• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3890روز قبل
اهل بیت

ادامه ی نمونه آیاتی كه امام حسین (ع) با وقوع وقایع ذكر میفرمودند:
1. در خطبه ای كه در روز عاشورا ایراد فرمودند: إن وعدالله حق تغرنكم الحیوة الدنیا و لایغرنكم بالله الغرور.( لقمان 33): به یقین وعده ی خدا حق است. پس زندگی دنیا شما را نفریبد و آن فریبكار شما را به خدا مغرور نكند.
در همان خطبه : إستحوذ علیهم الشیطان فأنساهم ذكر الله اولئك حزب الشیطان ألا إن حزب الشیطان هم الخاسرون. (مجادله 19): شیطان برا آنها چیره شده و خدا را از یادشان برده است. آنها حزب شیطان اند آگاه باش كه حزب شیطان همان زیانكارانند.

2. هنگام وداع با حضرت علی اكبر(ع) این آیه شریفه را تلاوت فرمود: إن الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیـــم و ءال عمــران علی العالمین. ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم.(آل عمران 33و34): همانا خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برگزید. فرزندانی كه برخی از نسل برخی دیگرند و خدا شنوای داناست.

3. در روز عاشورا در دومین سخنرانی و در فرازی از آن فرمود: و لا تنقضوا الایمان بعد توكیدها و قد جعلتم الله علیكم كفیلا. (نحل 91): و سوگندهای خود را پس از محكم ساختن آنها نشكنید در حالی كه خدارا بر خود ضامن قرار داده اید.

4. در همان خطبه: إنی توكلت علی الله ربی و ربكم ما من دابة إلا هو ئاخذ بناصیتها إن ربی علی صراط مستقیم.(هود 56) بی گمان من برا خداوند كه پروردگار من و پروردگار شماست توكل كردم. هیچ جنبنده ای نیست مگر اینكه زمام هستیش به دست اوست. به راستی پروردگار من بر راه مستقیم است.

 آیاتی كه راس مطهر امام حسین (ع) بالای سر نیزه در كوفه تلاوت فرمودند:

أم حسبت أنّ أصحاب الكهف و الرّقیم كانوا من آیاتنا عجبا.(كهف 9): آیا شنداشته ای كه اصحاب كهف و سنگ نوشته از آیات عجیب ما بودند؟

2. إنهم ءامنوا بربّهم و زدناهم هدی.(كهف 13) آنها جوانانی بودند كه به پروردگار خود ایمان آوردند و ما نیز بر هدایتشان افزودیم.

3. در راه شام وقتی راس مطهر را از درختی آویزان كرده بودند: و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون(شعرا227): و كسانی كه ستم كردند به زودی خواهند دانست به كدام بازگشتگاهی برمی گردند.

4.بالای نیزه: فسیكفیكم الله و هوالسمیع العلیم.(بقره 137) و خداوند تو را از شر آنان مصون میدارد كه او شنوای داناست.

 

 

شنبه 23/10/1391 - 1:42
اهل بیت

آیاتی كه امام از آغاز حركت تا شهادت وپس از اون خوندن رو از منابع مختلف براتون جمع آوری كردم. انشالله كه درس بگیریم
 
 زمان حركت از مدینه به مكه : فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین . قصص (21)

پس ترسان و نگران از آن (شهر) بیرون آمد و گفت: ای پروردگار من! مرا از قوم ستمكار رهایی بخش.
2. در جواب جنیان كه به آن حضرت میگفتن شما كه از آینده ی خود و بی وفایی كوفیان باخبرید چرا عزیمت میكنین؟ فرمودن : اینما تكونوا یدرككم الموت و لو كنتم فی بروج مشیدة ( نساء 78)
هرجاباشید مرگ شمارا در میابد هرچند در برج های مستحكم باشید...
3. محض ورود به مكه: ولما توجَه تلقاء مدین قال عسی ربی أن یهدینـی سواء السبیل. (قصص 22)
و چون به جانب شهر مدین روی نهاد گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت كند.
4. وقتی ابن عباس اصرار كردن تا ایشون به راه خود ادامه ندن فرمودن : كل نفس ذائقة الموت و انما توفون اجوركم. (آل عمران 185) هركسی مرگ را می چشد و جز این نیست كه روز قیامت اجرهایتان به تمامی داده می شود. و سپس آیه ی استرجاع (انا لله و ان الیه راجعون) رو تلاوت فرمودن.
5. در پاسخ به عوامل حكومتی یحیی بن سعید حاكم مكه : لی عملی و لكم عملكم انتم بریئون مما اعمل و انا بری ء مما تعملون. (یونس 41): عمل من از آن من است و عمل شما از آن شما. شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید و من از آنچه شما انجام میدهید بیزارم.

 جواب امام حسین(ع) به عبد الله بن مطیع در بطن الرمه: لن یصیبنا الا ما كتب الله لنا هو مولانا و علی الله فلیتوكل المومنون (توبه 51) : هرگز به ما جز آنچه خدا برای ما مقرر كرده است نمیرسد. او مولای ماست و مومنان باید تنها بر خدا توكل كنند.


2. هنگام شنیدن شهادت مسلم و هانی : انا لله و انا الیه راجعون.

3. پس از شنیدن شهادت نماینده ی خود در كوفه به نام قیس ابن مسهر : فمنهم منقضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا ( احراب 23 ): پس برخی از آنان پیمان خود را به انجام رساندند و برخی شان در همین انتظارند و هرگز پیمان خود را تغییر ندادند.

4. در شب عاشورا زمانی كه گروهی از سپاهیان عمروبن سعد از كنار خیمه های حضرت گذشتند و آنها را تحت نظر داشتند فرمود : و لایحسبن الذین كفرو..... انما نملی لهم لیزدادو اثما و لهم عذاب مهین. .... (آل عمران 179و 178): و كافران پندارند كه این مهلتی كه به آنها میدهیم به نفعشان است فقط مهلتشان میدهیم تا بار گناه خود را بیفزایند و برایشان عذاب خفت باریست.
شنبه 23/10/1391 - 1:40
اهل بیت

قال على (علیه السلام): واها لک ایتها التربة لیحشرن منک قوم یدخلون الجنة بغیر حساب‏

امیر المومنین (علیه السلام) خطاب به خاک کربلا فرمود: چه خوشبویى اى خاک! در روز قیامت قومى از تو بپا خیزند که بدون حساب و بى درنگ به بهشت روند.

شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۴، ص۱۶۹

 

 

شنبه 23/10/1391 - 1:27
اهل بیت

امام سجاد (علیه السلام) فرمود: زمین كربلا، در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدی می‏درخشد و ندا می‏دهد كه من زمین مقدس خدایم، زمین پاك و مباركی كه پیشوای شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است .

 كامل الزیارات، ص 268

 

 

شنبه 23/10/1391 - 1:26
اهل بیت

پیامبر اسلام (ص) فرمود: كربلا پاك‌ترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگ‌ترین بقعه‌ها است و الحق كه كربلا از بساط‌هاى بهشت است.

 بحارالانوار، ج 98، ص 115

 

   40 حدیث نورانی درباره امام حسین (ع)

شنبه 23/10/1391 - 1:23
اهل بیت

در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین علیه السلام نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین علیه السلام را از کربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار می دهیم

1 - بیماری امام سجاد علیه السلام

2 - نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا

3 - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام

4 - خطبه های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه

5 - شهادت آن امام همام

الف - بیماری امام سجاد علیه السلام

برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:

«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال (1) می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت

همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.» (2)

شیخ مفید در این باره می گوید:

«همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.» (3)

امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.

ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا

از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می کرد. ظمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.

هر وقت امام می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می پرسیدند می فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»

بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.

ج - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام

پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشته اند (4) که با چهل شتر - که هر شتر هودجی بی سر پوش بر آن ها بسته بودند - حمل می شدند. (5) همه آن ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (6) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیرتر عمل می کرد. آن چنان که مورخان نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (7) هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند. (8)

بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه . ق ذکر کرده اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته اند. (9)

د - خطبه ها و سخنرانی ها

سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان

امام زین العابدین علیه السلام در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:

«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.

ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله; (10)

ای مردم! آن که مرا می شناسد که می شناسد; و آن که مرا نمی شناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!

من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.

من فرزند اویم که [ دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.

هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله صلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»

سخنان امام چهارم که به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدان های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن ها یکدیگر را سرزنش می کردند و به همدیگر می گفتند: تباه شدید و نمی دانید.

امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:

«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه می گویم عمل کند، چرا که روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة »

قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد; کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:

ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم; از این پس مطیع فرامین تو هستیم; با هر که فرمان دهی می جنگیم; با هر که دستور دهی صلح می کنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می گیریم.

امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود:

«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایت های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانت کاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! می خواهید همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟

نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را که زده اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت ها هنوز در کامم هست و غم ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان می خواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»

امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بی اعتباری و بی وفایی را بر پیشانی آن ها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعله ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن ها افزود:

«اگر حسین علیه السلام کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزش ها و کرامت های برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آن چه نسبت به حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعه ای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.» (11)

سخنان امام سجادعلیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد

حضور امام زین العابدین علیه السلام در جمع اسرای کربلا، چشم گیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.

عبیدالله که تصور می کرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که نمی توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام باشد.

مورخ مشهور; طبری، آورده است:

«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمی دهی؟

امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»; (12) «خداوند جان ها را به هنگام مرگ دریافت می کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله »; (13) هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی.»

عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب کبری علیها السلام فریاد برآورد:

«یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه ...; ای ابن زیاد! آن همه از خون های ما که ریخته ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.»

شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب علیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین علیه السلام منصرف شود. (14)

امام سجاد علیه السلام در مسیر شام

در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسین علیهم السلام باقی بود. (15) کسانی که ماموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند. (17)

قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (18)

هنگامی که کاروان اهل بیت علیهم السلام به منزل «سفاخ » رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آن جا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی - از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله - از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و اسارت اهل بیت علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه وآله درباره محبت رسول اکرم صلی الله علیه وآله نسبت به امام حسین علیه السلام را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند. (19)

در برخی از منابع تاریخی آورده اند که: قافله اسیران اهل بیت علیهم السلام از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیک تر می شد، مردمانش از اهل بیت علیهم السلام دورتر بودند و شناخت آن ها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.

سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمی داد تا راویان و سخن گویان، فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند.

از این جهت دور از انتظار نمی نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت علیهم السلام به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.

منظره تاسف آور کودکان شلاق خورده و بچه های پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه های مردم بی خبر از همه جا و سخنان شماتت آمیز آن ها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!

در این جا بود که دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، با مشاهده این وضعیت به آن ها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم; (20) خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمی کنند بر شما مسلط گرداند.»

سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک

حضرت امام سجاد علیه السلام در حالی که قطرات اشک بر چهره اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبک چنین فرمود:

«آری روزگار است و شگفتی های پایان ناپذیر و مصیبت های مداوم آن!

ای کاش می دانستم کشمکش های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی تابد!

ما را بر پشت شتران برهنه سیر می دهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری های راه در امان می دارند!

گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته ایم!

وای بر شما، ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید.» (21)

ورود به شام

در بعضی مقاتل آمده است که: امام سجاد علیه السلام پس از تحمل شکنجه های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب علیهما السلام چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می شمردند، رسید.

کوفیان که پیرو علی علیه السلام بودند و از مولی شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!

دیلم بن عمر می گوید:

«آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله صلی الله علیه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.

اهل بیت علیهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین علیهما السلام که سالار آن قافله شناخته می شد، ایستاد و گفت:

خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!

علی بن الحسین علیهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.

وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام علیه السلام فرمود:

همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.

پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده ام.

علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده ای؟

پیرمرد گفت: آری.

علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی »; (22) «ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی که برای هدایت شما انجام داده ام، پاداشی نمی خواهم جز این که خویشان مرا دوست بدارید.»

پیرمرد جواب داد: آری خوانده ام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)

حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبرصلی الله علیه وآله ماییم.

سپس امام علیه السلام پرسید: ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای؟

«و آت ذی القربی حقه »; (23) «حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن.»

مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی » و خویشاوند پیامبر؟

امام علیه السلام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده ای که فرموده است:

«واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی »; (24) «آن چه غنیمت به چنگ می آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.»

مرد شامی گفت: آری خوانده ام.

امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.

امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده ای:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»; (25) «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه ای بی مانند پاک گرداند.»

ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله » شناخته می شود؟

مرد شامی دانست آن چه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:

«اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم; (26)

خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی زاری می جویم و به سوی تو رو می آورم از کشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم.»

سخنانی که بین امام سجاد علیه السلام و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.

جواب امام سجاد علیه السلام به شماتت دشمنان

مورخین نوشته اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین علیهما السلام را دید، از حضرت پرسید:

علی بن الحسین علیهما السلام! حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی ابن ابی طالب علیهما السلام را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقام جویی چنین گفت.)

امام سجاد علیه السلام فرمود:

«اگر می خواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.» (27)

پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد علیه السلام به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی که از ماذنه ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعارها را تکرار کنند، ما پیروزیم.

امام سجاد در مجلس یزید

یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت علیهم السلام را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهما السلام را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و (28) وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین علیه السلام سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:

«انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة; (29) ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»

امام علیه السلام با کوتاه ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می کند.

مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟

سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین علیه السلام باز کنند.

یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:

«یغلقن هاما من رجال اعزة

علینا و هم کانوا اعق و اظلما;

[شمشیرها] سر مردانی را می شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه توزی پیش دستی کردند!»

امام سجاد علیه السلام در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می فرماید:

«ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور»; (30) «نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان های شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد.»

 

یزید که منظور امام علیه السلام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست:

«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»; (31) «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می کند.»

و سپس خطاب به علی بن الحسین علیهما السلام گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی. (32)

امام سجاد علیه السلام مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة ...» را تلاوت کرد.

یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.

یزید انتظار داشت که امام سجاد علیه السلام در برابر اهانت ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:

«طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی کنیم.» (33)

یزید که به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.

علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می دانستی چه کرده ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده ای به کوه ها می گریختی و بر ریگ ها می خفتی و بانگ و فریاد بر می داشتی.» (34)

یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد.

امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:

«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»

هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد علیه السلام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم.»

ابتدا یزید رضایت نداد تا این که بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام علیه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.

خطبه معروف امام عارفان

امام سجاد علیه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبه ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه می پردازیم:

«انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی; انا بن علی المرتضی; انا بن فاطمة الزهراء ...; (35)

من فرزند مکه و منایم; من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم; من فرزند علی مرتضایم; من فرزند فاطمه زهرایم ... . »

امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام علیه السلام به مؤذن دستور اذان داد.

مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می شنیدند، اذان گفت.

وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله صلی الله علیه وآله رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمدصلی الله علیه وآله که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبرصلی الله علیه وآله جد توست، دروغ گفته ای و کفر ورزیده ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟» (36)

آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.

بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام

سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجادعلیه السلام و زیبب کبری علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می کند.

مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می دانستی این ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟» (37)

عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجادعلیه السلام از یزید پرسید: «اینجوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین علیه السلام.» یهودی گفت: «کدام حسین؟...» آن قدر پرسید تا دانست این ها از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلوانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!» (38)

عکس العمل یزید

یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آن چه نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله انجام داده است، معذرت خواهی کند (39) و مسؤولیت شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. (40) ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجادعلیه السلام می خواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد. (41)

بدیهی می نماید که نخستین تقاضای امام سجادعلیه السلام و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره های زنده شهیدانشان باشد.

مدت توقف امام سجادعلیه السلام واسرای خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته اند. (42)

شهادت امام سجاد علیه السلام

اسوه علم و حلم، امام زین العابدین علیه السلام، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم (43) و در (25 محرم سال 95 ه ق) به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی علیه السلام در بقیع به خاک سپردند.

پی نوشت ها:

1) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163; زندگانی امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانی، ص 70.

2) ارشاد شیخ مفید، ص 254.

3) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163.

4) ریاض القدس بحدائق الانس، ج 2، ص 227.

5) مقتل الحسین، مقدم، ص 355 و بحار الانوار، ج 45، صص 114 و 196.

6) بحار الانوار، ج 45، ص 132.

7) ارشاد، ج 2، ص 123; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 90.

8) ناسخ، ج 3، ص 30.

9) امام حسین و ایران، ص 480.

10) لهوف، صص 66 و 67.

11) همان.

12) زمر/ 42.

13) آل عمران/ 145.

14) تاریخ طبری، ج 4، ص 350; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و طبقات ابن سعد، ج 5، ص 757.

15) انساب الاشراف، ج 3، ص 206.

16) تاریخ طبری، ج 4، ص 252.

17) بحارالانوار، ج 45، ص 184.

18) امام حسین و ایران، صص 485 - 492.

19) همان.

20) ینابیع المودة، ص 352.

21) همان.

22) شوری/ 22.

23) اسراء/ 26.

24) انفال/ 41.

25) احزاب/ 33.

26) مقتل خوارزمی، صص 61 و 62 و احتجاج طبرسی، ج 2، ص 305.

27) امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 290.

28) سیر اعلام النبلا، ج 3، ص 216.

29) بحارالانوار، ج 45، ص 131.

30) حدید، 22 - 23.

31) شوری/ 30.

32) تاریخ طبری، ج 7، ص 376 و بلاذری، ج 2، ص 220

33) بحارالانوار، ج 45، ص 175.

34) تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 86.

35) مقاتل الطالبین، ج 2، ص 121; احتجاج طبرسی، ج 2، ص 310 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69.

36) همان.

37) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 197

38) بحارالانوار، ج 45، ص 139.

39) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 157.

40) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 198.

41) تاریخ طبری، ج 7، ص 378 و احتجاج، ج 2، ص 311.

42) امام سجادعلیه السلام، جمال نیایشگران، احمد ترابی، ص 135.

43) دلائل الامامه، ص 80 و فصول المهمة، ص 208.

 

پدید آورنده : سید عباس رفیعی پور 

شنبه 23/10/1391 - 1:19
اهل بیت

بیماری امام زین العابدین(ع) تنها در ایام حادثه عاشورا بوده وعلتش شاید تقدیر الهی بود، برای این كه امام سجاد(ع) زنده بماند و نسل امام حسین(ع) از این طریق حفظ شود، همان گونه كه در تاریخ ثبت شده است، این بیماری سبب نجات ایشان شد. چند بار تصمیم گرفتند حضرت را بكشند، اما چون بیماری او شدید بود گفتند: بیماری او را می‏كشد، چرا او را بكشیم.(1)

حمید بن مسلم گوید: ما به اتفاق شمر بن ذی الجوشن در خیمه‏ ها عبور می‏كردیم تا به علی بن حسین(ع) رسیدیم، دیدیم در شدت مرض در بستر غم و بیماری و ناتوانی خوابیده است، و با شمر جماعتی از رجاله بودند، گفتند: آیا این بیمار را بكشیم؟ من گفتم: سبحان اللَّه چگونه بیرحم مردمید. همین مرض او را خواهد كشت.بدین وسیله شر ایشان را از آن حضرت برگردانیدم.(2)

1 - مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 97 - 98.

2 - شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج 1، ص 399.

 

 

شنبه 23/10/1391 - 1:16
شعر و قطعات ادبی

 نویسنده : teravaterooh

 

هجران بی فجری كه با ما ماندگاری می كند

 

هر عاقلی بیگانه را فوری فراری میكند


چندین قدم آن سوتر از اینجا بیا تا پل زنیم

اینجا كه بر اندوهمان هم شادمانی میكند


خواهم سپردن این سفر تا روح و جان دارد رمق

حتی اگر رهوار ِمان ناساز ِگاری می كند


باید كسی مفقودِ غایب را بگوید عاشقش

با عشق ِ او چندین چهل شب زنده داری  میكند


باران دریایی بگو سرریز شد از چشم من

كی میشود سر هجر او تا كی نهانی میكند؟


پاسخ نمی آید مرا تا كی صبوری ربنا

گویی خدا دارد به ما بی اعتنایی میكند

 

شنبه 23/10/1391 - 1:15
اهل بیت

 برخى از علماى اهل سنّت معتقدند که یزید را نباید لعن کرد. وقتى از آنان مى پرسیم که با توجه به جنایاتى که یزید مرتکب شده، چرا نباید یزید لعن شود؟

در پاسخ این سؤال مى گویند: اگر یزید لعن شود، مردم لعن را به «الأعلى فالأعلى»، بالا‌تر از یزید خواهند برد و پاى کسانى به میان خواهد آمد که سزاوار نیست به آنان جسارت شود.

آرى، به میان آمدن پاى خلفا در حادثه کربلا، ریشه در سقیفه دارد و از آنجا ناشى مى شود که مسلمانان در زمان عمر بن خطاب قسمتى از سرزمین هاى شام را فتح کردند. یزید بن ابى سفیان از طرف عمر والى آن دیار شد و بعد از مرگ یزید برادرش معاویه جانشین او گردید و پس از آنکه تمام سرزمین شام به دست مسلمانان افتاد، او والى تمام سرزمین شام شد. عثمان نیز در دوران حکومت خود، معاویه را در ولایت آن دیار ابقاء نمود. ۶ آن هنگام که عمر وى را والى شام نمود، ابوسفیان با خوش حالى به عمر گفت:

وصلتک رحم;

صله رحم کردى.

در نتیجه، همه کسانى که معاویه را به آن مقام رساندند، در اعمال خوب (اگر کار خوبى داشته باشد!) و بد او شریک هستند.

بنابراین خیلى واضح است که سرانجام کارهاى معاویه به «الأعلى فالأعلى» مى رسد; یعنى با اندکى تأمّل و تفکّر در کارنامه او، این سؤال‌ها مطرح مى شود:

چه کسى او را به این سمت منصوب نمود؟

و با چه هدفى معاویه را به منصب ولایت شام برگزیدند و....

 http://karbobala.com

شنبه 23/10/1391 - 1:11
اهل بیت

برخى از اهل تسنّن حدیثى را از پیامبر اکرم صلى اللّه علیه وآله نقل مى کنند و مى گویند که آن حضرت در مدح معاویه فرمود:

اللّهمَّ اجعله هادیاً مهدیاً، اهده واهد به;

خدایا! معاویه را هدایت کن و به واسطه او دیگران را نیز هدایت فرما.

پس بنا به فرمایش رسول خدا صلى اللّه علیه وآله، نباید معاویه را به خاطر جانشینى یزید پس از خود سرزنش نمود; چرا که معاویه به دعاى پیامبر هدایت شده و هادى امّت است و فردى که متصدّى هدایت مردم است، کار نادرست انجام نمى دهد. پس بر او نباید خرده گرفت و در نشاندن یزید و معرفى فرزندش به عنوان ولى عهد، نباید او را سرزنش کرد!

این دیدگاه از چند جهت قابل بررسى و نقد است:

یکم: هرگز پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله در مدح معاویه سخنى و فضیلتى نفرموده است و این ادعا از دروغ هاى عالَم است.

این مطلب با وجود مدرکى که پذیرفته همگان است اثبات شدنى است.

کتاب صحیح بُخارى، که صحیح‌ترین کتاب اهل سنّت است، ابوابى در فضایل و مناقب صحابه با عنوان «فضایل فلان»، «فضایل فلان» و... مى گشاید; امّا آن‌گاه که نوبت به معاویه مى رسد، نمى گوید: «باب فضائل معاویة» ; بلکه مى گوید: «باب ذکر معاویة».

شرح و توضیح دهندگان کتاب بُخارى، دلیل و سرّ این کار را نبودن حدیثى در فضیلت معاویه بیان مى کنند و مى گویند: از پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله روایتى که دلالت بر فضیلت معاویه کند نقل نشده است و به این دلیل بُخارى نمى گوید: «باب فضائل معاویة». پس کجا پیامبر اکرم صلى اللّه علیه وآله فرموده‌اند: «اللّهمَّ اهده واهد به»؟

این توضیح توسط ابن حجر در کتاب فتح البارى که یکى از بهترین کتاب هاى اهل سنّت در شرح صحیح بُخارى است نقل شده است. وى در این باره به نقل از اسحاق بن راهویه مى نویسد: لم یصح فی فضائل المعاویة شیءٌ. 

دوم: آیا معاویه در زمان خود اجازه داشته که یزید را به جانشینى خویش معرفى کند یا خیر؟ آیا این کار معاویه، نزد شارع مقدّس پذیرفته است؟! و آیا مبانى اهل سنّت با این مسئله سازگارند؟

سوم: بر فرض اینکه معاویه حقّ چنین کارى داشته باشد و براى پس از خود مى توانسته جانشینى معرفى کند و از مردم بیعت بگیرد، چگونه این کار باید صورت مى گرفت؟ براى مثال، باید یزید را معرفى مى کرد و مى گفت: او فردى صالح است و براى جانشینى من و اداره حکومت و ولایت، لیاقت دارد و با احترام و ادب از مردم درخواست مى کرد که با کمال آزادى با یزید بیعت کنند. حال بر فرضى که معاویه چنین حقّى داشته، آیا این گونه عمل کرده است؟ هرگز!

او مخالفان این برنامه را به روش هاى گوناگون سرکوب نمود. وى برخى را از میان برداشت، برخى را تطمیع کرد و با پول خرید و برخى دیگر را ترساند به طورى که آنان تقیّه کردند و سکوت اختیار نمودند. او این گونه یزید را براى جانشینى خود معرفى نمود که در ادامه به صورت مفصّل به بررسى این

چهارم: بنا بر بررسى هاى صورت پذیرفته، این گروه تندرو، معاویه را بزرگ مى شمارند تا به اهدافشان برسند و در تصریحاتشان آمده که معاویه، سدّى براى صحابه رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله است که اگر کسى معاویه را لعن و ناسزا بگوید، این طعن به صحابه خواهد رسید.

در چنین شرایطى باید با ساختن احادیث و بالا بردن مقام معاویه، عموم مردم، حتّى شیعیان را از دشنام و ناسزا گفتن به معاویه باز دارند تا در نتیجه، کارهاى او که از جمله آن‌ها جانشینى یزید است تصحیح شود.

براى نمونه، به تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر و کتاب هاى دیگر مى توانید مراجعه کنید. در شرح حال معاویه این گونه مى نویسند: اسلام به منزله خانه اى است و هر خانه درى دارد و صحابه حافظ این خانه و به حکم درِ این خانه‌اند و حکم معاویه حکم حلقه آن در است. پس هر کس به معاویه تعرّض کند، به صحابه و اسلام تعرّض نموده است! 

این دیدگاه از دو جهت قابل نقد است:

یکم آنکه این کلام باطل است; چرا که بر خلاف احادیث قطعى و محکمى است که از وجود مقدس پیامبر اکرم صلى اللّه علیه وآله صادر شده است; روایتى هم چون «حدیث ثقلین» که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله مى فرمایند:

إنّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه وعترتی أهل بیتی;

همانا در میان شما دو چیز گران بها باقى مى گذارم: کتاب خدا و عترت و خاندانم.

در جاى دیگر مى فرمایند:

أنا مدینة العلم وعلیٌّ بابها;

من شهر علم هستم و على دروازه آن است.

مبناى ما کلام پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله است; سخنى که خود اهل سنّت از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله نقل کرده‌اند. امّا آنان مى گویند صحابه باب ورود به اسلام هستند. معاویه نسبت به صحابه، نقش محافظ دارد; چرا؟

چون اگر سدّ معاویه بشکند، درِ خانه اسلام مى شکند و در نتیجه به خود اسلام هتک مى شود. پس اگر کسى به معاویه ناسزا گوید، در واقع به اسلام جسارت کرده است!

هدف و انگیزه چنین پندارِ خیالى و باطل درباره معاویه چیست؟ براى اینکه زبان‌ها را از سرزنش و جسارت به معاویه باز دارند تا مبادا این دشنام گویى به بالا‌تر سرایت کند و پاى بزرگان صحابه به میان آید.

دوم. جالب اینجاست که برخى از دانشمندان عامّه نیز به گفتن حقایق پرداخته‌اند و آن دیدگاه باطل و کلمات ناحقّ را نادرست خوانده اند; هم چون نَسائى که مُهر بطلان بر ادعاى آنان زده است.

نَسائى از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است و کتاب سنن او از کتاب هاى شش گانه معروف و پذیرفته در نزد عامّه است. آورده‌اند که وقتى نَسائى وارد شام شد، مردم آن سرزمین با على بن ابى طالب علیهما السلام کینه و دشمنى داشتند. به همین جهت، نَسائى کتابى در مناقب و خصوصیات امیرالمؤمنین علیه السلام نوشت تا بلکه مردم را هدایت کند. اما مردم شام به او مراجعه نمودند و از او تقاضا کردند تا در فضایل و مناقب معاویه روایتى نقل کند. او در جواب گفت: مگر معاویه فضیلت و منقبتى دارد که من براى شما نقل کنم؟

وقتى مردم این پاسخ را از نَسائى شنیدند، به او حمله کردند و به قدرى او را کتک زدند که بعد از آن حادثه به فتق مبتلا شد و مرضى در نقاط حساس بدنش به وجود آمد. او را به مکّه بردند و بر اثر‌‌ همان حادثه درگذشت. از این رو، تاریخ نگاران در شرح حال نَسائى نوشته‌اند: «تُوُفِّی بها مقتولا شهیداً». 

این داستان در کتاب سیر أعلام النبلاء نیز آمده است که مجموعه بزرگى در احوالات علماى اهل سنّت و علماى دیگر فرقه‌ها به شمار مى رود. نگارنده این کتاب، حافظ ذهبى است که از تاریخ نگاران و رجال‌شناسان و محدّثان نامى اهل تسنّن است. 

با وجود این، ذهبى از تندروان و متعصّبان اهل سنّت است. وى درباره یزید گفته بود:

لا نسُبّه ولا نحبّه;

نه یزید را دوست مى داریم و نه او را نکوهش مى کنیم.

این جمله حاکى از تعصّب ورزى اوست. چرا او را سبّ نمى کنید؟ مگر یزید اهل بیت پیامبر علیهم السلام را نیازرده است؟ او فرزندِ فاطمه زهرا سلام اللّه علی‌ها، دخت گرامى رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله را به آن شکل به شهادت رساند و آزار اهل بیت علیهم السلام، آزار دادن رسول خدا صلى اللّه علیه وآله است و اذیت رسول خدا، آزار خداوند متعال و مساوى با کفر است. اى ذهبى! چرا مى گویى: «لا نحبّه ولا نسبّه»؟

البتّه تندروى‌ها و تعصّبورزى آنان مراتب و درجات گوناگونى دارد.

دانشمند اهل سنّت دیگرى که نتوانسته به خود اجازه دهد که براى معاویه فضیلتى بسازد، حاکم نیشابورى صاحب کتاب المستدرک على الصحیحین است. اهل سنّت به او «امام المحدّثین» لقب داده‌اند که نزد آنان فرد بسیار بزرگى است.

براى او نیز داستانى مانند نسائى پیش آمده است. به او گفتند که براى معاویه فضیلتى نقل کند. او پاسخ داد: مگر معاویه فضیلتى دارد که من آن را نقل کنم؟

مردم به او حمله کردند... منبرش را شکستند... او فرار کرد و به خانه خود پناه برد. خانه‌اش را احاطه کردند و مانع از خروج او از منزل شدند! بعد از مدّتى فردى به او دست رسى پیدا کرد و به او گفت که از منزل خارج شو و حدیثى در فضیلت معاویه روایت کن تا از شرّ مردم راحت شوى!

حاکم نیشابورى در جواب او گفت:

لا یجئ من قلبی

از دلم نمى آید.

گفتنى است که بررسى دیدگاه علماى اهل سنّت درباره معاویه، فرصتى دیگر مى طلبد. 

بنا بر آنچه گفته شد، تجلیل و احترام به معاویه و یزید در این اندازه اختصاص به گروهى از مسلمانان دارد و حتّى دیگر فرق مسلمان از اهل سنّت نیز به این سخنان و دیدگاه‌ها معتقد نیستند.

 

 http://karbobala.com

شنبه 23/10/1391 - 1:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته