به بُعد اخروی انسان نگاهی بشود؟ اصولاً اگر ما نظام اخلاقی را تأمین كردیم بعد این سوال مطرح میشود که ما اصلاً اخلاق را برای چه می‌خواهیم؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: مكاتب اخلاقی مختلفی ظهور كردهاز باب مثال منفعت‌گرایان یك چیزی می‌گویند، لذّت‌گرایان یك چیزی می‌گویند، عقل‌گرایان یك چیزی می‌گویند اگر ما بخواهیم این مكاتب اخلاقی را در نظر بگیریم باید ببینیم واقعاً اینها زندگی انسان را تا كجا می‌بینند اگر ما زندگی انسان را محدود ببینیم همان قوانین و مقرّرات یا احیاناً بعضی از اصول اخلاقی كه اجمالاً مقبول همگان است باید برای زندگی انسان كافی باشد ولی در عین حال می‌بینیم نیست. مثلاً ما می‌فهمیم عدالت خوب است ظلم بد است این را همه درك می‌كنند لذا ما هم حُسن و قبح عقلی را قبول داریم گفتند اساسی‌ترین اصلی كه در اینجا مورد توجه است همین مسئله حُسن عدالت و قبح ظلم است یا زشتی دروغ را حداقل انسان درك می‌كند زشتی خیانت را درك می‌كند خوبی راستی را درك می‌كند خوبی امانت‌داری را درك می‌كند اینها مسائلی است که ما همه اینها را می‌توانیم درك كنیم منتها بحث این است همه اینها را ما از كجا داریم به دست می‌آوریم می گوییم چون انسان هیچ وقت از پیغمبر و تعالیم انبیا جدا نبوده بعید نیست كه همین تعالیم از طریق همان انبیا در اختیار بشر قرار گرفته باشد منتها به صورت تفصیلی و كلی‌اش را هم می تواند درك می‌كند اما جزئیات را ممكن است درك نكند. یكی از نكاتی كه من فكر می‌كنم باید در مقدمات بحث لازم است به آن توجه بكنیم این است امروز یعنی زمانی كه ما داریم زندگی می‌كنیم در هر جامعه‌ای با محدوده جغرافیایی كه دارد واقعاً نیاز دارد به سرمایه‌های متعدّد كه این جامعه بتواند به بقای خودش ادامه بدهد ما یك سرمایه اقتصادی داریم كه معمولاً ذهن ما در سرمایه‌ها می‌رود به سمت سرمایه‌های اقتصادی در كنار آن ما یك سرمایه انسانی هم داریم یعنی نیروهای انسانی كارآمدی كه بتواند هم جامعه را اداره بكند و هم تولید درستی داشته باشد كه در پرتو آن تولید، جامعه به رفاه برسد به آسایش برسد و مسائل دیگر. در كنار اینها امروز آمدند یك سرمایه سومی را هم مطرح كردند به نام سرمایه اجتماعی كه اصلاً می‌گویند اساس كاركرد مثبت سرمایه انسانی و سرمایه اقتصادی این سرمایه اجتماعی است مقصود اینها از این سرمایه اجتماعی این است كه انسانهایی كه در جامعه در كنار هم قرار می گیرند باید نسبت به هم اعتماد داشته باشند و به عبارت دیگر اعتماد اجتماعی اساس سرمایه اجتماعی است در پرتو اعتماد اجتماعی است كه انسانها در كارها می‌توانند با هم مشاركت داشته باشند هم به لحاظ سیاسی هم به لحاظ اقتصادی اگر این اعتماد اجتماعی باشد، تفاهم اجتماعی باشد، زندگی در پرتو آن، آن شیرینی كه عرض كردم در آن حاكم می‌شود و امروز اصلاً این را جامعه‌شناسان به عنوان یك اصل مطرح می‌كنند هم در بُعد سیاسی جامعه هم در بعد اقتصادی. بنابراین سرمایه اجتماعی البته خود این سرمایه اجتماعی عناصری دارد، ابعادی دارد من فعلاً نمی‌خواهم وارد آن بحث بشوم در كل می‌خواهم عرض كنم اگر واقعاً سرمایه اجتماعی كه اساسش آن اعتماد اجتماعی است كشورها اگر بخواهند با هم بر اساس احترام متقابل رابطه داشته باشند هیچ كس فكر ظلم و ستم و تجاوز نسبت به كشور دیگر را در سر نپروراند آن هم باز اساسش بر این است كه این دو كشور نسبت به هم اعتماد داشته باشند یعنی باز باید آن سرمایه اجتماعی بین این دو كشور برقرار باشد تا كشورها نسبت به هم احساس ناامنی نكنند.

اسراء: واقعاً سرمایه اجتماعی در بعد زندگی مردم یك كشور یا در بعد بین‌المللی از جایگاه والایی برخوردار است. این سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد از كجا تحقّق پیدا می‌كند؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: اساس این اعتماد اجتماعی ارتباط پیدا می‌كند به اخلاق یعنی اعتماد زمانی در جامعه رخ می‌دهد كه افراد علاوه بر اینكه در چارچوب قوانین و مقررات سیر می‌كنند در آن حوزه‌هایی كه حدود و مقررات دخالت نمی‌كند یا دخالتش كم‌رنگ است در اینجا باید به یك منبع دیگری مراجعه بكند و آن اخلاق است. واقعاً جامعه‌ای كه مردمش، حاكمانش بر اساس صداقت و راستی با هم تعامل داشته باشند اهل نیرنگ، حیله، دروغ، فریب نباشند خودبه‌خود این جامعه نسبت به همدیگر اعتماد دارد مردمشان نسبت به هم اعتماد دارند در نتیجه آن سرمایه اجتماعی تحقق پیدا می‌كند ولی اگر ما آمدیم این سرمایه را از بین بردیم یعنی به جای صداقت و راستگویی، دروغ را در پیش گرفتیم بالتبع در اینجا اوّلین چیزی كه ضربه می‌خورد همین اعتماد است همه ما توجه داریم داستان چوپان دروغگو دو سه بار حرفش را باور كردند اما آنجایی كه راست می‌گفت گرگ آمد مردم دیگر به حرفهای او اعتماد نكردند همین مَثل گویای بسیاری از حقایق است كه واقعاً مردم یك بار حرف دروغگو را باور می‌كنند ولی وقتی ببینند بر خلاف واقعیّت است بار دوم و امثال آن دیگر برمی‌گردند دیگر آن اعتماد از دست می‌رود حتی اگر طرف راست هم بگوید دیگر اعتماد وجود ندارد. اینجاست كه ما می‌گوییم واقعاً صداقت و راستگویی اساس اعتماد و سرمایه اجتماعی است امانت‌داری همین طور، عمل به وعده در روایات داریم كه به ما می‌گوید شما امانت را باید به صاحبش رد كنید هر كس هست باشد یعنی لازم نیست حتی مسلمان باشد هر انسان یعنی یك اصل انسانی است یا به ما می‌گوید اگر به كسی وعده دادید حتماً به وعده‌تان عمل بكنید چرا كه عمل به وعده یك اصل انسانی است.

اسراء: منظورتان این است كه قانون راهی به آن ندارد فقط اینجا بحث اخلاق است كه باید رعایت بشود.
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: بله. انسان بر اساس وجدان خودش اگر ایمان نداشته باشد یا بر اساس ایمان خودش در صورتی كه دیندار باشد از درون ملزم است كه دروغ نگوید برای اینكه با دروغ هم رابطه‌اش با خدا تیره می‌شود هم زندگی ابدی و اجتماعی او تباه می‌شود یعنی در روایات ما آمده می‌گوید اگر ما تمام گناهان را بریزیم در اتاقی و در این اتاق را قفلی بزنیم آن كلیدی كه در این قفل را باز می‌كند و آدم را وارد انواع مفاسد و آلودگیها، جرائم و به قول قرآن گناهان می‌كند دروغ است یعنی راه را برای ما باز می‌كند پس از جهت اینكه ما نیاز به سرمایه اجتماعی داریم و این سرمایه اجتماعی جز در پرتو اخلاق نمی‌تواند تحقق پیدا بكند بنابراین لازم است برویم به سراغ اخلاق بر این اساس است که موضوع بحث ما در این برنامه‌ای كه خدمت شما هستیم چه عوامل اخلاقی هست كه می‌تواند در تحكیم پیوندهای اجتماعی نقش داشته باشد و در مقابل چه عواملی هم هست كه این پیوندهای اجتماعی را از بین می‌برد و به تعبیر دیگر گسست اجتماعی ایجاد می‌كند.

اسراء: فكر می‌كنم به خاطر اینكه این بحث یك مقدار روشن بشود ما باید نقش دین را در اینجا تعریف كنیم. كه آیا این اخلاقی كه ما داریم می‌گوییم پیوندهای اجتماعی را تحكیم می‌دهد، آیا این اخلاق همان اخلاق دینی مدّ نظرمان است یا ما می‌خواهیم راجع به اخلاقی صحبت كنیم كه صرفاً پیوندهای اجتماعی را تحكیم می‌دهد. حالا دیگر نگاهی نداریم به آن چیزی كه دین خواسته! آیا دین می‌خواهد چیز متفاوت ارائه كند؟ یعنی آن عوامل تحكیم پیوندهای اجتماعی از نگاه دین است یا صرفاً از نوع اخلاقی است كه عمومی است؟ اصلاً ما اخلاق منهای دین داریم یا نداریم؟ بالأخره اگر بگوییم كه داریم كه باید یك تمایزی قائل بشویم یعنی باید تعیین تكلیف كنیم چون شما صحبتی كه از دوركیم آوردید اخلاق را باید در دین جستجو كرد یعنی اخلاقی كه دینی است. وقتی می‌گوییم اخلاقی كه دینی است باید بگوییم اخلاق دینی چه تعریفی دارد؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: ما یك بحث راجع به اخلاق داریم یك بحث هم راجع به دین داریم دین را اگر بخواهیم معنا كنیم دین را به معنای آنچه از طریق وحی در اختیار ما قرار گرفته یا مجموعه گزاره‌هایی كه در قالب وحی در اختیار ما قرار گرفته نگاه می‌كنیم این گزاره‌هایی كه در قالب وحی در اختیار ماست یك بخش آن اخلاقی‌اند حالا معروف این است كه می‌گوید این عقاید و اخلاق و احكام و مقررات حقوقی است. یك وقت بر اساس دیدگاه حضرت آیت الله جوادی آملی ما می‌خواهیم حرف بزنیم ایشان می‌فرمایند دین، مجموعه رهاورد عقل و وحی است اگر ما دین را به معنای مجموعه رهاورد عقل و وحی ببینیم در واقع هر حقیقتی كه در عالم وجود دارد این حقیقت الهی است ما دو راه داریم برای كشف آن حقیقت یك راهش مراجعه به متون وحیانی و نقل است به اصطلاح قرآن باشد سنّت باشد روایات پیغمبر و ائمه معصومین باشد یك راهش هم عقل است خود عقل هم كاشف همان حقایقی است كه خدا در نظام هستی قرار داده و لذا اگر واقعاً عقل به عنوان یك مخلوق خدا و یك مأمور الهی كارش كشف حقایق است دیگر ما نمی‌توانیم بگوییم این اخلاق، دینی است یا غیر دینی هر چه ما به عنوان اخلاق داریم واقعاً اخلاق باشد می‌شود دینی نگاه دیگری بعضیها دارند می‌گویند دین یعنی آنكه با نظر به حیات اخروی در اختیار انسان قرار گرفته باشد در این صورت طبیعتاً یعنی بدون در نظر گرفتن حیات اخروی و در نظر گرفتن ثواب و پاداش و آن نیّتها و امثال اینها خب بله ما اصلاً جز دین به این معنا نمی‌تواند اخلاق را به ما ارائه بدهد. مثلاً آن بحثی كه داشتیم انسان دارای ده بُعد است اگر شما بخواهید آن بعدها را لحاظ بكنید جز خدا نمی‌تواند تعالیم اخلاقی را در اختیار بشر قرار بدهد لذا بشر می‌رود به سراغ اخلاق همین اخلاقی كه خدا می‌گوید كشف می‌كند اما بُعد این اخلاق را فقط در زندگی مادی و طبیعی می‌بیند و ما می‌گوییم اگر شما زندگی طبیعی و مادّی‌تان به سامان باشد زندگی اخروی‌تان هم به سامان خواهد بود به قول مرحوم خواجه نصیر طوسی انسان ممكن است با عقل خودش درك بكند چطوری زندگی بكند اما آن چه مهم است این است كه رابطه‌ای برقرار بكند بین زندگی دنیوی و زندگی اخروی و در آن چارچوب باید و نبایدها را در اختیار انسان قرار بدهد كه زندگی دنیوی ما آن گونه سامان پیدا كند كه در زندگی اخروی ما تأثیر مثبت داشته باشد.

اسراء: چطور بحث نیّت به وجود می‌آید؟ یعنی یك وقت است من دروغ نمی‌گویم به خاطر اینكه دنیایم سامان بگیرد، یك وضعیت ایجاد می‌كند. یك وقت است همین دروغ را نمی‌گویم به خاطر آخرت، كه این تأثیرگذار خواهد بود.
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: چگونگی انجام اعمال حتی اگر در یك نظام سكولار زندگی بكنیم جنابعالی یك آدم دینداری هستید در همان نظام سكولار می‌خواهید چهارتا قانون و مقررات اجتماعی آنها را پیاده كنید نه اخلاق را منتها برای رضای خدا همان قانونی كه مصوّب عقل انسان است مثل قانون راهنمایی و رانندگی این پاداش اخروی دارد چون برای رضای خدا داری این كار را انجام می دهی با اینكه این مصوّب بشر است و یك انسانی ممكن است نماز بخواند كه یك دستور دینی است اما چون ریا و تظاهر است اصلاً این پاداش اخروی نداشته باشد یعنی همین نماز جنبه دینی پیدا نمی‌كند بلكه اصلاً باطل است برای اینكه كار شما شكل دینی داشته ولی محتوای دینی نداشته اینکه دینی بودن عمل در مقام اجرا چگونه است این ارتباط پیدا می‌كند به نیّت،گاهی دینی بودن به این است كه آن حقایق، تعالیم، گزاره‌ها از طریق وحی در اختیار ما قرار گرفته تا ما به آنها معرفت پیدا كنیم.

اسراء: آن بُعد اخروی كه می‌فرمایید اخلاق در دین بالأخره آن بُعد را پوشش می‌دهد؛ آیا همین مباحث نیّت است؟ یعنی شما را با یك نیّت وصل می‌كند به یك زندگی اخروی.
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: نه! ببینید ما یك بحث دین داریم به این معنا كه این تعالیم را چه كسی در اختیار ما قرار داده در اینجا دین به معنی مكتب است كه ما می‌گوییم دین، حقایق و تعالیمی است كه خدا در اختیار ما قرار داده است چه اخلاق اجتماعی، چه اخلاق فردی، چه مقررات چه عقاید. یك بحث این است كه خدا چه چیزی در اختیار ما قرار داده در اینجا ما می‌گوییم این دین به معنی مكتب است دین به معنای مکتب را خدا در اختیار ما قرار داده است و ما دو چیز آن دین را كشف بكنیم یكی عقل است یكی وحی است یا به تعبیر علامه جوادی یكی نقل است یكی عقل است. یك بحث این است كه من با چه انگیزه‌ای می‌توانم این كار را انجام بدهم كه كارِ من صبغه دینی پیدا كند اینجا اساسش نیّت است كه بتواند در همه شرایط مؤثّر باشد چه در دنیا و چه در آخرت به ویژه آن بُعد اخروی كه این بُعد دین‌داری است كه در اختیار منِ بشر است من اگر كارم بخواهد دین‌دارانه باشد چه در بعد اخلاق چه در بعد مقررات باید نگاهمان را بر اساسی شكل بدهم كه آن حالت اخروی خودش را نشان بدهد. و آن اساس انگیزه و نیت است.

اسراء: یك اخلاقی داریم كه از دین انتزاع می‌شود كه می‌فرمایید می‌تواند ابعادی را پوشش بدهد كه اخلاق مصوّب بشر نمی‌تواند. من می‌خواهم بدانم این فرق كجاهاست ؛ دین اخلاقی کدام ابعاد را پوشش می‌دهد كه اخلاق مصوّب بشر نمی‌تواند؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: اصلاً یک بحث این است که آیا ما اخلاق مصوّب بشر داریم یا نداریم؟ یك بحث به فلسفه اخلاق مربوط است یكی از بحثهای مهمّی كه در فلسفه اخلاق مطرح است كه معیار فضیلت اخلاقی چیست؟ بالأخره گویا همه انسانها به ضرورت یافتند كه ما نیاز به اخلاق داریم حالا حتی یك ماده‌گرا هم می‌گوید ما اخلاق داریم اما بحث در این است كه حالا ما كه اخلاق داریم چه كنیم كه این اخلاق عمل بشود (یك) اصلاً معیار خوب و بد چیست (دو) و دو جواب هم اجمالاً داریم در ارتباط با اینكه ما از كجا بفهمیم یك چیزی خوب است یا بد است گفتند آنهایی كه در اخلاق واقع‌گرا هستند می‌گویند زمانی ما می‌توانیم كه بین این عمل اخلاقی با نتیجه‌ای كه لحاظ می‌كنیم یك رابطه تكوینی ببینیم حالا اینجا بستگی دارد به جهان‌بینی ما یك وقت بنده می‌گویم من جز به منفعت انسان به چیز دیگر فكر نمی‌كنم یعنی هدف انسان در همه رفتارها باید تأمین منفعت باشد با چه می‌توانم به آ‌ن منفعت برسم؟ از راه رفتار اخلاقیِ اختیاری لذا در اینجا می‌گوید عدالت، می‌گوید صداقت، می‌گوید امانت‌داری، می‌گوید عمل به وعده و مسائل دیگر را مطرح می‌كند. این جهان‌بینی‌اش این است كه انسان مساوی است با یك موجود مادّی كه زندگی‌اش قبلش عدم است بعدش هم عدم است این یك نگاه است بله در اینجا ممكن است همین آقا برود آموزه‌های اخلاقی را از دین بگیرد و در قالب نظام اخلاقی خاصّ خودش این را تدوین بكند هیچ نظری هم به دین نداشته باشد. چنین فردی صرفاً به آثار مادّی و دنیوی اخلاق می‌رسد یعنی واقعاً آن اعتماد اجتماعی تحقّق پیدا می‌كند شكّی نیست حالا كاری نداریم این نظام اخلاقی ضمانت اجرایی دارد یا ندارد اینها برمی‌گردد به آن اصول و مبانی، بنده می‌آیم می‌گویم كه شما اگر می‌خواهی بگویی معیار فضیلت اخلاقی چیست باید بر اساس نگاه خداشناختی، هستی‌شناختی و انسان‌شناختی كه اولاً انسان را یك موجود محدود بین دو عدم و نیستی نمی‌بینیم علاوه بر این زندگی دنیا پلی است برای زندگی آخرت دوتا. یعنی دین دارد نگاه را تغییر می‌دهد بعد با این تغییر نگاه است كه نوع رفتار شما بر اساس آن آموزه‌ها شكل می‌گیرد و در نتیجه اعتماد اجتماعی كه مورد نظر ماست تحقّق پیدا می‌كند.

اسراء: آیا این اعتماد اجتماعی با آن اعتماد اجتماعی كه اول گفتیم صرفاً در حوزه معنوی است فرق می‌كند.
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: از این جهت هیچ فرقی ندارد منتها دین می‌آید اینها را توسعه می‌دهد آن بیان تاریخی مفصّلی داریم كه می‌گویند وقتی نماینده‌ ایرانیها با نماینده مسلمانها با هم برخورد كردند گفتند شما اصلاً برای چه آمدید؟ گفتند پیغمبر شما چه می‌گوید؟ گفت پیغمبر ما سه چیز می‌گوید اصل اول این است كه «لیخرج العباد من عبادة العباد الی عبادة الله» ما آمدیم بگوییم شما خداپرست بشوید نه انسان‌پرست. دومین نكته هم این است كه ما شما را از تنگ نظری خارج می‌‌كنیم «مِن ضیق الدنیا إلی سعة الآخرة» دید شما را وسیع بكنیم شما زندگی را محدود به همین زندگی مادّی طبیعی نكنید بلكه به شما می‌گوییم یك عالم دیگری هم هست و سومین برنامه ما هم این است كه شما را از ظلم ادیان به عدل اسلام دعوت بكنیم چون وقتی ادیان هم از مسیر صحیح خودش منحرف بشود زمینه ظلم را فراهم می کند ادیانی هم بودند كه احیاناً ابزار دست قدرتمندان قرار گرفتند اهل تزویر قرار می‌گرفتند اهل استثمار قرار می‌گرفتند در این رابطه است كه می‌گوید یكی از اهداف ما این است كه اسلام را به عنوان دین حاكم، به عنوان دین عدل به شما معرفی كنیم. هدف من آن نكته دوم بود كه ما می‌خواهیم به شما یك بینش وسیع بدهیم یك انسانی كه صرفاً به زندگی مادّی دنیوی فكر می‌كند راههای فراری هم برای زیرپا گذاشتن قوانین و مقررات حتی قوانین اخلاقی هم برای خودش درست می‌كند و لذا می‌بینیم دروغ، تزویر، خلف وعده و امثال اینها در جامعه دینی نیز هست.

اسراء: این اشكال به خود ما برمی‌گردد. اگر ما الآن داریم این حرف را می‌زنیم یك كسی مقایسه كند یك جامعه دینی را با یك جامعه غیر دینی بعد ثابت بكند كه دروغگویی در ان جامعه كمتر است، وفای به عهد بهتر دارد اجرا می‌شود، خیلی از این ملاكهایی كه ما داریم می‌گوییم خیلی بهتر دارد اجرا می‌شود. بعد برگردد در جامعه دینی ببیند به مراتب وضع بدتر از آنجاست ما جواب چه بگوییم؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: جواب ما این است كه آیا اینها به دین عمل كردند و نتیجه نگرفتند، مشكل در آ‌نجاست كه به دین عمل نشده حالا چرا عمل نشده باید برویم به سراغ سست شدن اعتقادات مردم یا هر چه هست آنها یك عوامل اجتماعی دارد، عوامل اقتصادی دارد، باید برود به سراغ آنها اینها یك راه‌حلهای دیگری می‌طلبد اصلش مورد قبول است یعنی این طور نیست كه بگوییم مردم همه در جوامع دینی تابع پیامبرانند بلكه پیغمبران آمدند این راه را به مردم نشان دادند این مردم است كه باید بپذیرند و عمل بكنند حالا نمی‌پذیرند ما باید برویم به سراغ راهكارها، راهكارها یك بخش‌اش برمی‌گردد به تعلیم و تربیت.

اسراء: یعنی دین نتوانسته آن بینش عمیق را ایجاد كند؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: بینش عمیق را داده طرف قبول دارد كه قیامت است اما مشكلش این است كه یك راه فرارهایی هم برای آن گذاشته مثلاً به ما می‌‌گویند شما خلاف كن بعد توبه می‌كنی ما دیگر حدود این كار را نمی‌فهمیم چیست ما بدون اینكه بتوانیم حدود توبه چیست همین جا مشكلی ایجاد می‌شود در حالی كه توبه شرایطی دارد دین به ما گفته اگر شما به محبّت اهل بیت(ع) توجه كنی بسیاری از مسائلت حل است این درست تبیین نشده یعنی ادیان به جای اینكه وسیله‌ای باشند برای صلاح و به سامان رساندن جامعه، شده وسیله‌ای برای ظلم و ستم حالا فردی می‌گوییم كاری به اجتماعی نداریم ظلم فردی انسان به خودش ظلم می‌كند به خدا ظلم می‌كند این انسان اگر برود سراغ این مسئله معلوم است كه توجیهات را داشته باشد.

اسراء: آیا مسلمانان توانستند بعد از پیامبر یك جامعه شاخص اخلاقی به وجود بیاورند؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: ما در واقع در زمان خود پیغمبر به یقین یك دوره خوبی داشتیم همه هم قبول دارند حتی كسانی كه پیغمبریِ پیامبر را به عنوان یك فرستاده خدا قبول ندارند می‌گویند پیغمبر در زمان خودش خیلی موفق بود یك كتاب است به نام اسلام در ایران که ظاهرا یك ماركسیست آن را نوشته در آنجا وقتی دوران حكومت پیامبر را ارزیابی می‌كند خیلی مثبت ارزیابی می‌كند، پیغمبر البته توانست این تحوّل را در جامعه ایجاد بكند هم در فكر و اندیشه و هم در رفتار و عمل و واقعاً شما حساب بكنید كه پیغمبر اكرم با گفتن «إنّما المؤمنون اخوة» كه مؤمنان با هم برادرند می‌گوید ما بیاییم بین مهاجرین و انصار عقد اخوّت ببندیم با اینها می‌آید عقد اخوّت می‌بندد یعنی كار اخلاقی می‌كند ولی وقتی نسبت به غیر مسلمانها كه می‌رسد می‌آید پیمان عدم تعرّض منعقد می کند و این یعنی آن قانون و مقررات تازه خود آن پیمان عدم تعرّض را نسبت به یهودیها، مسیحیها كه منعقد می‌كند این نشان می‌دهد كه در آنجا باز این پیمان عدم تعرّض ضمن اینكه یك قانون و مقررات است که در قالب مكتوبی نوشته می شود پشتوانه اجرای‌اش اخلاقی است. عملاً هم ما می‌بینیم مسلمانها با هم متحد بودند و بالتبع انسان در بعضی از مواقع چون انسان است مخصوصاً مردمی كه آنچنان تحول درونی در آنها ایجاد نشده برای بعضی از افراد در بعضی از شرایط مثل جریان جنگ احد وقتی زمینه حرص فراهم بشود آن حرص و طمع خودش را نشان می‌دهد ولی در كل ما داریم آنجایی كه بحث تحكیم پیوندهای اجتماعی است مثلاً ما داریم آیه 101 تا 103 سور‌ه آل‌عمران كه ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ ٭ وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ الی آخر در شأن نزولش در تفاسیر آمده است گاهی شیاطین هستند برای ایجاد تفرقه و اختلاف در بین مسلمانها. با خواندن این آیات پیغمبر گویا آبی بر آتشی كه فتنه‌اش كه در حال فوران است ریخته می‌شود برای اینكه این آیه می‌گوید شما باید بر محور قرآن و عترت متحد باشید شما در پرتگاه سقوط بودید شما در پرتو آئین اسلام و ایمان با هم برادر شدید اینها را از دست ندهید كه این آتش فتنه خاموش بشود و همین هم دلیل پیشرفت مسلمانهاست.

اسراء: پس در آن جامعه شاخصی داشتیم كه در بینشهای دینی تأثیر گذاشته و اخلاق یك اخلاق دینی بوده. حالا غیر از دوران پیامبر به این طرف هم می‌توانید مثال بزنید؟
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور: الآن هم ما داریم آنها كه مسلمان واقعی هستند نسبت به همدیگر همین وضعیت را دارند در گذشته حداقل این بازاریان متدیّن نسبت به همدیگر خیلی اعتماد داشتند پول می‌گرفتند پول می‌دادند یا جنسی را می‌خواستند مبادله بكنند از طریق پول این اعتماد وجود داشت به خوبی این كارها را انجام می‌دادند الآن این كارها به هم خورده ، این یك مقدار به شرایط اجتماعی مربوط می‌شود حالا شرایط اقتصادی یا سیاسی من كاری ندارم ولی در كل می‌خواهم عرض كنم كه الآن شما به فردی مراجعه بكنید بخواهید پولی از كسی قرض بكنید طرف به شما اعتماد نمی‌كند نمی‌دهد چون می‌ترسد در سررسید شما پرداخت نكنید ولی واقعاً این مسئله در گذشته بود حداقل در اصناف در طبقات مختلف الآن هم شما حساب بكنید در بعضی از این طبقات ما چنین اعتمادی را داریم چون اینها پایبند به آن معتقدات دینی خودشان هستند اگر هم یك نفر متخلّف پیدا بشود یك نفر است شما در همین قم واقعاً بروید به سراغ صندوق قرض‌الحسنه خیلی راحت وام را می‌دهند مشكلی هم ندارند سودی هم از شما نمی‌گیرند مقدارش كم است ولی وام می‌دهند ولی همین را بروید در بانك، می‌گوید من كاری به شما ندارم شما خیلی آدم خوبی هستید ولی همه كه مثل شما نمی‌شوند من ناچارم ضابطه خودم را در رابطه با شما مثل دیگران اعمال بكنم سه تا ضامن می‌خواهم چك می‌خواهم و غیره اطمینان به فرد به دردشان نمی‌خورد علّت اصلی قضیه این است كه آنها می‌گویند از حضرت امیر داریم كه وقتی فساد بر اهل زمان حاكم بشود اصل بر عدم اعتماد است و اگر یك فرد مطمئنی پیدا شد این استثناست.
پایان قسمت اول

منبعبنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء
يکشنبه 20/5/1392 - 13:0
اخلاق
بسم الله الرحمن الرحیم

دودمان و فرزندان شریف و برجسته یک خاندان، به تناسب مقام بزرگ و سرور خاندان آن‏ها، دارای احترام و شخصیت هستند. بنابراین، در نظر ما، سادات و ذریه رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، به خاطر نسبتی که با بزرگ‏ترین شخصیت عالم انسانیت دارند، دارای احترام هستند. (1)

ناگفته پیدا است که انتساب به پیامبر نمی‏تواند توجیه کننده کم‏ترین تخلف باشد و از نظر قوانین تفاوتی با دیگران ندارند و کسی نباید از سید بودن خود سوء استفاده کند، بلکه باید احترام این جایگاه را با اعمالش حفظ نماید و رفتار اجداد طاهرینشان را نسبت به دیگران، سرمشق قرار دهند.

از آن جایی که ملاک قرب معنوی، پاکی و شایستگی است، نه حَسَب و نسبت؛ در تاریخ زندگی پیامبروامامان بزرگوار علیهم السلام می خوانیم که بعضی از نزدیک‏ترین افراد منتسب به خود را به خاطر عدم ایمان یا انحراف از خط اسلام، رسماً طرد کردند. (2)

اما روشن است که وقتی ما برای شخصیتی احترام خاصی قائل باشیم، فرزندان او را اکرام می کنیم و این در واقع محترم داشتن آن شخصیت است. چنان که در روایت نبوی آمده است:

مَن‏ أَكْرَمَ‏ أَوْلَادِی‏ فَقَدْ أَكْرَمَنِی‏ (3) هر کس فرزندان مرا اکرام کند، مرا گرامی داشته است.
و در حدیثی از آن حضرت است که:
أَكْرِمُوا أَوْلَادِی‏ وَ حَسِّنُوا آدَابِی (4)؛ فرزندان مرا گرامى بدارید، و آداب و سنن مرا خوب انجام دهید. (5)

روح اعمال یک عارف

مرحوم «شیخ حسنعلی اصفهانی»(ره) از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل می کرد و آنچه عاید او می شد، نیمی را صرف خویش و خانواده می کرد و نیم دیگر را به سادات و ذراری حضرت زهرا علیها السلام اختصاص می داد.

فرزند ایشان می گوید:
پدرم با آنکه به عبادت و مجاهدت و ریاضت و زیارت و اعتکاف در اماکن متبرک، سخت مداومت و مراقبت داشت، لیکن اظهار می فرمود:
«روح همه این اعمال، خدمت با اخلاص نسبت به سادات و ذریّه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و بدون آن، اینگونه اعمال، همچون جسمی بی جان می باشد و آثاری بر آنها مترتب نمی گردد.» (6)

ترشى مخصوص شه رضا

جناب «حاج شیخ اسداللّه‏ طیّاره»، یک هم حجره ‏اى داشتند به ‏نام «سید جواد». یك وقت هم حجره‏اى ایشان هوس ترشى مى‏كند، آن هم از نوع مخصوص شهرضایى‏اش!

آقای طیاره تا مى‏فهمد كه هم حجره‏اى سیدش هوس ترشى مى‏كند به طرف شهرضا به راه مى‏افتد و ترشى را مى‏آورد و در سه ‏راهى سلفچگان چهل كیلومترى قم، ماشین در اثر بارندگى در برف مى‏ماند.

ایشان پیاده مى‏شود و با پاى پیاده در برف‏ها به قم مى‏آید و ترشى را به دست سیّدجواد مى‏رساند. و فرمودند: من از آن سال پادرد گرفتم.

همچنین درباره ایشان، نقل شده که حتى به همسرشان هم نمى‏گفت یك لیوان آب مى‏خواهم.
سؤال می شد : چرا این كار را نمى‏كنید؟
مى‏گفتند: «چون سادات هستند باید دقیقاً رعایت حال ایشان را بكنیم.» (7)

بركت احترام به سادات

یكی از شاگردان مرحوم آیت‌الله «میرزا احمد سیبویه» می گوید:
از ویژگی‌های برجسته مرحوم سیبویه، احترام بی‌نظیری بود كه نسبت به سادات داشت. هرگاه در منبر می‌نشست و سیدی وارد مجلس می‌شد از منبر پایین می‌آمد و دست سید را می‌بوسید و مجدداً بر منبر می‌نشست.

احترام ایشان به سادات تا جایی بود كه هرگاه سیدی را ملاقات می‌كرد، به احترامش تمام قد می‌ایستاد و دست ایشان را می‌بوسید و برای او ذكر صلوات می‌داد.
از مرحوم سیبویه شنیده‌ام كه هرچه خداوند به ایشان داده از بركت احترامی است كه نسبت به سادات داشت؛ به طوری كه تا به آن سن كه نزدیك 90 سال داشت، سوزن را نخ می‌كرد، بدون اینكه احتیاجی به عینك داشته باشد.
مرحوم سیبویه گاهی به منزل ما می‌آمد و در حیاط كنار باغچه می‌نشست و می‌فرمود «آمده‌ام كه احترام سادات را بجا آورم و در محضر حضرت زهرا (سلام الله علیها) بگویم كه فرزندانش را دوست دارم». (8)

نسبت دزدی به سید

از ویژگی ها و سجایای اخلاقی مرحوم «آیت الله شیخ محمد کوهستانی» احترام و تواضع در برابر سادات بود. ایشان بزرگداشت آن ها را سبب خشنودی رسول اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم می دانست: در حدیث شریف نبوی وارد شده است که: «هر کس می خواهد به من صله کند به ذراری من صله کند.»

روزی عده ای از مؤمنین یکی از سادات را به عنوان این که سارق حرفه ای است و مردم از دست او تأمین مالی ندارند نزد آقا جان آوردند.

آیت الله کوهستانی به آنان فرمود:
«شما حق ندارید این سید را دزد خطاب کنید، چون مادرش حضرت زهرا علیه السلام رضایت ندارد کسی نسبت دزدی به سادات و فرزندانش بدهد و باعث رنجش و آزردگی اش شود.»
این سخن پندآموز چنان در قلب آن سید اثر گذاشت که یکباره توبه کرد و کارهای خلاف خود را ترک کرد و از نیکان گردید. (9)
یکی از سادات حسینی نقل می کند:

روزی من و یکی از بستگانم به محضر آیت الله کوهستانی رسیدیم، پس از کسب فیض موقع خداحافظی آقا می خواست مبلغی را عنایت کند، نخست مبلغ دو تومان را از جیب خود بیرون آورد که به ما بدهد، ناگهان دست خود را کشید و با حالت خاصی فرمود:

«من از مادرتان زهرا علیها السلام خجالت می کشم.»
لذا دوباره دست به جیب کردند و مبلغ بیست و پنج تومان مرحمت فرمودند. در آن زمان این مبلغ بسیار قابل توجه بود و ایشان نیز کمتر این مبلغ پول را به کسی می داد. (10)

اول، سیدها

نقل شده است که مرحوم «حاج ملا آقا جان زنجانی» می گفتند: «روایت است که بر سادات نباید در راه رفتن مقدم شد.»
وقتی سادات ( ولو از نظر سن، خردسال بودند) وارد مجلسی می شدند ایشان به تمام قد در مقابلشان می ایستاد و می گفت:

«در حدیث است که اگر کسی یکی از سادات را ببیند و در مقابل او نایستد و قیام تام نکند، خدا به دردی او را مبتلا می کند که دوا نداشته باشد.» (11)

شهریه تدریس

زمانی پسر آقای «سید علی نقی» امام جماعت «مسجد دروازه» را خدمت مرحوم « شیخ حسین زاهد» بردند که در خدمت آقا تحصیل کند.

آن زمان شهریه 3 یا 4 تومان بود و خرجی استاد از این راه تأمین می شد. سر ماه، وقتی برای پرداخت شهریه رفتند، ایشان فرمود: «داداشی تو حاضری من پسر حضرت زهرا (علیها السلام) را درس بدهم و پول بگیرم؟ حیف نیست؟»

هر چه اصرار شد که آقا، شما خرجتان فقط از این راه تأمین می شود، این پسر هم یک از آن بچه هاست.
ایشان قبول نکرد و فرمود: «راضی نباش برای درس دادن به پسر حضرت زهرا (علیها السلام) پول بگیرم.» (12)
ادامه دارد...
پی نوشت ها:
(1) آیت الله مکارم شیرازی، پرسش‏ها و پاسخ‏های مذهبی، ج 4، ص166
(2) پرسش و پاسخ تبیان
(3) مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏12، ص376، باب17 تأكد استحباب اصطناع المعروف إلى العلویین و السادات
(4) همان
(5) سنن النبى صلى الله علیه و آله با ترجمه، ص12
(6) کتاب نشان از بی نشانها
(7) کتاب جان شیفته
(8) شیعه نیوز
(9) کتاب بر قله پارسایی
(10)همان
(11)Salehin.com
(12) کتاب شیخ حسین زاهد
منبع تبیان
يکشنبه 20/5/1392 - 12:59
اخلاق


1-عن ابى عبد الله علیه السلام قال:من كان الرهن عنده اوثق من اخیه فالله منه برى.

1-كسى كه به گروه بیشتر اعتماد كند تا به برادر،خداوند از وى بیزار است.

2-عن السكونى عن ابى جعفر عن ابیه علیهما السلام قال:قال رسول الله صلى الله علیه و آله،اذا احب احدكم اخاه المسلم،فلیساءله عن اسمعه و اسم ابیه و قبیلته و عشیرته،فاءنه من حق الواجب و صدق الاخاء ان یساءله عن ذلك،و الا فهى معرفه حمقاء.

2-رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:اگر كسى برادر مسلمان خویش را دوست بدارد از نام او و نام پدر و قبیله و عشیره او باید بپرسد زیرا اینگونه پرسش از حقوق واجب است و لازمه صداقت در برادرى است و اگر نه آشنائى احمقانه خواهد بود.

3-عن على بن الحكم عن بعض اصحابنا قال:قال ابو عبد الله علیه السلام من مشى مع قوم فى حاجه فلم یناصحهم،فقد خان الله و رسوله.

3-امام صادق علیه السلام فرمود:كسى كه با گروهى براى حاجتى همراه شود ولى صداقت بخرج ندهد با خداى و رسول خیانت كرده است.

4-عن ابى عبد الله علیه السلام،قال:من سعى فى حاجه اخیه بغیر نیه فهو لا یبالى فضیت ام لم تقض فقد تبواء مقعده من النار.

4-امام صادق علیه السلام فرمود:هر كه در كار برادر خویش بى نیت بكوشد و در بند انجام آن نباشد جایگاه او در آتش خواهد بود.

 

منبع: azha.ir

يکشنبه 20/5/1392 - 12:58
اخلاق


1-عن ابى عبد الله علیه السلام،قال:لاتسم الرجل صدیقا و سمه معرفه حتى تخبره،بثلث خصال،حتى تغضبه فتنظر غضبه یخرجه من حق الى باطل و تسافر معه،و تخبره بالدینار و الدرهم.

1-امام صادق علیه السلام فرمود:كسى را دوست مشمار بلكه آشنایش بنام مگر اینكه وى را با سه خصلت بیازمائى كه او را به خشم بیاورى و بنگرى آیا خشم او را از حق به باطل مى برد؟و با او سفر كنى،و او را با درهم و دینار بیازمائى.

 

منبع: azha.ir

يکشنبه 20/5/1392 - 12:58
اخلاق

1-عن الربیع بن صبیح رفع الحدیث الى النبى صلى الله علیه و آله،قال:من لقى اخاه بما یسوؤه لیسؤه اساءه بعد ما یلقاه.

1-رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:هر كه برادر خود را دیدار كند تا وى را رنجه سازد از او بدى خواهد دید.

 

منبع: azha.ir

يکشنبه 20/5/1392 - 12:57
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته