اهمیت خانواده و نقش آن درجامعه بشرى از رهاورد تأمل و تفكر در دو بعد وجودی انسان آشكار مى گردد. خانواده یك واحد اجتماعى است كه هدف از آن در نگاه قرآن, تأمین سلامت روانى براى سه دسته است; زن و شوهر, پدر و مادر و فرزندان. همچنین هدف, ایجاد آمادگى براى برخورد و رویارویى با پدیده هاى اجتماعى است. در آیه 74 سوره فرقان مى خوانیم:(والذین یقولون ربّنا هب لنا من أزواجنا قرّة أعین و اجعلنا للمتقین إماماً)و كسانى كه مى گویند خداى ما ما را از همسران مان نور چشمان ببخش و ما را رهبر پرهیزكاران گردان.این آیه بر اهمیت خانواده و پیش آهنگى آن در تشكیل جامعه نمونه انسانى اشاره دارد, چنان كه پیوندهاى سالم و درخشان خانوادگى را ایده آل پرهیزكاران معرفى مى كند. در درون واحد اجتماعى خانواده پدر و مادر از آغاز تولد كودكان به عنوان الگو براى آنان مطرح هستند, نقش و معناى اهمیت خانواده در بهسازى وضعیت بشر نیز در همین واقعیت نهفته است. در نگاه پیشوایان دین, باورها, چگونگى زندگى, عادتها, تمایلات و اهداف والدین از مهم ترین عوامل تأثیرگذار بر كودكان هستند. بنابراین نوع رفتار والدین در هماهنگ سازى خواستها و تمایلات خودشان از یك سو و تمایلات خانوادگى و اجتماعى از سوى دیگر و همچنین تلاش پیوسته آنان براى تأمین رفاه و سلامتى روانى خانواده و نوع برخوردشان با وظایف دینى و اجتماعى از عوامل ایجاد هسته تعاون و همكارى اجتماعى در كودك شمرده مى شوند. ارزش خانواده پیش از هر چیز بر پایه مودّت و دوستى بین اعضاى آن استوار است;اعضایى كه انجام حقوق متقابل, آنان را در كنار یكدیگر نگاه داشته است و اگر این جریان بر اساس دوستى و تفاهم و بركنار از منیّت ها ادامه یابد به كمال انسانى مورد انتظار خواهد انجامید. از نگاه قرآن, خانواده, مدرسه محبت و دوستى است; در آیه 21 سوره روم آمده است: (و من آیاته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا الیها و جعل بینكم مودّة و رحمة إنّ فى ذلك لآیات لقوم یتفكّرون)از نشانه هاى او این است كه از خود شما جفتهایى براى شما آفرید تا نزد ایشان آرامش یابید, و میان شما دوستى و مهربانى برقرار ساخت. همانا در این نشانه هایى است براى آنان كه مى اندیشند.در این آیه چند نكته و نقطه با اهمیت درباره خانواده وجود دارد كه شایسته بررسى است:
1. أزواجاً من انفسكم; همسرانى از خودتان. بر اساس این تعبیر, رابطه و پیوند زن و شوهر یكى از ابعاد مهم خانواده است. چنان كه پیش تر اشاره كردیم انسان موجود اجتماعى است كه رشد, شكوفایى و تكامل او در گرو ارتباط با دیگران و سختیها و مشكلات این مسیر مى باشد; چرا كه راه كمال بى پایان است. و در هر مرحله از مراحل زندگى و رشد, یك سلسله نیازهاى ویژه درونى وجود دارد كه خود را در عمل ارتباط با دیگران نشان داده و انعكاسى از نیاز درونى انسان نسبت به خواسته ها و ایده آل هاى اوست. پیوند میان زن و شوهر چیزى جز پیوند دوستى پیراسته از هر انگیزه دیگر نیست. در خانواده است كه نقاط ضعف و قوت شخصیت انسان بدون هیچ گونه ترس یا ملاحظه اى آشكار مى شود, خانواده محیطى است كه امكان درمان مشكلات به صورت طبیعى در آن فراهم است, زیرا با بردبارى, محبت, وفادارى و اطمینان متقابل زن و شوهر زمینه شناخت نقاط منفى شخصیت و بررسى آنها و رهایى از چنگ آنها با خودسازى بیش از هر جاى دیگر میسر مى شود. بنابراین در نگاه اسلام, آلودگیهاى درونى بدتر از زشتیهاى بیرون است و محیطى كه در آن امكان ظهور و بروز نقاط منفى شخصیت بدون ترس از كیفر وجود دارد ـ كه همان خانواده است ـ از این ویژگى نیز برخوردار است كه امكان رهایى از آن ضعفها نیز در آن فراهم است. به هر حال با نیروى عشق و محبت مى توان به دشوارترین مقصودها رسید.
2. و جعل بینكم مودّة; میانتان دوستى برقرار ساخت. دومین نقطه مهم در خانواده محبت بین زن و شوهر است; آنها با تعامل دوستانه و همكارى در مسیر شناخت خود و خداى خود به آرامش مى رسند و در وادى امن الهى گام مى نهند; از همین رو تعبیر (لتسكنوا الیها) در آیه شریفه آمده است.
3. لتسكنوا; تا آرامش یابید. (سكنى) دست یافتن به مقام سكونت و آرامش است, و این تعبیر در قرآن اشاره به این واقعیت دارد كه آرامش, مقام و موقعیتى است كه انسان در پهنه هستى باید بدان دست یابد و از دیدگاه قرآن وظیفه خانواده زمینه سازى براى همین هدف است, حال چه براى زن و شوهر, یا كسانى كه راه آنان را ادامه مى دهند; یعنى فرزندان.
4. رحمة; اصل مهربانى. الفت زن و شوهر و همكارى آن دو با نیروى عشق و محبت در مسیر كمال, رحمت ومهربانى را براى خانواده و دیگران به بار مى آورد, پس پیوند سالم است كه ضامن فراهم شدن زمینه مناسب براى ارتباط مسؤولانه و ماندگار است و این چیزى است كه نوگامانى كه در آغاز راهند, از آن الگو مى گیرند و در روابط آینده شان با جامعه به عنوان سرمشق بدان مى نگرند. پیامدهاى رفتار والدین بیشتر از نقش محسوس آنان در روابط شان با فرزندان است, بلكه نوع تعامل والدین با یكدیگر سنگ بناى شخصیت روانى فرزندان را مى نهد كه اگر سالم بود, رحمت به بار مى آورد. منظور از سازگارى و هماهنگى میان زن و شوهر, بیشتر, تلاش در جهت تعالى و تكامل دوسویه با وجود تفاوتهاى طبیعى و ذاتى است تا توافق و تفاهم میان آنها. بنابراین چنان كه یك سرى تفاوتهاى فیزیولوژیكى میان زن و مرد وجود دارد, یك سلسله تفاوتهاى مهم روانى نیز دارند; چنان كه آیات كریمه زیر بدین نكته اشاره دارد:(و اللیل إذا یغشى. والنهار إذا تجلّى. و ماخلق الذكر و الأنثى. إنّ سعیكم لشتّى) با این حال تا آنجا كه به روحیات و ویژگیهاى شخصیتى مربوط مى شود, تفاوت آنها همچون تفاوت فیزیولوژیك نیست و ارتباط به بعد زنانگى و مردانگى افراد ندارد. این شرایط اجتماعى, خانواده و فرهنگ است كه عوامل مؤثر در شخصیت افراد به شمار مى آید و دوگانگى هایى در چگونگى رفتار و كارهاى زن و مرد مى آفریند. اینجاست كه رسالت خانواده یعنى تفاهم و دوستى متقابل براى كنار آمدن و تعامل با میلها و گرایشهاى متفاوت به عنوان عناصر تشكیل دهنده واحد شخصیت انسان, به صورت دقیق تعیین مى شود. چیزى كه راستى, اطمینان, فروتنى, تقوا و پرهیز از خودمحورى را مى طلبد و فرزندان را وا مى دارد تا از آن در روابط اجتماعى شان با دیگران الگو بگیرند, به گونه اى كه تفاوتهاى فردى, اجتماعى و فرهنگى دیگران را همچون تفاوتهاى پدر و مادرخودشان از عوامل تكامل بدانند و این گونه تعامل است كه زمینه تفاهم بین ملتها و سازگارى بین باورهاى گوناگون را فراهم مى كند و سبب صلح و امنیت در سطح بین المللى مى گردد. پدر و مادر مسؤول تربیت فرزندان شان به چنین روشى هستند و بر اساس حدیث شریف پیامبراكرم(ص) فرزندان, امانتهایى در دست پدر و مادرند كه باید از آنها مراقبت كنند, بدون اینكه احساس مالكیت نسبت به آنان داشته باشند. فرزند در رشد و بالندگى خود نیازمند عطوفت و مهربانى پدر و مادر است, كه این محبت و مهربانى دو اثر اساسى دارد: یك. هسته ضرورى تكامل و ایجاد اطمینان اولیه در روح كودك است. دو. زمینه پیدایش روح دوستى و مهربانى در ارتباط كودك با دیگران مى شود.
فرزندان نیز یك سلسله مسؤولیتهایى در برابر والدین دارند. از دیدگاه قرآن شایسته است كه رفتار فرزندان در برابر پدر و مادر آمیخته با احترام و محبت باشد; خداوند مى فرماید: (فلاتقل لهما أفّ) و بر فرزندان لازم است كه از پدر و مادر خویش نگهدارى و مراقبت كنند, همان گونه كه در سوره اسراء مى فرماید: (و قضى ربّك ألاّ تعبدوا إلاّ ایّاه و بالوالدین إحساناً إمّا یبلغن عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلاتقل لهما أفّ و لاتنهرهما و قل لهما قولاً كریماً. و اخفض لهما جناح الذلّ من الرّحمة و قل ربّ ارحمهما كما ربّیانى صغیراً) پروردگارت مقرر فرمود كه جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیكى كنید, چنانچه یكى یا هر دوى آنها نزد تو به پیرى رسند به ایشان سخنى رنجش آور نگو و بر سرشان فریاد مكن و با ایشان سخنى كریمانه بگو. و با آنان مهربانانه فروتنى كن و بگو پروردگارا همان گونه كه آنها مرا در كودكى پرورش دادند تو نیز آنها را مشمول رحمت خویش گردان. بى گمان این احترام گذاشتن به معناى دعوت فرزند به تقلید و رهروى از پدر و مادر بدون تفكر و اندیشه نیست, زیرا این كار از نگاه قرآن نادرست است. از دیدگاه قرآن هر انسانى باید با فكر واندیشه خودش راه درست از نادرست, هدایت از ضلالت را تشخیص دهد, چنان كه در آیه 21 سوره لقمان مى خوانیم: (و إذا قیل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما وجدنا علیه آباءنا أو لوكان الشیطان یدعوهم الى عذاب السعیر) وچون به ایشان گفته شود از آنچه خدا فرستاده پیروى كنید, گویند ما آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروى مى كنیم ؟ آیا هر چند شیطان به آتش دوزخشان فرا خواند.از سوى دیگر تأكید همواره بر نقش اصلى خانواده در رشد فرزندان و تكوین شخصیت آنان, نباید این گونه تفسیر و فهمیده شود كه انسانى كه به بلوغ رسیده است, قدرت بر تحول وجودى و تكامل ندارد, زیرا انسان در هر حال مسؤول كارهاى خویش است: (كلّ نفس بماكسبت رهینة). اگر در این زمینه دچار عقب ماندگى شد پدر و مادر او مسؤول نیستند, چنان كه اگر كار نیكى انجام داد پاداش مى گیرد. خداوند در آیه 21 سوره طور فرموده است: (والذین آمنوا و اتبعتهم ذریّتهم بایمان ألحقنا بهم ذریّتهم و ماألتناهم من عملهم من شىء كلّ امرء بما كسب رهین) و آنان كه ایمان آوردند و فرزندانشان در پى ایشان رفتند, آنان را بدیشان ملحق مى كنیم و از عمل ایشان چیزى نمى كاهیم; هركه در گرو كارهاى خویش است.به رغم دلالتهاى روشن قرآن بر تساوى زن و مرد, متأسفانه در برخى جوامع اسلامى, زن در خانواده یا در سطح جامعه در معرض ستم قرار دارد. البته این بدان معنى نیست كه زن در كشورهاى اروپایى وضع بهترى دارد و ازموقعیت شایسته انسانى برخوردار است, بلكه در آنجا نیز زن مورد ستم است اما به شكلى دیگر. ییكى از علتهاى ستم بر زن, ساز وكارها و باورهاى رایج جامعه است. دیگر اینكه زن در طول تاریخ به طور مستقیم به سراغ متون و فهم و تفسیر آنها نرفته است تا بتواند حق خود را اثبات كند, بلكه بیشتر موارد این كار را به مرد وانهاده است. علاوه بر این دو, علت سومى نیز براى عقب ماندگى زن در جوامع اسلامى وجود دارد و آن در آمیختگى دو بعد وجودى انسان در مقام فهم حقوق زن است: 1. بعد جنسى زن ومرد; 2. بعد معنوى و الهى.
زن و مرد اگر چه از نظر فیزیولوژیك متفاوتند, ولى از ناحیه روحى و معنوى هر دو انسان هستند: (انّ اكرمكم عندالله اتقاكم). از نگاه اسلام, انسان تا هنگامى كه از بند كششها و وابستگى هاى مادى آزاد است رو به سوى كمال و رشد معنوى در حركت است و زمینه این رشد در هر دو جنس زن مرد فراهم است. بنابراین تكیه بر جنسیت در حقوق خانواده ـ یعنى جایى كه ارزش پیوند و یگانگى در چارچوب روابط فیزیولوژیك محدود نمى ماند ـ به عقب ماندگى زن مى انجامد. با توجه به همین واقعیت تبعیض و نابرابرى بین زن و مرد در برخى خانواده هاى مسلمان, گروهى از منتقدان مغرض غرب و شرق گمان كرده اند كه حقوق زن در اسلام كمتر از حقوق مرد است. در پاسخ اینان باید گفت كه جست و جو و دریافت ما از اسلام و قرآن چیز دیگرى است. ما به قرآن به عنوان یك مجموعه مرتبط و هماهنگ نگاه مى كنیم, چنان كه در خود قرآن نیز آمده است كه آیاتش برخى محكم و برخى متشابه است و فهم و تبیین بعضى از آیات در پرتو بعضى دیگر خواهد بود. ما براى تنظیم حقوق خانواده به صورت عادلانه از روش زیر استفاده مى كنیم: 1. زن و مرد در قرآن از نظر آفرینش برابرند. در آیه نخست سوره نساء آمده است:(یا ایها الناس اتّقوا ربّكم الّذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثیراً و نساءً)
2. فرصتهاى رسیدن به مراحل رشد و كمال بشرى براى زن و مرد همسان است; دراین زمینه آیه 13 سوره حجرات مى گوید: (یا أیها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم…)
3. زن و مرد در پاداش نیز برابر هستند; در این زمینه آیه 35 سوره احزاب قابل توجه است. براى تحقق بخشیدن عادلانه به این سه زمینه كه قرآن بارها از آنها یاد كرده است, بایسته است كه شرایط پیشرفت و كمال براى زن و مرد به صورت یكسان فراهم گردد. قرآن در بیشتر موارد, مردم را به تدبّر, تفكر و اندیشیدن در مسائل مربوط به انسان و طبیعت فرا مى خواند و به فهم و شنیدن آیات الهى و عبرت گرفتن از آنها ترغیب مى كند. قرآن همیشه ایمان را با عمل شایسته مترادف و در كنار یكدیگر مى آورد. آیا مى توان دو عنصر زمان و مكان را در عمل شایسته نادیده گرفت؟ پیش از طلوع اسلام, زن كمترین حقى نداشت; دختران را زنده به گور مى كردند, مرد حق داشت تا هر چند بار كه دلش مى خواست ازدواج كند. آموزه هاى اسلام براى تثبیت حقوق زن, در آن زمان پدیده اى كاملاً جدید و پیشرفته بود, زیرا دین اسلام براى دگرگون سازى و پیشرفت انسان آمده بود, و بهترین راه براى رسیدن به این هدف, تغییر گام به گام و تدریجى است, زیرا تغییر یك روزه و دگرگون كردن یك باره سنتها و عادتهاى اجتماعى نه درست بود و نه سودمند. اما امروز با توجه به همان حقایق قرآنى كه یاد شد; یعنى تأكید بر برابرى ارزش وجودى زن و مرد و فراخوانى مردم به تفكر و اندیشیدن در آیات روشن الهى و نتیجه گیرى عبرتها و نكات حكیمانه از آنها, مى توان گفت كه حقوق زن و مرد در خانواده مساوى است و معیار در مدیریت هر یك از زن و مرد در امور خانواده, تقوا و شایستگى است نه جنسیت. دراینجا بایسته است نكته دیگرى مورد توجه قرار گیرد و آن اینكه اگر زن و مرد نتوانستند به تفاهم و یگانگى مورد انتظار برسند و ناهمدلى هاى ناشى از نوع رابطه و رفتارشان آنان را از یكدیگر دور كرد, اسلام در چنین حالتى طلاق را به رغم ناپسندى و نكوهیدگى آن به عنوان راه حل پیشنهاد مى كند
منبع : سایت فعالیت های قرانی
مدیریت تعارض ( تضاد ) “Conflict management”
چكیده
این مقاله مفهوم و جایگاه تعارض ( تضاد ) در مدیریت و سازمان را بیان و انواع تعارضات سازمانی را برشمرده و آنها را تقسیمبندی می نماید و تعارض از منظرهای مختلف، منشاء و مراحل تعارض ، دلایل ایجاد و روشهای مواجه با تعارض را شرح می دهد و به بررسی سبكها و استراتژیها و فنون و راهبردهای مدیریت تعارض و نحوه بهبود عملكرد سازمان میپردازد .
.واژه های كلیدی: تعارض ، مدیریت تعارض ، استراتژیهای مدیریت تعارض ، استراتژی ایجاد تعارض سازنده
مقدمه
تعارض اختلاف در رسیدن به هدفهای سازمان است [2] ، امروز نیروی انسانی به عنوان اصلیترین دارایی سازمانها و به عنوان مزیترقابتی آن مطرح است وجود همكاری و همدلی بین این منابع ارزشمند از جمله مهمترین عوامل اساسیبرای موفقیت درهمه سازمانها است. تعارض در سازمان اجتناب ناپذیر و لزوما" برای سازمان غیر ضروری نیست تعارض می تواند خلاقیت را بیشتر و نو آوری و تغییر را ترویج دهد و یا ممكن است باعث اتلاف و تحلیل انرژی و منابع سازمان شود برای مدیریت صحیح تعارض بایستی مدیران آن را به عنوان نیروی دائمی بشناسند[2] و با برخورد سازنده و صحیح در جهت پویائی سازمان ، آن را مدیریت نمایند. بنابراین توانائی هدایت و كنترل پدیده تعارض در سازمانها از مهمترین مهارتهای مدیران است كه مدیران امروز نیازمند آن هستند.دراین مقاله با ارایه مفهوم تعارض از منظرهای مختلف، منشاء و مراحل تعارض ، دلایل ایجاد و روشهای مواجه با تعارض به بررسی سبكها و استراتژیها و فنون و راهبردهای مدیریت تعارض و رابطه آن با عملكرد می پردازیم .
1 - تعارض و تضاد چیست
تعارض و تضاد یك نزاع ، مشاجره یا تقابل نیروهای موجود بین نیازهای اولیه و نیازهای معنوی ، مذهبی و منظرهای اخلاقی و از طرفی ناسازگاری طرز فكر و تصورات بین دو نفر یا بیشتر را توضیح میدهد [7] و یا فراگردی است كه شخص در آن به طور عمدی تلاش میكند تا مانع موفقیت فرد دیگر شود. [4] تعارض فرآیندی است كه در آن، شخص الف به طور عمدی میكوشد تا به گونهای بازدارنده سبب ناكامی شخص ب در رسیدن به علایق و اهدافش گردد. [5] و تعارض فرایندیاست كه در آن فردی در مییابد كه شخص دیگریبه طور منفی روی آن چیزی كه او تعقیب میكندتأثیر گذاشته است. [4] در واقع تعارض، تعاملات ارتباطی افرادی است كه به همدیگر وابستهاند و احساس میكنند علایقشان متضاد یا ناسازگار است.
2 - دیدگاههای مختلف در تبیین جایگاه تعارض در سازمان
اگر به تحولات دانش مدیریت پس از انقلاب صنعتی نگاهی اجمالی بیندازیم، میبینیم سه دیدگاه دربارة تعارض و تضاد وجود دارد:
2 – 1 ) دیدگاه نظریهپردازان كلاسیك مدیریت
طرفداران این دیدگاه تعارض را با واژههایی چون ویرانسازی، تعدد، تخریب و بینظمی مترادف میدانند و چون زیان آور هستند، لذا بایستی از آنها دوری جست و در نتیجه مدیر سازمان مسئولیت دارد سازمان را از شر تعارض برهاند. این نحوه نگرش به مسئله تعارض از سال ۱۹۰۰ تا نیمه دوم دهه ۱۹۴۰ بوده است [5] به عقیدة این گروه، افراد ناآرامی كه در داخل سازمان اندك هستند، تضاد ایجاد میكنند، بنابراین باید اخراج شوند. بر اساس این نظریه، هیچ تضادی در سازمان وجود ندارد. چون سازمان را یك مجموعه هماهنگ و منسجم میدانند كه برای یك منظور مشترك به وجود آمده است. از این رو از كاركنان زیر دست هیچ انتظار اعتراض به تصمیمات مدیریت نمیرود و اگر چنین شود، آن را یك ضد ارزش تلقی میكنند و خود به خود از سیستم خارج می نمایند.
2 – 2 ) دیدگاه مكتب روابط انسانی
طرفداران این نظریه، تضاد را در سازمان اجتنابناپذیر می دانند و معتقد هستند كه نمیتوان از ایجاد آن جلوگیری كرد، اما میتوان آن را به حداقل رساند. [4] این گروه علل مختلفی برای تضاد قائل هستند كه یكی از مهمترین علل را ساختار فیزیكی سازمان میدانند. بر اساس این نظریه ، تعارض یك پدیده طبیعی و غیرقابل اجتناب در همه سازمانها است همچنین طرفداران مكتب مزبور عقیده دارند كه تعارض را نمی توان حذف یا از بین برد، حتی در موارد زیادی تعارض به نفع سازمان است و عملكرد را بهبود میبخشد. نظریه روابط انسانی از آخرین سالهای دهه ۱۹۴۰ تا نیمه دوم دهه ۱۹۷۰ رواج داشت. [5]
2 – 3 ) دیدگاه تعامل گرایان
تعامل گرایان تضاد را نه تنها مخرب نمیدانند، بلكه آن را مفید هم میدانند. این گروه معقتدند، تضاد در حد متوسط خوب و مقداری از آن برای عملكرد مؤثر ضروری است. [2] نقش اصلی این شیوه این است كه مدیران سازمانها وادار میشوند كه در حفظ سطحی معینی از تعارض بكوشند و مقدار تعارض را تا حدی نگه دارند كه سازمان را زنده، با تحرك، خلاق و منتقد به خود نگه دارد.
3 - تقسیم بندی تعارضات سازمانی
تعارض جزئی طبیعی و عادی از زندگی روزمره ما واقعیتی است که بشر در طول تاریخ با آن آشنابوده ولی متأسفانه به دلیل عدم مدیریت صحیح،بیشتر به ستیزه جویی و دشمن مبدل شده است.تعارض امری اجتنابناپذیر در زندگی فردی وسازمانی امروز است بر حسب طرفهای تعارض ، تعارض در سازمان به شش نوع در سه عنوان در سازمانها مشاهده میشود: [9و7]
میان فردی و درون فردی
میان گروهی و درون گروهی
درون سازمانی به دو صورت رقابتی و نفاق افكن
4 - ارزیابی منشأ تعارضات سازمانی
تعارضها خود به خود به وجود نمیآیند، بلكه عواملی سبب بروز آن می شود. برای انتخاب شیوه بهتر برخورد با تعارض، نخست باید منشأ بروز تعارض را شناسائی و تعیین كنیم استیفن رابینز دلایل بروز تعارض را به سه دسته كاملاً مجزا تقسیم كرده است:
4 – 1 ) اختلافهای شخصی(تفاوتهای فردی): اولین منشأ تعارض، تفاوتهای فردی یا اختلافهای شخصی است. [5] تعارض میتواند ناشی از خصوصیات رفتاری، نیازها ، ارزش ها ، اداراك و احساسات افراد باشد.
- نیازها: نیازها برای رفاه و سلامت ما لازمند زمانیكه ما نیازهای خود یا دیگر افراد و گروهها را نادیده میگیریم، تعارض افزایش مییابد.
- ارزشها: تعارضات شدید، زمانی افزایش مییابند كه افراد، ارزشهای مغایری برگزینند و یا ارزشها كاملا روشن نباشند.
- ادراك: افراد، واقعیتها را بهصورت متفاوت تعبیر میكنند و همین تفاوت میتواند به بروز تعارض منجر شود.
- قدرت: چگونگی تعریف و به كار بستن قدرت تأثیر زیادی بر میزان و شدت تعارض و مدیریت تعارض دارد.
- احساسات و عواطف: زمانیكه ما احساسات و عواطف خود یا دیگران را نادیده میگیریم، تعارض اتفاق میافتد. سایر علل عبارتند از: جاهطلبی، تفاوت سطح دانش و تحصیلات، سابقه كار، تجربه و آموزش، نگرش و انتظارات كه باعث میشود هر فرد به صورت یك شخصیت بیهمتا با مجموعه ارزشهای ویژه، از دیگری متمایز گردد عدم درك این خصوصیات و تفاوتهای فردی موجب ایجاد تعارض و نگرشهای منفی میگردد بطوری كه ممكن است سبب عدم اعتماد و عدم درك متقابل افراد و نهایت موجب كشمكش و تعارض شود.
4 – 2 ) اختلافهای ساختاری: اختلافهای ساختاری موجب عدم انسجام و یكپارچگی میان واحدهای سازمان میشود و زمانی به وجود میآید كه روی اهداف سازمانی، نحوه تصمیمگیری، معیارهای عملكرد، تخصیص منابع، قوانین و مقررات و روشها و رویه ها، توافق وجود نداشته باشد. اینها باعث بروز تعارض در سازمان میشوند.
4 – 3 ) اختلافهای ارتباطی: تعارضهای درون فردی ناشی از ضعف ارتباط است ولی تعارضهای بین فردی و درون گروهی ناشی از تفاوت در انتظارات نقش سازمانی، شخصیت و نظام ارزشی یا عوامل مشابه است[5] كه دلیل آن فزونی ارتباطات است، كه ممكن است این ارتباطات، رابطهای مؤثر و صمیمی نباشداگر اختلال یا نقصی در كانالهای ارتباطی وجود داشته باشد یا پیامها بهخوبی قابل فهم نباشند، اختلاف و تعارض ایجاد میشود
5 - فایدة تعارض چیست؟
یكی از مزایای تضاد ایجاد انگیزة تغییر است. تضاد، منشأ تغییر و تحوّل میشود و خلاقیت و نوآوری را پرورش میدهد. فایدة دیگر تضاد این است كه هدفها و مسایل را روشن میكند. وقتی اختلاف نباشد، افراد دربارة اهداف، زیاد بحث نمیكنند؛ ولی با وجود اختلاف، افراد مجبورند، اهداف را كاملاً شفاف و روشن سازند. از فواید دیگر تضاد این است كه ارتباطات و انرژی درون هر واحد را تقویت میكند. [4]
6 - در مقابل تعارض چه اقداماتی باید انجام شود؟
نظریه پردازان سنتی معتقد بودند اگر سطح موجود تضاد با سطح مطلوب مساوی باشد – به شرط این كه سطح مطلوب تضاد صفر باشد – لازم نیست اقدامی صورت گیرد؛ ولی اگر میزان موجود تضاد بیش از میزان مطلوب باشد، باید به دنبال حل اختلاف بود. طرفداران مكتب روابط انسانی نیزمعتقد بودند اگر تضاد نزدیك صفر باشد، نباید اقدامی صورت دهیم؛ اما اگر وضع موجود تضاد از وضع مطلوب، كه نزدیك صفر است بیشتر شود، باید به دنبال راه حل كاهش تضاد باشیم. [4]
«تعامل گرایان» وضع مطلوب تضاد را صفر نمیدانند. بنابراین اگر وضع موجود با وضع مطلوب مساوی بود، نباید اقدام كرد؛ امّا اگر وضع موجود سطح تضاد، خیلی بیشتر از وضع مطلوب بود باید اختلاف را حل نمود. [4] از طرفی اگر سطح وضع موجود پایینتر از وضع مطلوب بود، باید با ایجاد اختلاف سلیقه، وضع موجود را به وضع مطلوب نزدیك نماییم.
دربارة مدیریت تعارض، مجموعهای از بایدها و نبایدها وجود دارد. یكی از «باید»ها این است كه مدیر دیدگاه فرهنگ سازمانی را درخصوص تضاد به دقت بررسی كند، و ببیند جوّ حاكم بر سازمان تضاد را خوب میداند یابد؟ یعنی در این میان باید به فرهنگ سازمان نیز توجه داشت.
دوّمین «باید» این است كه بدانیم تضاد كاركردی (مفید) موجب پویایی سازمان است؛ پس در سازمانهای پویا و خلاق، تضاد مفید وجود دارد و هر گونه تضادی بد نیست. [4]
سوّمین «باید» این است كه فن حل اختلاف را متناسب با مسأله انتخاب كنیم. هماهنگی و توافق را نباید نشانه مدیریت كارآ تصور نمود. یكی از جاهایی كه باید اختلاف سلیقه ایجاد كرد، جایی است كه هیچ دعوایی وجود ندارد؛ یعنی اگر در واحدی روابط تمام مدیران و كاركنان با یكدیگر خوب باشد، معنایش این است كه مدیریت و كاركنان منافع سازمان را بین خودشان تقسیم كردهاند! نه این كه مدیریت خوبی بر آن واحد حكمفرماست. [4]
7 - تعارض سازنده در برابر تعارض مخرب
نظریه تعاملی بر این فرض استوار نیست كه همه تعارضها خوب هستند، بلكه بعضی از آنها از هدفهای سازمانی پشتیبانی میكنند، كه به این نوع تعارضات، تعارض سازنده میگویند[5] و برخی دیگر مانع تحقق اهداف سازمانی میشوند و حالت غیرسازندهای دارند كه به این نوع از تعارضات، تعارض مخرب میگویند.
هیچ سطحی از تعارض نمیتواند در همه شرایط قابل قبول یا مردود باشد. امكان دارد یك نوع یا یك مقدار از تعارض در یك شرایط موجب افزایش سلامتی و تحقق هدفهای سازمانی شود كه در آن حالت تعارض سازنده است. ولی ممكن است در سازمان دیگری یا در همین سازمان و در زمان دیگری بسیار مخرب باشد. ملاك تشخیص تعارض سازنده یا مخرب، عملكرد سازمان است.
با به كارگیری مفهوم مدیریت تعارض، ماهیت و كاربرد تعارض در سازمان بیش از پیش روشن میشود كه مدیریت تعارض از یك سو به معنی به حداقل رساندن قدرت تخریبی تعارض است و از سوی دیگر تعارض را به صورت یك پدیده اثربخش، خلاق، سازنده و سودمند مبدل میسازد.
تعارضهنگامی سازنده است كه:
• منجر به تبیین مسایل و مشكلات شود.
• منجر به حل مسئله شود.
• افراد را در حل اموری كه برای آنها اهمیت دارددرگیر كند.
• موجب ارتباطات شود.
• به افراد در توسعه و ادراك و مهارتشان كمككند.
• موجب ایجاد مشاركت در میان افراد از طریقیادگیری بیشتر درباره یكدیگر شود. [6]
و هنگامی تعارض مخرب است كه:
• موجب تضعیف عزت نفس شود.
• توجه را از فعالیتهای مهم دور سازد.
• موجب دوقطبی شدن افراد و كاهش همكاریشود.
• منجر به رفتارهای مضر و غیر مسئولانه شود. [6]
8 - مــــراحل تعارض
بیشتر تعارضات طی مراحل خاص ایجادمیشوند كه آگاهی از آنها میتواند برای مدیریت تعارض راهگشا باشد. بنابراین تعارض را میتوان به مراحل زیر تقسیم كرد.
- شرایط پیشین: در این مرحله ، مخالفت بالقوه است. [4] در تضاد كمیابی منابع ، نگرش مخالف ، اختیارات قانونی مبهم ، موانع ارتباط ، نیاز برای همراهی و اجماع ، تعارضات اولیه حل نشده ، عدم شناخت خود و دیگران پیش زمینههایی است كه زمینه تضاد را فراهم میكند شرایطی كه بطور بالقوه تعارضزا هستند.
- تعارض ادراك : زمانی كه شرایط پیشین واقعا بهپایهای برای اختلاف بین افراد با گروهها تبدیلشوند مرحله تعارض ادراك به وجود میآید مثلاً شما نظری دارید و دیگری نظری مخالف با نظر شما دارد. در اینجا اگر شما تشخیص دهید كه این فرد با شما موافق نیست، این را تضاد ادارك شده1 گویند. البته این ادارك ممكن است فقط توسط یكی ازطرفین تعارض صورت گیرد.
- احساس تعارض: زمانیتعارض احساس میشود كه به عنوان تنشیمطرح شود كه شخص را برای انجام عمل بهمنظور كاهش احساسات ناخوشایندبرانگیزاند. گاهی كسی نمیگوید با شما مخالفم ولی طوری با شما رفتار میكند كه احساس میكنید این فرد با شما مخالف است؛ این را تضاد حس شده2 میگوییم برای اینكه تعارض حل شود، همهطرفین تعارض باید آن را درك و احساس كنندكه نیاز دارند كاری را در مورد آن انجام دهند. [4]
1 - Perceived Conflict
2 - Felt Conflict
- رفتار آشكار: این زمانی اتفاق می افتد كه رفتاری آشكار در مقابل تعارض ظهور كند دو نوع تضاد و تعارض ادراكی
و احساسی بر یكدیگر اثر میگذارند. گاهی اول احساس میكنیم، بعد دنبال اطلاعات میرویم و شناخت پیدا میكنیم و گاهی برعكس. از تعامل این دو، تعارض رفتار آشكار میشود. به هنگام رفتار آشكار در مقابل تعارض ، دو راهحل وجود دارد كه یكی از آنها سركوب كردن تعارض است. دراین حالت هیچ تغییری در شرایط ایجاد كنندهتعارض داده نمیشود و فقط رفتارهای تعارضیآشكار كنترل میشود. دوم حل تعارض كه در اینجاسعی براصلاح و تغییر شرایط ایجاد كننده تعارض است. سركوب، راه حل موقتی و سطحی حلتعارض است و در واقع تعارض حل نشده است.
- تحلیل و فرونشانی و حل تعارض : بسته به اینكه ما چهراهی را برای مواجهه با تعارض به كار ببریمنتایج و پیامدهای خاصی نصیبمان خواهد نمود. [6]
- ره آوردها : با توجه به رابطه بین سطح تعارض و عملكرد اگر تضاد و تعارضی در حد متوسط باشد، موجب افزایش عملكرد گروهی و درصورت زیاد و كم بودن، باعث كاهش عملكرد میشود.
نمودار 1 ) مراحل ایجاد تعارض
9 - تعارض چگونه ایجاد میشود
• عدم وجود یك مدل وظایف
• گرفتن امتیاز و عدم تشخیص صحیح موقعیتها
• یكطرفه قضاوت نمودن
• ارسال پیامهای به صورت نوشتاری
• اجبار زیر دستان جهت ملاقات مستمر رئیس
• عدم دسترسی گروه به افراد
• ترجیح دادن راه حلها و برخوردهای شخصی در مقابل شیوه های گروهی
• عدم گفتگو با افراد جهت مشاوره یا تصمیم گیری با آنها
• موكول نمودن كارها به آینده
• معرفی تصمیم گیری در جهت اعمال تغییرات بدون مشورت كردن و مذاكره با افراد و گروهها[7]
10 - دلایل اصلی ایجاد تعارض و تضاد
• تفاوت در اهداف و چشم انداز سازمان
• ارزشهای شخصی نا همگون
• نبودن همكاری و اعتماد
• رقابت در دستیابی به منابع محدود و كمیاب سازمان
• واضح نبودن وظایف / نبودن شرح شغل
• چارچوب سازمانی ( تعارض بین كاركنان صف و ستاد ) [8]
11 - اثر تعارض در سازمان
• ایجاد تنش روانی
• غیبت بیشتر كاركنان
• جابجائی كاركنان
• عدم وجود انگیزش
• نبودن بازدهی و بهره وری[7]
12 - مدیـریت تعـارض
همانطور كه بیان شد تعارض لزوما امری منفینیست. چنانچه تعارض در جهت مقاصد شخصیمورد استفاده قرار گیرد امری مضر و غیر كاركردیاست ولی اگر در جهت مقاصد سازمانی و خلقاستعدادها مورد بهره برداری قرار گیردكاركردیخواهد بود. به عبارتی مدیریت تعارض شیوهای است كه تعارضهای سازمانی را در خدمت اهدافسازمان قرار میدهد و از جنبه غیركاركردی آنمیكاهد و به جنبههای كاركردی آن میافزاید[6] به عبارت دیگر مدیریت تعارض عملشناسایی و اداره تعارض با یك شیوه معقول،عادلانه و كاراست [6] به تعبیری دیگر مدیریت تعارض عبارت است از شناخت و بررسی تضادها در یك موقعیت معقول و قابل پیش بینی ، بصورت منصفانه و به روش موثر.
13 - روشهای مواجه با تعارض
بطور كلی پنج روش پاسخگویی بهتعارض وجود دارد كه از آنها به عنوان سبكهایمدیریت تعارض یاد میشود و معمولا هر فرد دریكی از این سبكها غالب است. [6] این پنج سبك را میتوان روی یك نمودارمشخص كرد محور افقی نمودار میزان تعاون و همكاری و محور عمودی خواستگاه و میزان ادعا افراد است. با تركیبهای مختلفی ازاین دو محور سبكهای مختلف مدیریت تعارضبه وجود میآید. در اینجا سعی میشود به صورت مختصر بهتوضیح هریك از سبكها پرداخته شود.
نمودار 2 ) نمودار سبكهای مختلف مدیریت تعارض[1]
مدیریت تعارض فرایند برنامهریزی برایپرهیز از تعارض در جایی كه ممكن است و سازماندهی آن برای حل تعارض، جایی كه رخمیدهد است. [6] هر مدیری از ابزار یا فنون مختلف برای حل تعارض استفاده می كند و زمانی كه تعارض زیاد است راه حلهای ذیل را میتوانند برای برخورد و حل تعارض انتخاب نمود. [5]
• احترام به حریم اطمینان و یقین افراد
• همدلی و همفكری غیر از جانبداری
• گوش دادن فعالانه
• رعایت قاعده انصاف
• تمركز كردن به نتیجه نه حدود شخصی دیگران
• دوری كردن از عیب جوئی دیگران
• شناخت كلید موضوع
• عدم طرح و توضیح موضوع تكراری
• تقویت و تشویق بازخورد
• شناخت متوالی و پیوسته راه حلها
• ارائه بازخورد مثبت
• توافق بر یك برنامه فعالیت
• تقویت مشتركات كاركنان
• به وجود آوردن زمینه مشاركت
• تدوین و طراحی دستورالعملهای وحدت آفرین
• مصاله و گذشت
• توزیع عادلانه امكانات سازمانی
• تغییر فلسفه ارزیابی عملكرد و استفاده از نظام پیشنهادات
• گردش شغلی مشخص
• تغییر روابط سازمانی و شفاف كردن ارتباطات سازمانی
• آموزش كاركنان
حال میخواهیم تضاد ایجاد شده را مدیریت كنیم. پنج سبك و استراتژی برای مدیریت تضاد وجود دارد كه عبارتند از: رقابت، همكاری مبتنی بر اعتماد، مصالحه، اجتناب و سازش.
جدول 1 ) استراتژیهای مدیریت تضاد و تعارض در موقعیتهای مختلف[3]
اولین استراتژی ، استراتژی رقابت 1 ( موقعیت برد – باخت ) می باشد. اگر دو فرد و یا دو گروه مصمم باشند كه به خواستههای خود دست یابند و روحیه همكاری هم با یكدیگر نداشته باشند، باهم رقابت میكنند. این دو گروه باید به طور نظاممند و بدون مزاحمت برای همدیگر تلاش كنند. استراتژی طرفین در رقابت برد و باخت است و یكی برنده میشود و دیگری بازنده خواهد بود.
معمولاً زمانی از استراتژی رقابت استفاده میشود كه به اقدام سریع و قاطع نیاز باشد. برخی مسایل در سازمان به وجود میآید كه باید به سرعت دربارة آن تصمیم گرفت. در اینجا برای رسیدن به تصمیم صحیح، رقابت ایجاد میكنیم؛ مثلاً میگوئیم هر كس بهترین راهحل را ارائه كند، جایز خواهد گرفت. همچنین در مسائل مهمی كه نیاز به خلاقیت ونوآوری دارد، از این استراتژی استفاده میشود. در موضوعاتی هم كه برای سلامت سازمان، حیاتی است، رقابت مفید خواهد بود و هر جا خواستیم، آدمهای نالایقی را كه پستهای كلیدی در اختیار دارند، حذف كنیم رقابت ایجاد كنیم. [4]
دوّمین استراتژی ، همكاری مبتنی بر اعتماد 2 ( موقعیت برد – برد ) است. این حالتی است كه افراد هم روحیه همكاری خوبی از خود نشان میدهند و هم این كه مصممند به خواستههای خود برسند، یعنی استراتژی طرفین «برد برد» است. در اینجا هم ما و هم رقیب، میخواهیم به خواسته خود برسیم. درچنین وضعی، از استراتژی «همكاری مبتنی بر اعتماد» استفاده میكنیم.
اما در چه مواردی باید با مخالفان خود همكاری كنیم؟
1- هنگامی كه هر دو دسته از خواستهها یعنی هم خواسته ما و هم خواسته مخالفان خیلی مهم باشد، چارهای جز همكاری و مصالحه نداریم.
2- وقتی هدف، یادگیری باشد؛ مثلاً استاد با سوادی داریم و در عین حال همین استاد، اخلاقهای به خصوصی هم دارد. در اینجا چون هدف ما یادگیری است، باید استراتژی همكاری را انتخاب كرده و اخلاق تند او را تحمل كنیم.
3- برای تلفیق بینشهای افرادی كه دارای دیدگاههای متفاوتاند و برای از میان بردن عواطف و احساسات تندی كه مانع برقراری ارتباطات میشود مثلاً هر كس از منظری خاص به موضوعی نگاه میكند كه ممكن است با فرد دیگر
1 - Competition
2 - Collaboration
كاملاً متفاوت باشد. در اینجا ما نمیتوانیم به راه حلی تركیبی برسیم مگر این كه با هم همكاری كنیم. [4]
استراتژی سوم، اجتناب 1 ( موقعیت باخت – باخت ) است. اجتناب زمانی به كار گرفته میشود كه
شما درخواستههای خود چندان مصمم نیستید و رسیدن به خواستهها برایتان اهمیتی ندارد، در عین حال قصد همكاری هم ندارید.این استراتژی در موارد زیر كاربرد دارد:
1- هنگامی كه موضوع جزئی است؛ مثلاً هر گاه در موضوعی جزئی با شخصی اختلاف نظر دارید، از آن صرفنظر میكنید و اصلاً آن را مطرح نمیكنید.
2- وقتی كه هیچ احتمالی برای تحقق خواستهها وجود ندارد؛ مثلاً در جلسهای حضور دارید كه موضوعی را میخواهند تصویب كنند و شما مخالف تصویب این موضوع هستید؛ اما میدانید مخالفت شما اثری ندارد و در این صورت از راهبرد اجتناب استفاده میكنید.
3- جایی كه میدانیم مخالفت باعث قطع ارتباطات خواهد شد. بنابراین به خاطر حفظ روابط، از مخالفت صرفنظر میكنیم.
4- برای آرام سازی افراد از این استراتژی استفاده میكنیم؛ مثلاً وقتی میبینیم شخصی عصبانی و ناراحت است، با او مخالفت نمیكنیم.
5- در جایی كه جمع آوری اطلاعات، مهمتر از تصمیم گیری است.
6- وقتی شما در جلسهای با موضوعی مخالفید و مخالفان دیگری نیز در جلسه شركت دارند كه مخالفت خودشان را ابراز خواهند كرد، در این صورت شما از مخالفت خود صرفنظر میكنید تا دیگران مخالفت كنند. [4]
چهارمین استراتژی حل اختلاف، استراتژی «سازش» یا «نرمش» 2 ( موقعیت برد – برد ) است؛ فرض كنیم اختلافی وجود دارد و موضوع برای ما خیلی مهم نیست ولی برای طرف مقابل مهم است؛ ما در اینجا نرمش نشان میدهیم تا مسأله به نفع او حل شود. ما در اینجا به او امتیاز میدهیم تا او نیز در آنجا كه به نفع ماست كوتاه بیاید. به عبارت دیگر، نرمش ما در یك موضوع پیش پا افتاده، اعتباری برای موضوع دیگری كه برایمان مهم است كسب می نماید از طرفی برای بدست آوردن اعتبار اجتماعی 3 و برای كسب اعتبار و نشان دادن مثبت اندیشی و یا در زمانی كه در موضوعی بازنده هستیم و یا در برخی مواقع كه هماهنگی و ثبات از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد از استراتژی نرمش استفاده میكنیم.
پنجمین استراتژی،استراتژی «مصالحه» 4 ( موقعیت باخت – باخت ) است. مصالحه زمانی صورت میگیرد كه هر یك از طرفین باید امتیازی به دیگری بدهند و گرنه مشكل حل نخواهد شد. در هنگام مصالحه، روحیه همكاری در سطح متوسط و فرد مصمم است.از كاربردهای این استراتژی میتوان به موارد زیر اشاره نمود :
1- وقتی كه هدفها مهمند ولی ارزش تلاش یا شكست احتمالی را ندارد.
2- زمانی كه مخالف، قدرت مساوی با ما دارد و به اندازه ما برای رسیدن به خواستهاش مصمم است. در اینجا تنها راه این است كه با هم كنار بیاییم؛یعنی امتیاز بدهید و در برابر آن امتیاز بگیرید تا موضوع حل شود.
3- گاهی اوقات مصالحه راه حلی موقت است؛ مثلاً درجایی كه مجموعهای از مسایل پیچیده وجود دارد، برای این كه موقتاً به نتیجه برسیم، مصالحه میكنیم.
4- برای اجرای راهحلهای سریع، وقتی كه در فشار زمان قرار داریم مصالحه می كنیم .
5- وقتی كه استراتژیهای رقابت و همكاری پاسخگو نباشد، از مصالحه استفاده میكنیم. [4]
انتخاب استراتژی و سبك مدیریت تعارض، به اعتماد به نفس فرد، میزان شناخت فرد از خواستهها و اهداف طرف دیگر، میزان اطلاعات موجود و قابل افشا دربارهی افراد، انعطافپذیری طرفین و حس همكاری و مشاركت آنها بستگی دارد.
14 - موقعیتهای مناسب برای كاربرد سبكهای مدیریت تعارض
14 – 1 ) موقعیتهای مناسب برای بكار بــــردن سبك رقابت :[6]
• زمانی كه به تصمیمات فوری نیازمندهستیم.
• زمانی كه میدانید كه حق داریم.
• زمانی كه اقدام سریع و قطعی حیاتی است.
1 - Avoidance
2 – Accommodation
3 - Social Credit
4 - Compromise
14 – 2 ) موقعیتهای مناسب برای سبك سازش: [6]
• زمانی كه مسایل برای ما اهمیتی ندارد امابرای فرد دیگر خیلی مهم است.
• زمانی كه شما میفهمید كه اشتباه كردهایم.
• زمانی كه رقابت مداوم زیان بخش باشد وما بدانید كه برنده نمیشویم.
• زمانی كه هماهنگی و ثبات اهمیت ویژهایدارد.
14 – 3 ) مــــوقعیتهای مناسب بــــرای سبك اجتناب: [6]
• زمانی كه وقت رویارویی با آن را نداریم.
• زمانی كه بستر مناسب نیست.
• زمانی كه مسایل مهمتری برای ما مطرحاست.
• زمانیكه ما هیچ شانسی برای برآوردساختن خواستهایتان نداریم.
• وقتی مسایل پیش پا افتاده است.
• وقتی جمعآوری اطلاعات جایگزینتصمیمات فوری میشود.
• زمانیكه دیگران میتوانند تعارض بوجودآمده را بصورت مناسبتری حل كنند.
14 – 4 ) مـــوقعیتهای مناسب بـــرای سبك همكــاری: [6]
• وقتی شما نمیخواهید مسئولیت كاملكاری را داشته باشیم.
• وقتی سطح بالایی از اعتماد وجود دارد.
• وقتی ما میخواهید تعهد افراد را بهدستآوریم.
• وقتی هدف یادگیری است.
14 – 5 ) مـــــوقعیتهای مناسب بــــرای سبك مصالحه: [6]
• زمانیكه اهداف مهم هستند، اما ارزش اینرا ندارند كه باعث تعارض شوند.
• وقتی طرفین تعارض دارای قدرت برابرهستند.
• برای دستیابی به توافق موقت درموضوعات پیچیده.
• به عنوان یك راه حل كمكی زمانیكههمكاری و رقابت موفقیتآمیز نیست.
• وقتی فشار زمانی وجود دارد و باید به راهمقتضی دست یافت. [6]
15 - فنون و راهبـردهای مدیـریت تعارض
در هنگام مواجهه با تعارض اولین و مهمتریناقدام تجزیه و تحلیل تعارض است، به گونهای كهبرخی معتقدند كه درصد حل تعارض، تجزیه وتحلیل آن است. [6] در تجزیه و تحلیل تعارض باید به سه سؤالپاسخ داد شود.
چه كسی در تعارض است؟ منبع تعارض چیست ؟ سطح تعارض چه میزان است؟ آیا در حدمتوسط است؟ یا در حد بالاست و محتاج اقدامفوری است. [6]
پس از تجزیه و تحلیل تعارض باید به حلآن پرداخت. بدین منظور روشهای مختلفی وجوددارد كه برخی از آنها عبارتند از: [7]
• مذاكره و تكرار و تداوم برگزاری جلسات گروهی
• اجازه دادن به هم گروهیتان جهت اظهار نظر آشكار و علنی
• اشتراك مساعی ( مد نظر قرار دادن اهداف مشترك)
• داشتن شرح مفصل و روشن شغل
• تقسیم وظایف به صورت منصفانه
• اجتناب از انتقاد اعضای گروه در انظار عموم و به صورت آشكارا
• ملایم و منصفانه برخورد كردن با گروه و داوری منصفانه
• استفاده از یك القو شرح وظایف و نقش ها
16 - استراتژی ایجاد تعارض سازنده در سازمان
مدیریت خوب تعارض باعث ایجاد انگیزش رقابت و شناخت تفاوتها و اختلافهای منطقی و نیز سبب ایجاد محركهای انگیزش قوی برای افراد هر سازمانی می گردد برای این منظور بایستی از روشهای موثر در ایجاد تعارض سازنده و خوب از جمله تغییر فرهنگ سازمانی و انتقال این پیام به زیردستان كه «تعارض در سازمان جایگاه قانونی دارد و مورد حمایت قرار میگیرد». چنین فرهنگی باعث بروز افكار جدید و خلاقیتها و در نتیجه نوآوری میشود - پر كردن پستهای خالی در سازمان از افراد بیرون از سازمان با سوابق ، تجارب ، ارزشها و رفتارهای معقول و موفق و متفاوت - تجدید نظر و اصلاح ساختار سازمانی به منظور تغییر و تدوین مجدد متغیرهای ساختاری مانند اهداف، قوانین و مقررات، روشها، رویهها و بخشنامهها به عنوان ابزاری برای انگیزش تعارض استفاده نمود
خلاصـه
به جهت پیچیدگی ارتباطات سازمانی تعامل بین كاركنان ( عمل و عكس العمل ) و وابستگی كاركنان به یكدیگر تعارض امری اجتنابناپذیر در زندگی فردی وسازمانی امروز است [7] و اختلافی است میان دو نفر و یا تعداد بیشتر از اعضا یا گروههای سازمان كه به شكلهای مختلف درونفردی، بین فردی، درون گروهی، بین گروهی ودرون سازمانی ظهور میكنند برخلاف تصور منفی در زمینه تعارض ، تعارض نشانه سلامت سازمان است نه مرحله منفی و غلط و انحراف در آن ، تعارض بازتابهای پویا در سازمان است و تعارض ضرورتا امری منفی نیست بلكه حد متوسطی از آن میتواند موجب بالا بردنسطح عملكرد سازمان شود. پنج سبك و استراتژی برای مدیریت و كنترل تعارض وجود دارد كه عبارتاند از رقابت، اجتناب، سازش،همكاری و مصالحه ، هر یك از این سبكها بسته به شرایط و موقعیتهای مختلف میتوانند انتخاب و مورد استفاده قرارگردند با تجزیه و تحلیل تعارض و با استفاده از فنون مختلف از قبیل مذاكره، اشتراك مساعی ، میانجیگری و داوری منصفانه و استفاده از یك القو شرح وظایف و نقش ها میتوان به حل تعارض مبادرت نموده و عملكرد سازمان را بهبود بخشید .
منابع
1 - رفتار سازمانی ، تالیف استیفن پی . رابینز ، ترجمه دكتر علی پارسائیان و دكتر سید محمد اعرابی 1385 انتشارات دفتر پژوهش های فرهنگی
2 - فرهنگ فراگیری دانش مدیریت 0انگلیسی – فارسی ) تالیف پروفسور پاتریك مانتانا ترجمه دكتر سهراب خلیلی 1386 انتشارات یادواره
3 - تئوریهای سازمان و طراحی ساختار ، تالیف ریچارد دفت ، 1374 ، شركت چاپ و نشر بازرگانی
4 – مقاله مدیریت تعارض ، دكتر علی رضائیان ، بهمن و اسفند ماه 1380 ، مجله صادق ، دانشگاه امام صادق
5 – مقاله مدیریت تعارض ، مهرداد كاظم پور ، مرداد 1384 ، ماهنامه راهكار مدیریت
6 – مقاله مدیریت تعارض ، امیر مسعود وكیل ، آذر ماه 1386 ، نشریه دانشگاه آزاد اسلامی
7 - Conflict Management Dr S.M. Israr , Aga Khan University , Karachi, Pakistan
8 – Conflict management skills , Gregorio Billikopf , 28 December 2007 , University of California
9 – Conflict management, Education and Training Unit ( ETU ) Site
منبع:منابع
1 - رفتار سازمانی ، تالیف استیفن پی . رابینز ، ترجمه دكتر علی پارسائیان و دكتر سید محمد اعرابی 1385 انتشارات دفتر پژوهش های فرهنگی
2 - فرهنگ فراگیری دانش مدیریت 0انگلیسی – فارسی ) تالیف پروفسور پاتریك مانتانا ترجمه دكتر سهراب خلیلی 1386 انتشارات یادواره
3 - تئوریهای سازمان و طراحی ساختار ، تالیف ریچارد دفت ، 1374 ، شركت چاپ و نشر بازرگانی
4 – مقاله مدیریت تعارض ، دكتر علی رضائیان ، بهمن و اسفند ماه 1380 ، مجله صادق ، دانشگاه امام صادق
5 – مقاله مدیریت تعارض ، مهرداد كاظم پور ، مرداد 1384 ، ماهنامه راهكار مدیریت
6 – مقاله مدیریت تعارض ، امیر مسعود وكیل ، آذر ماه 1386 ، نشریه دانشگاه آزاد اسلامی
7 - Conflict Management Dr S.M. Israr , Aga Khan University , Karachi, Pakistan
8 – Conflict management skills , Gregorio Billikopf , 28 December 2007 , University of California
9 – Conflict management, Education and Training Unit ( ETU ) Site
منبع : سایت مقالات علمی ایران
مقدمه
Open-Book در لغت به معنی باز كردن كتاب و جزوه است، ولی در اصطلاح مدیریتی، به معنای: توزیع و تسهیم اطلاعات مالی، روندهای صنعت، گزارشهای كیفیت، گزارشهای خدمات مشتری و ... بین كاركنان شركت است. با توزیع اطلاعات شركت بین كاركنان، هنگام تغییر، مخالفت و مقاومتی از سوی كاركنان دیده نخواهد شد، زیرا آنها به طور كامل در جریان روند ها واطلاعات مورد نیاز هستند.
مدیریت شفاف، برای مشاغلی كه با چالش های جدی نظیر مشكلات مالی مواجهاند، یك راه حل آنی محسوب نمیشود، چرا كه نیازمند تعهدی پایدار نسبت به آموزش كارمندان در زمینه های عملیاتی و مالی است. رهبر یك شركت، بایستی تنها در بازه زمانی بلند مدت تصمیم به نهادینه كردن فرهنگ شفاف بگیرد. به طور قطع مدیریت شفاف، مقولهای بحث برانگیز است. برای مثال تقسیم اطلاعات مالی حساس با كاركنان، بسیار مخاطره آمیز است زیرا ممكن است این اطلاعات نصیب رقبا شود. با این وجود، شركتهایی كه مدیریت شفاف را اعمال كرده اند، به این نتیجه رسیده اند كه منافع ناشی از هماهنگی هدفهای سازمانی و كاركنان، بر هزینه های ناشی از لو رفتن اطلاعات مالی حساس، می چربد. دیگر مقوله بحث انگیز دربارة مسئولان و مجریان مالی شركت خواهد بود كه ممكن است مایل به گشودن دفترها به روی كاركنان خود نباشند و از توضیح پیچیدگی های حسابداری و عملیات مالی برای كارمندان خود پرهیز كنند. به طور معمول آن دسته از مجریان و مسئولان مالی كه باور دارند: كاركنان از كار متنفرند، از زیر بار مسئولیت شانه خالی می كنند، ارزشهای سازمانی را نادیده می گیرند، فقط به خاطر پول و در برابر دریافت وجه كار می كنند، به امنیت شغلی اهمیتی بیش از اندازه می دهند و نیاز به نظارت نزدیك و كنترل مستمر دارند، هیچگاه پذیرای مدیریت شفاف نیستند. همچنین آن دسته از مجریان و مسئولان مالی كه در سازمانهای نظام مند سنتی كار كرده اند، در پذیرش یك نظام مدیریت شفاف، دچار مشكل می شوند. برخی افراد این باور را كه كاركنان باید از كیفیت پولسازی تشكیلات شغلی سر در آورند مورد پرسش قرار میدهند. بیشتر تشكیلات شغلی، پیچیدگیهای ویژهای دارند و بیانیه های مالی به راحتی قابل فهم نیستند، به ویژه برای افرادی كه در حسابداری و عملیات مالی هیچگونه زمینه ای ندارند و بر این اساس، برخی افراد، مدیریت شفاف را یك شیوه ابتدایی می دانند. شك گرایان میگویند: این امری غیر واقع بینانه و ایده آلیستی است اگر گمان كنیم تنها دوره های آموزشی معدود، كارمندان را قادر می سازد بدون برخورداری از هر گونه پیشینه آكادمیك در زمینه حسابداری و عملیات مالی، در مورد چنین ساز و كارهایی اشراف پیدا كنند. با این وجود، برخی از شركتها با موفقیت هر چه تمام تر و به منظور دستیابی به هدفها، اقدام به اجرای برنامه های آموزش رسمی وغیر رسمی كرده اند. آموزش كار آمد به طور مسلم در راستای مدیریت شفاف ضرورت دارد، چرا كه بدون آن كاركنان قادر به درك كمیت ها و چگونگی اثرگذاری آنها نخواهند بود.
عناصر مدیریت شفاف
مدیران همواره به دنبال شناخت كسب تكنیكهای موثری هستند تا بتوانند بواسطه آنها از راه افزایش بهره وری كاركنان، منافع خود را اضافه كنند. مدیریت شفاف، تنها یك موج گذرا نیست كه قابل چشمپوشی باشد بلكه جنبشی رو به رشد است كه هم چالشی عمده برای شركتها ایجاد می كند و هم فرصتهای شغلی را پیش روی آنان قرار می دهد. به طور خلاصه مدیریت شفاف بدین معناست كه یك موسسه :
_ به تقسیم دامنه وسیعی از اطلاعات مالی با كارمندان خود بپردازد؛
_ برای هر چه حرفه ای تر كردن كارمندان خود به آنها آموزش دهد؛
_ كاركنان را به گونه ای توانمند سازد كه بتوانند از اطلاعات در زمینه های كاری استفاده كنند و با آنها به مانند شركای خود، برخورد داشته باشد؛
_ زمان كسب موفقیت، به كارمندان خود پاداش بدهد.
چهار عنصر ضروری در مدیریت شفاف وجود دارند: 1- توزیع اطلاعات مالی و سایر اطلاعات، 2- آموزش اصول كسب و كار، 3- توانمندسازی و اعتماد و 4- پاداش در صورت موفقیت. وجود تمامی این چهار عنصر برای پیوند كاركنان، با هدفهای شركت - كه مدیریت شفاف بر مبنای آن شكل گرفته- الزامی است. مدیریت شفاف به علت تاكیدی كه بر روی اطلاعات مالی دارد، در نگاه نخست، یك پدیده حسابداری گونه است؛ اگر چه حسابداری هم در اینجا نقش عمده ای ایفا می كند، ولی مدیریت شفاف، نقش محوری دارد و تغییری اساسی در روند عملیاتی تجاری سنتی به وجود میآورد. در چارچوب مدیریت شفاف، مدیران بایستی مطالب را به گونهای به كارمندان خود القا كنندكه آنها نیز به مانند مالكان عمل كنند.
زمانی كاركنان در جریان هدفهای شركت قرار می گیرند كه:
_ از چگونگی كسب درآمد شركت آگاه شوند؛
_ شناخت مقدماتی از اطلاعات مهم شركت به دست آورند؛
_ گزارشهای منظم و توضیحات مستمری از عملیات شركت دریافت دارند؛
_ از دانش خود درمورد شركت برای بهبود عملیات بهره بگیرند؛
_ عملكردهای یكدیگر را ارج نهند؛
_ در صورت بهبود عملكرد شركت، آنان نیز بهرهمند شوند.
در حقیقت، گشایش دفاتر شركت، تنها بخشی از نظام مدیریت شفاف است كه بایستی این موارد را در خود داشته باشد:
_ آموزش مهارت در قالب آموزش های شغلی پایه؛
_ پاداش جمعی؛
_ سایر محركها از قبیل: برنامه های مالكیت سهام و غیره؛
_ ارتباط منظم و غیر محدود با نتایج مالی مطلوب و نامطلوب.
مدیریت شفاف باعث می شود كه هر یك از كاركنان نظیر یك مالك فكر و رفتار كنند. در این نگرش كاركنان به اطلاعاتی دسترسی می یابندكه به گونهای سنتی، تنها در اختیار رده های مدیریتی قرار میگیرد.
برنامه مدیریت شفاف سه عنصر اساسی دارد:
1. مدیریت، اسناد و مدارك شركت را در معرض دید كاركنان قرار می دهد واطلاعات مالی و عملیاتی را با كاركنان تسهیم می كند. اگر كاركنان ندانند موسسه چگونه كسب در آمد می كند، چگونه میتوان از آنها انتظار كار بیشتر و سود آوری بالاتر را داشت؟
2. لازم است كاركنان صورتهای مالی موسسه را بشناسند. برای این منظور، مدیر باید از راه دوره های آموزشی، مفاهیم صورتهای مالی (ترازنامه، صورت سود و زیان، صورت گردش وجوه نقد) را به كاركنان بیاموزد.
3. باید به كاركنان نشان داد كه كار و عملكرد آنها چگونه بر نتایج مالی موسسه تاثیر می گذارد.
دسترسی به اطلاعات مفصل مالی و توانایی فهم و تحلیل آنها، باعث می شود، كه كاركنان خود را مالك موسسه بدانند، در نتیجه تصمیمهایی میگیرند كه بیشتر به نفع سازمان است، تا خود آنها.
بیشتر شركتهایی كه از مدیریت شفاف استفاده می كنند، معتقدند این نگرش به گونه قابل توجهی بر روند تجاری آنها تاثیر گذار بوده است. اما اشكال مدیریت شفاف این است كه ممكن است كاركنان از اطلاعات بر علیه مدیریت شركت استفاده كنند. برای مثال: وقتی كاركنان به ریز هزینه ها و درآمدها و سود شركت دسترسی دارند، ممكن است حقوق و دستمزد خود را ناچیز تلقی كرده، علیه مدیریت دست به اقدام زنند. از سوی دیگر، ممكن است اطلاعات در اختیار رقبای شركت قرار گیرد و بدین ترتیب مزیت رقابتی موسسه از بین رود.
پژوهشها نشان داده است كه مدیریت شفاف در دو صورت موفقیت آمیز است:
1. سازمان یا بخش، كوچك و یا در سالهای نخستین فعالیت خود باشد.
2. روابط توام با اعتماد متقابل، بین مدیریت و كاركنان وجود داشته باشد. در فرهنگهایی كه جو بیاعتمادی وجود دارد، یا كاركنان یاد گرفته اند كه اطلاعات را مخفی و سری نگه دارند، مدیریت شفاف شكست می خورد. علاوه بر این در سازمانهایی كه كاركنان برنامه های تغییر را ابزاری برای تحقق هدفهای مدیر میپندارند مدیریت شفاف جواب نمی دهد. ( اصول مدیریت شفاف راهی موثر برای كمك به تحقق برنامه های تغییر است).
كارایی و اثربخشی مدیریت شفاف
این اصول به كارایی و اثر بخشی مدیریت شفاف منجر می شود:
1) زمینه دسترسی همگان به اطلاعات ضروری سازمانی را فراهم آورید.
الف- شركت با چه چالشها، فرصت ها و تهدیدهایی روبه رو است؟.
ب- عملكرد مالی سازمان چگونه است؟
ج- نظر مشتریان درباره سازمان چیست؟
د- در تصمیم گیری استراتژیك از چه معیارها و پارامترهایی استفاده می شود؟
2) تمام این اطلاعات باید به موقع و بهنگام باشند. (تمام گزارشها باید به روز شوند)
3) مطمئن شوید كه كاركنان توانایی درك و تفسیر اطلاعات را دارند.(در صورت لزوم، از آموزش استفاده كنید).
4) به كاركنان فرصت دهید تا نسبت به اطلاعات و گزارشها آگاهی كامل پیدا كنند.
5) به افراد در برابر عملكرد موثر، پاداش (مادی و غیر مادی) اختصاص دهید.
6) به كاركنان این اختیار را بدهید كه بر اساس اطلاعات تصمیم گیری و فعالیت كنند. ( به كاركنان خود اعتماد كنید و به آنها اجازه دهید از اطلاعات آن گونه كه خود مناسب می دانند، استفاده كنند).
7) مطمئن شوید كه كاركنان نیز به شما اعتماد دارند .( اگر كاركنان به شما اعتماد نداشته باشند، به اطلاعات و داده های سازمان نیز اعتماد نخواهند كرد).
نتیجه گیری
در سده21 انتظار می رود که مدیران و رهبران بتوانند از عهده تغییرات سریع جهان کار برآیند. به دلیل تنوع گسترده محیطهای کاری، مدیریت موثر سازمانها و منابع انسانی با چالشهای فراوانی روبه رو شده است. سازمانها با کوچک سازی و مهندسی مجدد به دنبال رقابت در بازار جهانی هستند، ضمن اینکه انفجار اطلاعات و توسعه تکنولوژی نیز برای آنها چالش برانگیز شده است. در این میان بهبود روابط در عرصه تجاری، افزایش سهم بازار و مطرح شدن به عنوان یک مدیر موفق نیز بخشی از دغدغه های مدیران امروزی است. این تغییرات سریع، پیچیده و غیر قابل پیش بینی هستند و تاثیر قابل توجهی بر سازمانها و سبک رهبریشان دارد. سازمانها به سمت ساختارهایی با سلسله مراتب کمتر تغییر جهت داده که در آن مدیران و رهبران به کارکنان آزادی بیشتری داده، مسئولیت بیشتری به آنها واگذار کرده اند. مدیران آینده در صورتی می توانند موثر باشند که از عهده این تغییرات برآیند و به این منظور آنها به تواناییهایی مانند تیم مدار بودن، ارتباطهای قوی، حل کننده مشکلات، ایجاد کننده تغییرات و رهبر بودن، نیاز دارند. مدیران باید رهبرانی شایسته باشند تا بتوانند افرادشان را دگرگون سازند و بازده شرکت را بالا ببرند. یک رهبر در این محیط متغیر جدید باید نقشهای گوناگونی ایفا کند. برای اطمینان از اینکه تغییرات با موفقیت صورت میگیرد، باید به افراد سازمان توجه بیشتری شود. در این میان مدیریت شفاف، راهكاری ساده و در عین حال موثر در جهت مدیریت تشكیلات شغلی است.
منابع:
.1Maurer, Rick(2001), Open Book Management, Journal for Quality & Participation, Vol. 24 Issue 1.
.2Open Book Management: The origins of Open Books Management. http://www.findarticles.com
.3Open Book Management( march 1999), CPA journal
.4 Robbins, Stephen P (2005) Organizational Behavior
.5Seglin, Jeffrey L. Lyons, Nancy J. Open Books Management,
تدبیر