دانستنی های علمی
بلكه بیشترش را نظام آموزشى و حكومت اسلامى ما نیز دارد كه هر ساله میلیاردها تومان هزینه مى كند و با همه محدودیت ها و مشكلات اقتصادى موجود، با دست ودلى باز به پاى همین مدارس مى ریزد. این نوشتار با هدف دفاع از سرمایه هاى ذى قیمت كشورمان و اطلاع رسانى و آگاه ساختن پدران و مادران، دانش آموزان وخصوصا توجیه اولیاى دانشآموزان اول ابتدایى به ترسیم درآمده است.
ضرورت موضوع
هرشخص براى موفقیت درانجام هر كارى باید انگیزه و شرایط فردى لازم را داشته باشد. دانش آموزان نیز استثنا نیستند. ضرورى است درانجام تحصیل واجد شرایط بوده واز جمله انگیزه و استعداد كافى داشته باشند كه بدون این شرایط، ره به جایى نخواهند برد. با این وصف این تنها شرایط فردى دانش آموز نیست كه منجر به موفقیت او مىشود. هر گز نباید فراموش نمود كه نقش معلم نیز نقشى حیاتى و انكار ناپذیراست. نقش معلم در طول یك سال به خوبى و به طور كامل هویدا خواهد شد.اما هرمعلم درهمان اولین برخورد و درهمان اولین روزها معلوم خواهد ساخت كه یه چه نحو و به چه میزان خواهد توانست انتظارات دانش آموز و خانواده او را فراهم سازد و آیا این ارزش وجود دارد كه سرنوشت و یك سال تمام از بهترین دوران عمر دانش آموز را به دست او بسپارند یا خیر ؟
ولذا این اولیا هستند كه براى مشخص شدن میزان برآورده شدن انتظاراتشان از معلم كلاس باید ارتباط كامل و همه جانبه اى در همان اولین روزهاى سال تحصیلى با مدرسه و معلم داشته باشند و اوضاع كلاس و دانش آموز را بررسى و ارزیابى نمایند كه شاید اگر نیاز باشد چاره اى اساسى بیندیشند. اولیاباید تلاش كنند كه اگر ضرورت ایجاب نماید و تا دیر نشده است، فرزند خودرا از كلاس و حتى از مدرسه جابجا كنند واز بروز فاجعه اى آموزشى و تربیتى كه شاید صدایش سالیان بعد درآید پیشگیرى نمایند. چه بسیار دانش آموزان معدل بالاى ابتدایى یا راهنمایى كه درهمان مدرسه راهنمایى و یا در دبیرستان ترك تحصیل خواهند نمود، دانش آموزان بااستعداد و شایسته اى كه قربانى بعضى معلمان ناكارامد یا بى انگیزه و نوع سیستم نظام آموزشى كنونى حاكم گردیده اند .معلمان و خصوصا معلمان اول ابتدایى مى توانند به راحتى هر چه تمامتر بر همه ابعاد آموزشى، تربیتى، اجتماعى و سلامت روحى وروانى دانشآموز و حتى انگیزه، اراده و اعتماد به نفس و عزت نفس دانش آموزان تاثیرات مادام العمر و چه بسا تغییر ناپذیرى بگذارند . از نحوه قلم به دست گرفتن بچههاى اول ابتدایى گرفته تا قرآن خوان شدن یا بزهكار شدن فرزندان این مملكت را همین معلمان تعیین خواهند ساخت . معلمى كه روحیه واعتماد به نفس، خودباورى وانگیزه و شوق به تحصیل، به روح و روان دانش آموزان تزریق مىكند، اصول روانشناسى و تربیتى امروز را به درستى رعایت مىكند، با وجدان كارى و با ذوق و عشق به معلمى كار مىكند و صدم نمره او برروى حساب و كتابى دقیق است، دانش آموزانى بانشاط و با انگیزه و درس خوان را تربیت خواهد كرد و معلمى نیز كه مشخصاتى برعكس دارد و در هر وادى سیر مىكند الا معلمى و انجام وظیفه صحیح و مسوولیت پذیرانه، دانش آموزانى متضاد وخلاف انتظارات اولیا تربیت خواهد كرد . اولیا باید توجه نمایند كه پیشگیرى بهتر از درمان است و منتظراین نشوند كه روزى كسى آنها را بخواهد و از فرزندشان و از درس و تربیتش كه محصول خانه و مدرسه است گله كند. اولیا دقت نمایند كه اگراین معلم، معلم ایده آل آنها نیست، بارى به هر جهت تدریس مى كند، تكالیف دانش آموزان را با دقت بررسى نمىكند، بىحساب و كتاب نمره مى دهد، آموزش عمیق نداده و بود و نبود دانش آموز درآن كلاس در یك عرض است، بیایند چاره اى جدى و تحول آفرین بیندیشند
سه شنبه 8/11/1387 - 16:46
دانستنی های علمی
اهمیت مطالعه كتاب
در مورد مطالعه و اهمیت آن بویژه مطالعه كتاب، دیدگاههاى مختلف وجود دارد و با توجه به پیشرفت فنا~ورى اطلاعات و منابع اطلاعاتى، دسترسى به اینترنت و كتابهاى الكترونیكى، اطلاعات گردآورى شده در كاغذهاى صحافى شده و تزئین شده به جلد و پوشش ) كتاب ( هنوز از اهمیت فراوانى برخوردار است. اهمیت كتاب را مى توان از چند دیدگاه بررسى كرد:
دیدگاه اجتماعى: عادت به مطالعه، امرى اكتسابى است و گرایش به آنرا مى توان از دوران كودكى پروراند و تقویت نمود. مطالعه را مى توان یك حس قلمداد كرد، حسى كه باید بر انگیخته شود تا كودك با دنیاى كتاب و كتاب خوانى آشنا گردد. زمانى كه صرف مطالعه مى شود با توجه به سن، نوع حرفه و هدف مطالعه كننده متفاوت خواهد بود. با گسترش ارتباط و رسانه هاى ارتباطى، ارتباط و انتقال اطلاعات از طریق رسانه هاى نوشتارى و غیر نوشتارى صورت مى گیرد. سهولت دسترسى به كتاب و آشنایى بیشتر جامعه با آن از علل اساسى استفاده از كتاب به عنوان یك رسانه نوشتارى است.
دیدگاه اقتصادى: باید به تناسب شغل و وظیفه در كنار تجربه، مطالعه بویژه مطالعه كتاب قرار گیرد. كتاب ابزارى براى معرفى ارزشهاى جامعه و فعال كردن نیروى تخیل و ایجاد تفكر جدید، تقویت نیروى استدلال و استنباط و بالا بردن قدرت تمركز است. ما در عصرى قرار داریم كه با توجه به فنا~ورىهاى پیشرفته انسان مولد و متكى بر دانش فنى اهرم تقویت كننده اقتصاد، سیاست و اجتماع است. دانش فنى با تجربه به دست مى آید و با مطالعه تقویت مى شود و چه بسا منجر به تولید جدید مى گردد.
دیدگاه روان شناسى: مطالعه نیاز زندگى روزمره است، فرد با خواندن كتاب اهداف خاصى را دنبال مى كند، افزایش اطلاعات، انگیزه اساسى مطالعه و گذراندن اوقات فراغت، افزایش سرگرمى ها و بالا بردن سطح عزت نفس، نتیجه جانبى مطالعه است. امروزه از كتاب خوانى به عنوان یكى از موثرترین روشها براى پیشگیرى از اختلالات عاطفى، انحرافات اخلاقى، كژرویهاى اجتماعى و درمان ناسازگارى هاى روانى استفاده مى شود. به بیان دیگر كتاب درمانى از ساده ترین و در عین حال پر اثر ترین روشها براى درمان بسیارى از پریشانى هاى روانى، افسردگى، پرخاشگرى و ... مى تواند باشد. بسیارى از روانشناسان از كتاب درمانى براى ایجاد نگرش و انگیزه تازه در میان نوجوانان و تقویت احساس اعتماد به نفس و خود ارزشمندى در آنان بهره مى گیرند.
دیدگاه فرهنگى: خواننده كتاب یك جستجوگر است، جستجوگرى كه نه تنها به دنبال افزایش مهارت ها و كسب اطلاعات است، بلكه با بر انگیختن حس كنجكاوى، به دنبال پاسخ به سوال است. مطالعه اى كه معلول پرسشهاى مشخص باشد، سودمند تر از كنجكاوى نامشخص است، اما باید افزود كه برابر شواهد موجود موفقیت هاى بزرگ اغلب با گستردگى كنجكاوى هاى مطالعه كننده مربوط است. پى گیرى یك موضوع موجب افزایش اطلاعات فردى و انتقال آن به دیگران و یا استفاده اطلاعات بدست آمده در زندگى روزمره و بالا بردن سطح عزت نفس فردى موثر است.
خانواده و كتاب
خانواده، نخستین دنیایى است كه كودك با آن آشنا مىشود. گفتار و مهمتر از آن رفتار اعضاى خانواده در شكلگیرى شخصیت كودك تأثیر به سزایى دارد. آشنایى با كتاب و عادت مطالعه باید توسط والدین از دوران كودكى به آنها آموزش داده شود. عشق به مطالعه مى تواند دروازه دنیایى از یادگیرى، فرهنگ و اندیشه را به روى فرزندان بگشاید. همه كودكان از لحظهاى كه به دنیا مىآیند به دنبال كشف و شناسایى محیط پیرامونشان هستند. آدمها، اشیاء، رفتارها و رنگها براى آنها مفاهیم ابتدایى و خیالانگیز دارند. كودكى كه با كتاب آشنا مىشود. محال است كه انس او با كتاب در آینده قطع شود. در واقع از دوران كودكى ذوق خواندن كتابهاى داستانى كوتاه در انسان شروع مىشود و تا بزرگسالى نیز همراه او خواهد ماند. در این قسمت روشهایى براى ترغیب فرزندان به مطالعه، آورده مى شود. البته ممكن است همه روشها براى هر فرزندى موثر واقع نشود ولى به هر حال تعدادى از آنها را براى فرزندان خود، مناسب و مفید خواهید یافت.
چند روش ساده براى علاقمند كردن فرزندان به مطالعه
ـ بگذارید فرزندتان ببیند كه شما مى خوانید: اولین نشانه موفقیت بچهها در مدرسه، مطالعه در خانه است. براى اینكه بچه ها در خانه مطالعه كنند، باید یك الگوى رفتارى داشته باشند كه در خانه مطالعه مى كند. اگر مىخواهید فرزندتان در مدرسه موفق باشد و اگر مى خواهید به مطالعه عشق بورزد، خودتان باید مطالعه كنید. هر چند هم كه كتاب خواندن، برنامه زمانى شما را تحت فشار قرار دهد و از وقت شما براى انجام كارهاى دیگر بكاهد، نتیجه آن در طولانى مدت با ارزش است. اگر وقت بگذارید و كتاب بخوانید به طور غیر مستقیم به فرزندتان مى گویید كه خواندن مهم است اما اگر برایش سخنرانى كنید و او را پند و اندرز دهید، هرگز نمى توانید این پیام را به او منتقل كنید.
ـ اطلاعاتى را كه از مطالعه به دست مى آورید، تقسیم كنید: شما از مطالبى كه مى خوانید، روزانه چیزهایى مى آموزید. پس چرا آنرا با خانواده خود در میان نگذارید؟ خبر كوتاه یك روزنامه یا آمارى كه در گزارش سالانه چاپ مى شود، مى تواند جرقه یك بحث یا گفتو گو را بزند. بعضى از بچه ها بیشتر به هدف سرگرمى كتاب مى خوانند و گاهى از اینكه مى توان با هدف كسب اطلاعات نیز مطالعه كرد، بى خبرند. گرچه از كتابهاى درسى خود در مدرسه اطلاعاتى بدست مى آورند اما اگر آنها را به حال خود بگذاریم، مطالب علمى را انتخاب نمى كنند. اما بزرگسالان بیشتر به هدف كسب اطلاعات مطالعه مى كنند. اگر اطلاعاتى را كه از مطالعه خود بدست مىا~ورید با فرزندانتان در میان بگذارید، مى توانید آنها را براى خواندن به قصد كسب اطلاعات آماده كنید.
ـ با صداى بلند بخوانید: یكى از مهمترین كارهایى كه مى توانید در طول عمرتان براى بچه ها انجام بدهید این است كه با صداى بلند برایشان كتاب بخوانید. این كار را مى توانید كمى بعد از تولد آنها شروع كنید و تا پیش دبستانى و سالها بعد نیز ادامه بدهید. هنگامى كه با صداى بلند براى بچه ها كتاب مى خوانید، فرصت خوبى پیدا مى كنید كه نوشته ها را با هم تجربه كنید. با این كار فرزندانتان به زبان توجه مى كنند و مهارتهاى ضرورى درك مطلب آنها كه در مدرسه و در سالهاى بعد به آن نیاز دارند، پرورش مى یابد. براى موفقیت تحصیلى بچه ها، درك مطلب، پرورش دایره لغات و قدرت تشخیص لغات آنها با میزانى كه والدین برایشان كتاب مى خوانند، رابطه مستقیم دارد. مهمتر از آن اینكه وقتى با صداى بلند كتاب مى خوانید به بچهها مى فهمانید كه براى كتاب ارزش و اهمیت قائلید و كتاب خواندن بخش مهمى از تعاملات خانوادگى شما را تشكیل مى دهد. اما چگونه با صداى بلند بخوانید؟
ـ با حالت و لحن مناسب بخوانید: براى هر یك از شخصیتها از یك صداى خاص استفاده كنید. از علائم نقطه گذارى كمك بگیرید تا لحن خواندنتان را عوض كنید یا براى افزایش تأثیر خواندنتان مكث كنید.
- با علاقه بخوانید و با متن درگیر شوید: اگر به طرح داستان یا مشكلات شخصیتهاى آن علاقمند شده اید به زبان آورید تا فرزندانتان بدانند. اگر اتفاقات هیجان انگیز است با لحنى هیجان زده بخوانید، اگر ترسناك است با لحنى بخوانید كه نشانه ترس است.
- از سوالهاى جدى و هوشمندانه استفاده كنید: قبل از اینكه ورق بزنید، از بچه ها بپرسید كه به نظرشان چه اتفاقى خواهد افتاد. از آنها بخواهید نام شخصیتهایى را كه در تصویر دیده مى شوند، بگویند.-تماس چشمى برقرار كنید: شما بازیگر هستید و فرزندتان تماشاچى. سرتان را بالا بیاورید و به حالت چهره فرزندتان توجه كنید. همراه او بخندید و براى اظهار نظر درباره روند داستان مكث كنید.
ـ روزنامه را خانوادگى كنید: اگر فرصت كمى دارید كه با فرزندانتان و براى آنها بخوانید، روزنامه مى تواند منجى شما باشد. بیشتر روزنامه ها شامل سبكها و انواع ادبى گوناگونى است، پس هر یك از اعضاى خانواده مىتواند مطلبى را كه باب طبع خود باشد در آنها پیدا كند. روزنامه هایى كه صفحات ویژه كودكان و نوجوانان یا ویژه نامه كودكان و نوجوانان چاپ مىكنند از همه بهتر است، چون مطالب آن هم مناسب فرزندان دبستانى شماست و هم مناسب فرزند نوجوانتان. وقتى از راه مى رسید، همین طور روزنامه را نیندازید و بروید. هدف شما مشاركت خانوادگى است پس بگذارید فرزندانتان شما را در حال روزنامه خواندن ببینند. اگر مى توانید یك قدم جلوتر بروید و برخى از مطالبى را كه خوانده اید با آنها در میان بگذارید. از فرزند نوجوانتان بخواهید مهمترین اخبار ورزشى را برایتان بازگو كند. از فرزند دبستانى خود بپرسید كدام یك از مطالب طنز روزنامه از همه خنده دار تر بود. خودتان نیز مى توانید به مطالب جالب دیگرى اشاره كنید. ضرورتى ندارد كه هنگام مطالعه سكوت را رعایت كنید و خواندن روزنامه مى تواند فعالیت پر سر و صدایى باشد. هنگامى كه به صورت فردى مى خوانید با صداى بلند نیز اظهار نظر كنید و بدین ترتیب فرزندان خود را تشویق كنید كه به صورت جدى بخوانند، این مهارت به آنها كمك مى كند كه آنچه را كه خوانده اند به خاطر بسپارند و آنرا خوب درك كنند.
ـ مجلات كودكان را مشترك شوید: احساس تملك نسبت به مطلب مى تواند بى علاقه ترین خواننده را نسبت به ورق زدن و خواندن ترغیب كند. اگر فرزندتان در میان محموله هاى پستى مجله اى را پیدا كند كه به نام و آدرس او فرستاده مى شود، سن و سالش هر چه باشد به خواندن آن ترغیب مى شود. مجله هاى بچه ها بر اساس موضوع و گروه سنى دسته بندى مىشوند و به همین دلیل است كه جالب اند.
ـ به هر جایى كه مى روید همراه خود كتاب ببرید: بچه ها از انتظار كشیدن متنفرند. اگر ماشین خراب شد، اگر مطب پزشك بیش از حد شلوغ بود و مواردى نظیر آن حتى خوش خلق ترین بچه نیز مى تواند رفتارى از خود نشان بدهد كه والدین را به ستوه بیاورد. تنها راه علاج این است كه خود را با سرگرمى هاى گوناگون براى موقعیتهاى اضطرارى مجهز كنید. هر كجا كه مىروید ممكن است موقعیت اضطرارى پیش بیاید، پس هر جا كه مىروید اسباب بازى و كتاب را بخشى از اثاثیه خود قرار دهید. قبل از اینكه از خانه خارج شوید از فرزندنتان بخواهید كه كتاب یا مجله مورد علاقه خود را براى بردن انتخاب كند. اگر بتوانید بچه را در موقعیتهاى پر تنش سرگرم نگه دارید هم براى اعصاب خودتان خوب است و هم پیش مردم عزیز مى شوید.
ـ بچه را تشویق كنید پاسخ خود را از كتاب بگیرند نه از شما: پدر و مادر اولین مرجع اطلاعاتى فرزندان خود هستند. به سوالات فرزندان خود، به خصوص سوالاتى كه هنگام خواندن به ذهن آنها خطور مى كند، حتماً پاسخ بدهید. البته مى توانید آنها را در جهت مستقل شدن كمك كنید و منابع دیگر را به آنها معرفى كنید. به هر حال شما كه پاسخ همه چیز را نمى دانید و نباید هم بدانید. همین قدر كافى است كه بدانید پاسخ را كجا مى توان پیدا كرد. در خانه شما باید یك اطلس جغرافیایى، یك لغت نامه خوب و یك دایر” معارف پیدا شود. البته با استفاده از اینترنت نیز مى توان به بسیارى از این اطلاعات دسترسى پیدا كرد. روشهاى زیادى براى ترغیب فرزندان به مطالعه وجود دارد كه در این نوشتار تنها به برخى از آنها اشاره شد.
منابع:
اى زاهلر، كتى .)1381.( 50روش ساده براى علاقه مند كردن فرزند به مطالعه) مترجم سارا رئیسى طوسى. ( تهران: صابرین. ـ ذوالفقارى، علیرضا .)1384( و...
سه شنبه 8/11/1387 - 16:42
دانستنی های علمی
در قرآن كریم هفت مورد به صراحت و دو مورد به كنایه سخن از آسمانهای هفتگانه گفته دشه است. و در یك مورد نیز ظاهراً سخن از زمینهای هفتگانه گفته شده است. كه به برخی از آن آیات اشاره میكنیم :
« الله الذی خلق سبع سموات و من الالرض مثلهن یتنزل الامر بینهن »[1]
« خداوند همان كسی است كه هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را ،فرمان او در میان آنها پیوسته فرود میآید. »
در آیات ( سوره بقره/12 ـ اسراء/44 ـ مؤمنون/86 ـ فصلت/12 ـ ملك/3 ـ نوح/15) نیز سخن از آسمانهای هفتگانه است.
و در مؤمنون / 17 نیز ظاهرا سخن از آسمانهای هفتگانه آمده است « و لقد خلقنافوقكم سبع طرائق» اما تصریح نشده است. همچنانكه در آیه 13 سوره عم «و بنیافوقكم سبعاً شداداُ» به كنایه آمده است.
و در آیه 12 سوره طلاق كه گذشت ظاهر سخن از زمیهای هفتگانه « و من الارض مثلهن » شده است ولی تصریح نشده است.
تاریخچه و دیدگاهها:
قرآن كریم هفت آسمان را از كلام نوح (نوح/ 15) نقل میكند و علامه طباطبائی در ذیل آیه نتیجه میگیرد كه مشركین معتقد به هفت آسمان بودهاند كه نوح بوسیله این مطلب با آنان احتجاج میكند. پس معلوم میشود مسذله هفت آسمان قبل از اسلام بلكه قبل از پیدایش ادیان یهود و مسیحیت مطرح بوده است.
در كتاب مقدس نیز به صورت متعددی سخن از آسمان گفته شده است گاهی آسمان مادی و گاهی آسمان روحانی كه خارج از این دنیاست و در آنجا قداست و سعادت برقرار میباشد و محل مخصوص حضرت اقدس الهی است. و حضرت مسیح یا پسر انسان از آنجا نزول میكند.
خاخامهای یهود بر این عقیدهاند كه هفت آسمان هست سه تا از آنها هیولائی ( یا جسمانی) است و چهار تا روحانی میباشد . كه ملائكه و مقدسین در آنجا ساكنند.[2]
مدتی پس از آنكه قرآن كریم سخن از آسمانهای هفتگانه گفت، نظریههای كیهان شناسی یونانی وارد حوزه جهان اسلام شدو مسلمانان در دوره خلافت عباسیان با هیئت بطلمیوسی[3] آشنا شدند.
در اینجا اشكالی پدید آمد: تعداد افلاك در هیئت بطلمیوسی نه عدد بود اما تعداد آسمانهای قرآن هفت عدد بود.
از این دانشمندان مسلمان در پی توجیه و انطباق یافتههای علمی زمانه خود با آیات قران برآمدند . و در این رابطه چند راه حل اندیشیده شد:
1ـ بوعلی سینا(370ـ428 ق) بیان داشت كه عرش در قران « و یحمل عرش ربك فوقهم یومئذ ثمانیة »[4] همان فلك نهم یا فلك الافلاك هیئت بطلمیوسی است. او افلاك هشتگانه را همان ملائكهای میدانست كه عرش را حمل میكنند.[5]او سعی كرد بدین وسیله بین كلام الهی و هیئت بطلمیوسی جمع كند.
2- خواجه طوسی ( 597ـ672 ق) متكلم و منجم مشهور مسلمان تلاش كرد تا عدد افلاك را از نه، به هفت تقلیل دهد.اما مورد حمایت دانشمندان قرار نگرفت.[6]
3ـ علامه مجلسی (ره) (م 1111 ق) محدث مشهور شیعه در مورد آیه 29 سوره بقره « ثم استوی الی السماء فسواهن سبع سماوات » نوشت: هفتگانه بودن آسمانها منافاتی با نه گانه بودن آنها كه در علم نجوم، ثابت شده است، ندارد، زیرا آسمان هشتم و نهم در زبان دینی، به كرسی و عرش تعبیر شده است.[7]
4ـ حاج ملا هادی سبزواری در كتاب شرح منظومه خویش كه در سال 1261 ق نوشته شده است، فلك هشتم را كرسی و فلك اطلس ( فلك نهم) را همان عرش میداند. علت این امر را جمع بین عقل و شرع میداند.[8]
تذكر: بوعلی سینا وعلامه مجلسی و ملاهادی سبزواری دلیل قانع كنندهای بر این تطبیق ارائه نكردهاند و لذا كلام ایشان قابل قبول به نظر نمیرسد. بلكه معنای لغوی و اصطلاحی عرش و كرسی با فلك هشتم و نهم مناسبتی ندارد.
كرسی به معنای تخت و كنایه از سلطه و سیطره و تدبیر و قیومیت خدا است.[9]عرش نیز در لغت، در اصل به معنای خانه سقفدار است و به معنای تخت حكومت نیز آمده است چرا كه بلند است. و در قرآن و روایات به معنای مركز دستورات عالم است كه رشته امور جهان به آن منتهی میشود[10]و مفسران نیز آن را به معنای « مظهر حكومت » دانستهاند . و منظور سلطنت و حكومت الهی است.[11]
5ـ یدالله نیازمند شیرازی در كتاب خویش میگوید منظور از عرش كائنات لایتناهی است و آسمانهای هفتگانه كراتی است كه به ودور زمین و خورشید هر دو در حركت هستند كه هفت عددند.[12]
تذكر: جالب است كه بدانیم تعداد سیارات منظومه شمسی كه تا زمان انتشار كتاب فوق (1335 ش) كشف شده بود و مؤلف از آنها اطلاع داشت نه عدد بودهاند ولی شش عدد آنها همراه با ماه به دور زمین میچرخند و لذا ایشان دو مورد ( یعنی عطارد و زهره) را به حساب نیاورده و شش عدد باقی مانده را از آسمانهای هفتگانه دانسته و وقتی یكی كمبود داشته است كره ماه را هم اضافه كرده است.
6ـ اما فخر رازی نیز بر آن است كه اسمانهای هفتگانه همان هفت فلك(قمر ـ عطارد ـ زهره ـ خورشیدـ مریخ ـ مشتری ـ زحل) است. و آن را با هیئت بطلمیوس تطبیق دادهاند.[13]
7ـ شیخ قاسمی در تفسیر محاسن التأویل میگوید كه آسمانهای هفتگانه در قرآن همان سیارات هفتگانه است. كه برخی فوق برخی قرار دارد.[14]
تذكر: البته فخر رازی وشیخ قاسمی نمیدانستند كه روزی اورانوس، نپتون و پلوتن و سیارههای كوچك بین مشتری و مریخ بر تعداد سیارات منظومه شمسی اضافه می شود.[15]
و اصولاً همانطور كه بیان خواهیم كرد لفظ « آسمان» به معنای كرات آسمانی(سیارات و ستارگان) در لغت و اصطلاح نیامده است تا هفت آسمان بر هفت سیاره منظومه شمسی حمل شود . بلی آسمان به معنای جهت بالا، جو زمین و جایگاه ستارگان(فرقان/61 ـ ابراهیم /24 ـ ق /9) در قرآن آمده است. ولی به معنای خود ستارگان نیامده است.[16]
پس كلام نیازمند شیرازی. فخر رازی و شیخ قاسمی دلیلی ندارد. و نوعی تحمیل بر قرآن است.
8ـ عبدالقادر مغربی مینویسد كه : حكمت ذكر هفت آسمان در قرآن این است كه مخاطبین نمیتوانستند بیشتر از ان هفت سیاره را ببینند و درباره آنها فكر كنند. و این هفت عدد مشهور بین مرد بود و لذا قرآن به این تعداد اكتفا كرد.[17]
تذكر: این مطلب هم دلیل ندارد و مخالف حس است چرا كه اعراب و غیر اعراب در شبها ستارگان زیادی میدیدند كه میتوانستند راجع به آنها فكر كنند. بلكه قرآن در برخی موارد مطالبی را ذكر میكند كه بشر از شمارش و فهم آنها عاجز است: « ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها» .[18]
بلی اگر مقصود ایشان این باشد كه عدد هفت دلالت بر كثرت میكند احتمال معقولی است كه باید مورد بررسی قرار گیرد.
9ـ برخی دیگر از علما گفتند كه مقصود از آسمانهای هفتگانه مدارهای سیاراتی كه دور خورشید میگردند. [19]
تذكر: این مطلب هم با معنای لغوی و اصطلاحی سماء مناسبتی ندارد همانطور كه بیان خواهیم كرد.
10 ـ برخی دیگر گفتند كه مقصود طبقات مختلفی است كه بر زمین احاطه دارند.[20]
از جمله نویسنده كتاب « راز آسمانهای هفتگانه» مینویسد:
« با مطالعه و تحقیقی كه اینجانب در این مورد داشتم به این نتیجه رسیدهام كه منظور از « سبع سماوات» هفت لایه مجزا از اتمسفر است كه زمین را در بر گرفته است و از مجاورت زمین شروع میشود و تا هزاران كیلومتر اطراف آن ادامه مییابد.
این هفت لایه كه به صورت شماتیك نمایش داده میشود: به ترتیب از مجاورت زمین عبارتند از : لایههای هموسفر ـ یونوسفر ـ لایه N مولكولی ـ لایه O اتمی ـ لایه He اتمی ـ لایه H اتمی و بالاخره لایه خلأ كه مقدار آنها مجموعا هفت تا میگردد. لازم به ذكر است كه این لایهها از هم مجزا هستند.»
سپس تذكر میدهند كه پیشنهاد مادی بودن هفت آسمان منتفی كننده نظریه معنوی بودن آنها نیست زیرا نظم ماوراء مادی میتواند در خود ماده و عالم ماده ظهور داشته باشد.
سپس با ارائه شكلها، اطلاعات مفصلی راجع به ضخامت و محتوای این لایهها را ارئه میكند. [21]
تذكر: آسمان گاهی به معنای جو زمین میآید( مثل آیه 7 سوره ق) پس این احتمال قابل طرح است و از این رو بعدا در مورد آن سخن خواهیم گفت .
11ـ علامه شهرستانی میگوید:
« در قرآن و حدیث آمده است كه ما هفت زمین و هفت آسمان آفریده ایم . هفت زمین عبارتند از : عطارد، زهره، زمین، مریخ، مشتری،زحل و اورانوس؛ و هفت آسمان همان جو اتمسفری است كه این سیارات هفتگانه را احاطه كرده است.
تذكر: هنگامی كه از علامه شهرستانی پرسیدند چرا نپتون و پلوتن را به حساب نمیآورید؟ پاسخ داد كه این دو سیاره با چشم عادی قابل رؤیت نیستند. از این رو در لیست قرآن و حدیث نیامدهاند.[22]
البته اشكال اصلی سخن علامه شهرستانی آن است كه لفظ « ارض» لغتا و اصطلاحا بر شش سیاره فوق اطلاق نمیشود.
12ـ برخی دیگر از صاحبنظران و مفسران برآنند كه : همه این سیارات و منظومههای و ستارگان و حتی كهكشانها فقط آسمان اول قرآن هستند و شش آسمان دیگر خارج از دیدگاه بشری قرار گرفتهاند.[23] و همین احتمال مورد قبول صاحبان تفسیر نمونه قرار گرفته است.[24]
تذكر : این سخن در حد یك احتمال قابل طرح است كه بعدا بدان خواهیم پرداخت.
13ـ محمد باقر بهبودی در كتاب هفت آسمان به این نظریه رسید كه : قرآن در باره هفت آسمان، تنها به خانواده منظومه شمسی نظر دارد، نه سایر منظومهها چون سرنوشت كره زمین فقط، با سرنوشت منظومه شمسی ارتباط دارد. و در منظومه شمسی هفت آسمان همان هفت كره سیارهای است كه بر فراز زمین و فراز سر بشر در پرواز است نه آن سیارههای زیرین كه در حكم زمیناند و از فراز سر نمیگذرند.
این هفت آسمان عبارتند از : مریخ، مشتری، زحل، اورانوس، نپتون، پلوتن و خرده سیارات آستروئید( كلید معمای هفت آسمان)[25]سپس ایشان توضیحات مفصلی در مورد هر یك از این سیارات ( آسمانها )میدهند.
تذكر: ایشان توضیح نمیدهد كه چرا عطارد و زهره را از دور خارج كرد. و یا ماه را كه بر فراز سر ما عبور میكند به حساب نیاورد. و نیز توضیح نداد كه چگونه سرنوشت زمین با خارج از منظومه شمسی ( با توجه به حركت خورشید و منظومه و ستارههای دنبالهدار...) بی آرتباط است.
14ـ از مجموع سخنان علامه طباطبائی (ره) در زیر آیات (سجده /5 ـ فصلت/12 ـ مؤمنون/17 ـ نوح/15) بدست میآید كه ایشان در مورد واژه آسمان در قرآن معنای دیگری مطرح میكنند و آن را امری معنوی یعنی مقام قرب و حضور و راهی برای سلوك امر و تدبیر عالم و رفت و آمد ملائكه میداند كه از آن طریق امر الهی جریان مییابد.[26]
تذكر: هر چند كه آسمان به معنای مقام قرب و حضور( آسمان معنوی) در همه آیات قرآن قابل قبول نیست چرا كه در برخی آیات سخن از نزول باران از آسمان (یعنی جو زمین و محل ابرها) است. «و انزلنا من السماء ماءً مباركا»[27] اما سخن علامه در برخی موارد صحیح است و میتواند چهره بحث را در آن موارد عوض كند كه در ادامه به آن میپردازیم.
نكته : قبلاً بیان شد كه یهودیان و مسیحیان نیز آسمان معنوی را قبول داشتند.
15ـ برخی دیگر از نویسندگان برآنند كه از آیه 29 سوره بقره و آیات 15 و 16 سوره نوح استفاده میشود كه منظور از هفت آسمان آسمانهای زمین است كه ماه در آن تابان خورشید در میانشان فروزان میباشد. خواه جو زمین كه از لحاظ غلظت و رقت هوا به هفت قسمت تقسیم شده، باشد خواه هفت ستاره منظومه شمسی كه خورشید چون چراغی كاشانه آنها را گرم و نورانی میسازد.
احتمال دیگر این است كه تقسیم آسمانها به « هفت » تقسیمی باشد» گذشت.
16ـ دكتر محمد جمالالدین الفندی هفت آسمان قرآن را اینگونه تقسیمبندی میكند:
آسمان اول: همان منظومه شمسی است.
آسمان دوم: كهكشان راه شیری است.
آسمان سوم : مجموعهای از كهكشانهاست كه نام آن ط المجموعة المحلیة» گذشت.
آسمان چهارم : فلك « عناقید الدرجة الاولی» است كه حدود 20 ـ 50 میلیون سال نوری از ما دور است.
آسمان پنجم : فلك« عناقید الدرجة الثالثة » هستند كه 2-3 بیلیون سال نوری از ما دور هستند.
و آسمان هفتم: آسمانی است كه از امواج رادیویی آن خبر داریم .[28]
تذكر : سخن ایشان دلیلی ندارد. یعنی لفظ « سماء» لغتا و اصطلاحا بر كهكشان خاصی اطلاق نشده است و كاربرد آن در قرآن به این صورت اثبات نشده است.
17ـ طنطاوی بر آن است كه عدد هفت در آیات هفت آسمان واقعی نیست و میتواند تعداد زیادتری آسمان وجود داشته باشد. و ریشه تعیین عدد هفت همان افكار یونانیان است كه از علمای اسكندریه به ارث رسیده كه نه فلك را قائل بودند كه هفت عدد آنها (ماه ـ عطارد ـ زهره ـ خورشید ـ مریخ ـ مشتری ـ زحل) به دور زمین میچرخند و فلك هشتم جایگاه ثوابت و فلك نهم مبدء حركت (فلك اطلس ) بوده است این افكار كه از طریق فارابی و بوعلی به ما رسیده است باعث تطبیق با « سموات سبع» قرآن و عرش و كرسی شد . در حالی كه در علوم جدید حدود ششصد سیاره بسیار كوچك میان مریخ و مشتری یافتهاند. كه بزرگترین آنها « سرس» نام دارد كه 500 میل قطر دارد.
پس اگر خدا فرمودكه هفت آسمان هست منافاتی ندارد كه تعداد بیشتری آسمان وجود داشته باشد. و عدد قید نیست. و این عدد هفت در قرآن دلیل بر انحصار تعداد آسمانها نیست.[29]
تذكر: برخی نویسندگان معاصر به طنطاوی به شدت اشكال كردهاند كه این سخنان خلاف ظاهر آیات قرآن است كه عدد هفت را معین میكنند.[30]
18ـ دكتر محمد صادقی تعداد آسمانها را هفت عدد واقعی میداند و آسمان را جرم نه فضای خالی معرفی میكند و تمام سیارات منظومه شمسی از آسمان اول است و آسمانهای دیگر بر آن احاطه دارد كه نمیدانیم در آنها چیست. و همه در اثر تقسیم گاز اولیه جهان بوجود آمدهاند.[31]
19ـ برخی از صاحبنظران با طرح مسأله هفت آسمان قرآن كریم مدعی شدهاند كه با توجه به كشفیات جدید علوم كیهان شناسی در صحنه كهكشانها، این گزاره قرآن نوعی اعجاز علمی قرآن را در بر دارد.[32]
تذكر : در مورد این دو دیدگاه در ادامه سخن خواهیم گفت.
نكات تفسیری :
اكنون برای آنكه مقصود قرآن از هفت آسمان و زمین روشن شود ناچاریم كه به چند پرسش اساسی پاسخ گوییم و نظرات لغویین و مفسران قرآن را در این زمینه بررسی كنیم:
پرسش اول: مقصود از آسمان(سماء) چیست؟
كلمه«سماء» و مشتقات آن كه سیصدودهبار در قرآن كریم به كار رفته است، مفهوم جامعی است كه مصادیق و معانی متعددی از آن اراده میشود. و لذا در لغت، علم و قرآن با مقاصد و معانی متفاوتی بكار رفته است:
الف : « سماء» در لغت از ریشه« سمو» (به معنای بلندی) است و اصل آن از آرامی و سریانی و عبری(شیمیا) است.[33]و به معنای بالا وب رتر ( فوق ) است. آسمان هر چیزی، بالای آن چیز را گویند. و حتی برخی لغویین ادعا كردهاند هر بالایی نسبت به پایین آن آسمان و هر پایین نسبت به بالای آن زمین است.[34]
ب: آسمان در فیزیك جدید اینگونه تعریف شده است:
« پدیدهای نابوده[ معدوم] و گنبدنما كه زمینه دین سیارات و ستارگان است.»[35]
پ: آسمان در قرآن:
كلمه « سماء » ( آسمان) در قرآن به صورت مفرد (السماء ـ سما) و جمع (سموات ـ السموات) بیش از سیصد مرتبه به كار رفته است. ولی در همه موارد به یك معنا و در یك مصداق بكار نرفته است. و بطور كلی آسمان در قرآن در دو مفهوم مادی(حسی) و معنوی به كار رفته است. كه برخی از موارد آن عباتند از:
1ـ آسمان( سما) در معنای بالا ( جهت بالا): این معنا موافق معنای لغوی آسمان است و برای نمونه آیه زیر را مثال زدهاند:
« اصلها ثابت و فرعها فی السماء »[36]
« همانند درخت پربركت و پاكیزه كه ریشه آن در زمین ثابت و محكم است و شاخههای آن به آسمان كشیده شده»
این معنا را برخی از مفسران معاصر آوردهاند[37]ولی برخی دیگر از صاحبنظران برآنند كه این معنا بصورت مجازی یا مسامحه در قرآن به كار رفته است. [38]چرا كه فوق (جهت بالا) جمع بسته نمیشود پس مثلا« سبع سموات» نمیتواند به این معنا باشد .
2ـ آسمان به معنای جو اطراف زمین یعنی جایی كه ابرها قرار گرفتهاند و هوا در آن است. مثال:
« ونزلنا من السماء ماءً مباركا»[39]
« و از آسمان آب مباركی را فرو فرستادیم »
3ـ آسمان به معنای مكان سیارات و ستارگان : مثال:
« تبارك الذی جعل فی السماء بروجا و جعل فیها سراجا و قمرا منیرا»[40]
« بزرگوار آن خدائی كه در آسمان برجها مقرر داشت و در ان چراغ روشن خورشید و ماه تابان را روشن ساخت.»
4ـ آسمان به معنای مقام قرب و مقام حضور كه محل تدبیر امور عالم است.
برخی از مفسران مثل علامه طباطبائی (ره) در موارد متعدد« سماء» را به این معنا ارجاع دادهاند.[41]مثال:
« یدبر الامر من السماءالی الارض»[42]
« اوست كه امر عالم را از آسمان تا زمین تدبیر میكند.»
5ـ آسمان به معنای موجود عالی و حقیقی:
بری از صاحبنظران برآنند كه آسمان در قرآن همانگونه كه به معنای آسمان مادی بكار رفته است. ( مثل سموات سبع) در معنای علو مرتبه وجود و موجود عالی نیز بكار رفته است كه همان سماء معنوی و عالم فوق ماده است كه همه هستی از آن مرتبه بالاتر نازل میشود.[43]مثال:
« و فی السماء رزقكم و ما توعدون»[44]
« روزیتان و آنچه به شما وعده داده میشود (كه ظاهرا بهشت منظور است) در آسمان قرار دارد.»
جمعبندی:
لفظ « سماء » در قرآن و علم و لغت به یك معنای واحد به كار نرفته است بلكه در معانی و مصادیق مختلف بكار رفته است. و به عبارت دیگر مشترك لفظی است. هر چند ممكن است برخی از این معانی و مصادیق را در یك مفهوم واحد جمع كرد. برای مثال معنای چهارم و پنجم قرآنی (كه از علامه طباطبائی ( ره) و استاد مصباح یزدی نقل كردیم) را میتوان در معنای آسمان معنوی جمع كرد.
پرسش دوم: مقصود از زمین (ارض) چیست؟
كلمه « ارض» در قرآن كریم 461بار به كار رفته است و هیچگاه به صورت جمع نیامده است. بلكه در قرآن همیشه مفرد استعمال شده است. اما این كلمه در لغت و قرآن دارای معانی و مصادیق مختلف است:
الف ـ در لغت: ارض جنس است و جمع آن« ارضون و اراضی » است به معنای كره خاكی كه انسان بر روی آن زندگی میكند، میباشد. البته گاهی به مفهومی در مقابل «سماء» آمده كه به معنای هر چیزی پست و پایین میباشد.[45] و نیز به معنای جرم آمده است. اما معنای حقیقی آن پایین مقابل بلندی و بالا (سما) است و هنگامی كه مطلق گفته شود به معنای كره خاكی است.[46]
ب ـ در قرآن كریم ارض به چند معنا به كار رفته است:
1ـ ارض به معنای كره زمین كه بصورت اسم خاص و علم شخصی است. (مثالها و آیات آن زیاد است.)
2ـ ارض به معنای قطعات زمین.
مثال: در قرآن در مورد تبعید محاربین آمده است:
« اوینفوا من الارض»[47]
« یا محاربین را از زمینی (كه در آن زندگی میكنند) خارج میكنند.»
روشن است كه در اینجا مراد از « ارض » كره زمین نیست بلكه مقصود سرزمین آنهاست.
3ـ ارض به معنای « عالم طبیعت» در مقابل « سما » به معنای عالم ماوراء طبیعت:
مثال:
« و لكنه اخلد الی الارض واتبع هویه ...»
« اما او (بلعم باعورا) بر زمین، روی آورد و از خواهشهای خویش پیروی كرد و...»
كه در اینجا « اخلد الی الارض» به معنای دلبستگی به زمین و دنیاست كه یك امر قلبی است. و بر اساس این معنا و با این اطلاق آسمان مادی هم ارض است.[48]یعنی آسمان و زمین هر دو جزء دنیاست.
4ـ ارض در هنگامی كه جمع بسته شود(ارضون) به معنای طبقات داخلی زمین است.
5ـ ارض در هنگامی كه جمع بسته شود(ارضون) به معنای مناطق آباد زمین یا اقلیمهای آن است.
در قدیم اقلیمهای هفتگانه داشتهاند و امروزه هم زمین را به مناطق هفتگانه ( دو منطقه منجمد شمالی و جنوبی ـ دو منطقه معتدله ـ دو منطقه حاره و یك منطقه استوایی) تقسیم میكنند.
تذكر: این دو معنای اخیر را برخی مفسران به صورت احتمال در زیر آیه 12 سوره طلاق فرمودهاند[49]
جمعبندی:
میتوان گفت كه كلمه « ارض»نیز مثل « سما» دارای دو قسم ارزشی و غیر ارزشی ( مادی و معنوی) است. و زمین (حسی) غیر ارزشی گاهی به معنای قطعات وقارهها ـ طبقات داخلی زمین ـ كره خاكی میآید. و ارض ارزشی ( معنوی ) به معنای عالم پست طبیعت است.
پرسش سوم: مقصود از سبع ( هفت ) چیست؟
كلمه سبع ( هفت) در عربی به دو صورت بكار می رود:
الف ـ هفت به معنای عدد مشخص و معین كه در ریاضیات بكار میرود.
ب: هفت به عنوان نماد كثرت؛ چرا كه گاهی در عرب كلمه « هفت » بكار میرود و معنای كنائی آن( تعداد زیاد و كثیر) مراد است. برای مثال در قرآن میخوانیمك
« ولو انما فی الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله ان الله عزیز حكیم » [50]
« و اگر هر درخت روی زمین قلم شودو آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مداد گردد باز نگارش كلمات خدا ناتمام بماند همانا خدا را اقتدار و حكمت ( بیپایان) است.»
روشن است كه مراد از « هفت دریا » در اینجا بیان كثرت است و اگر صدها دریا هم باشد برای نگارش كلمات خدا كافی نیست.
در آیات « سبع سموات» برخی از مفسران احتمال دوم را ذكر كردهاند[51] و برخی از صاحبنظران نیز احتمال اول را قوی دانستهاند[52] ولی هر دو احتمال در « سبع سموات» بعید بنظر نمیرسد.
اگر احتمال اول را پذیرفتیم پس مراد ( در آیه 12 سوره طلاق) آن است كه هفت آسمان واقعی وجود دارد و اگر احتمال دوم را پذیرفتیم مراد آیه آن است كه تعداد زیادی آسمان وجود دارد.
البته بر حسب معانی مختلف « ارض و سما » كه بیان شد معانی متناسب و متفاوتی از آیه پیدا میشود مثال: هفت آسمان پر از ستاره و سیاره آفرید و هفت عدد كره زمین آفرید.
هفت طبقه جو زمین رآفرید و هفت طبقه داخلی زمین را آفرید.
هفت مرتبه عالی وجود و مقام قرب آفرید و هفت مرتبه پایین از طبیعت آفرید.
پرسش چهارم: مقصود از مثل هم بودن(مثلهن) در آیه چیست؟
در مورد مثلیت در آیه (12 سوره طلاق ) چند احتمال وجود دارد:
الف ـ همانند بودن آسمان و زمین در مورد تعداد ( عدد هفت ) [53]:
یعنی : خداوند هفت آسمان آفرید و همانند آنها هفت زمین خلق كرد در این صورت « من» در « من الارض مثلهن» بیان جنس است یعنی از جنس زمین نیز هفت عدد آفرید.
اگر این احتمال را در مورد « مثل » بپذیریم، همان احتمالات گذشته در مورد زمین و آسمان( ارض ـ سما) پیدا میشود كه لازم است به صورت متناسب در نظر گرفته شود. برای مثال:
هفت طبقه آسمان(جو زمین) با هفت طبقه داخلی زمین.
هفت عالم و جهان پر از ستاره با هفت عدد كره زمین.
هفت مرتبه عالی وجود و حضور و قرب الهی با هفت مرتبه وجود پایین.
ب ـ مثل بودن زمین و آسمان در مورد معلق بودن و شناور شدن در فضا:
یعنی : همانگونه كه خداوند سیارات و ستارگان آسمانها را شناور در فضا و بدون تكیهگاه و ستون افرید، زمین را نیز همانگونه خلق كرد.[54]
در این صورت آسمان به معنای مجموعه سیارات و ستارگان معنا میشود. و زمین به معنای كره خاكی است. و میتواند عدد « هفت» در مورد زمین مقصودنباشد.
پ ـ مثل هم بودن در مورد ملكوتی بودنك
یعنی - خداوند آسمان (مقام قرب و حضور و ملكوت) را آفرید و از زمین چیزی شبیه آسمان آفرید، یعنی انسانی را خلق كرد كه مركب از ماده زمینی و روح ملكوتی آسمانی است. [55]
در این صورت ط من» در ط من الارض مثلهن » به معنای نشویه است یعنی: از زمین (خاك) انسانی ملكوتی مانند آسمان ملكوتی نشأت گرفت و آفریده شد. كه در این صورت چندین معنای «ارض» و « سما» مطرح نمیشود بلكه آسمان به معنای مقام قرب و حضور و ملكوت است و ارض به معنای كره خاكی یا مرتبه پست طبیعت است .
پرسش پنجم: مقصود قرآن از واژه « هفت آسمان» چیست؟
با توجه به مقدماتی كه گذشت و معانی و مصادیقی كه برای كلمه « ارض ـ سما ـ سبع ـ مثل »، بیان شد میتوانیم نتیجه بگیریم كه چندین احتمال در مورد واژه « هفت آسمان» وجود دارد:
1ـ هفت به معنای عدد حقیقی باشد كه در این صورت این احتمالات متصور است:
الف : هفت آسمان پر از ستاره و سیاره مثل هفت كره خاكی زمین.
این مطلب از نظر علمی نیز ممكن است چرا كه برخی دانشمندان گفتهاند كه میلیونها خورشید و سیاره مشابه زمین در كهكشانهای جهان وجود دارد. همانگونه كه احتمال وجود جهانهای مشابه این آسمان پر ستاره را بعید نمیدانند چرا كه دانشمندان علم نجوم و فیزیك كیهانی با تلسكوپهای خود توانستهاند تا میلیاردها ستاره و سیاره را ببینند ولی میگویند كه هنوز فضاهای ناشناخته و تاریكی وجود دارد كه از دامنه دید ما خارج است.[56]
پس احتمال وجود شش جهان مشابه و شش آسمان دیگر كه هنوز كشف نشده است وجود دارد . و این مطلب با ظاهر برخی آیات قرآن نیز همگونی دارد.[57]
ب ـ هفت مقام قرب و حضور و موجود عالی معنوی (هفت آسمان) در مقابل هفت مرتبه پست وجودی طبیعت (هفت زمین).
تذكر : در این دو صورت مثل بودن آسمان و زمین در « هفت بودن» آنهاست.
2ـ هفت به معنای كثرت باشد:
در این صورت احتمالات زیر متصور است:
الف ـ آسمانهای زیادی ( مجموعه كرات و سیارات و ...) خلق كرد. و زمینهای زیادی ( كرههای خاكی مشابه زمین) خلق كرد . كه همه آنها در فضا شناور و معلق هستند .
ب ـ تعداد زیادی از طبقات جو زمین را خلق كرد. و تعداد زیادی از طبقات داخلی زمین یا قطعات زمین و اقلیمها را خلق كرد.
امروزه در علوم زمین شناسی و هواشناسی طبقات آنها را از نظر مقدار تراكم مواد یا مواد سازنده آنها تقسیم میكنند. و در این صورت آیه اشاره به این طبقات است. و یا اشاره به مناطق هفتگانه زمین باشد. كه قبلاً بیان كردیم.
پ ـ مراتب معنوی و مقامات قرب و حضور و موجودات عالی بسیاری خلق كرد مراتب پست طبیعت را كه بسیار است خلق كرد.
تذكر : در اینجا احتمالات دیگری نیز میتواند وجود داشته باشد و برخی افراد نیز بدانها اشاره كردهاند ولی چون بسیار ضعیف و دور از ظاهر آیه بود بدانها اشاره نكردیم (مثل اینكه مراد هفت سیاره منظومه شمسی باشد) البته در بین همین احتمالات نیز كه ذكر شد برخی با ظاهر آیه مناسبتر است و برخی از ظاهر آیه دورتر است كه قضاوت و اختیار هر معنا را به عهده خوانندگان صاحب نظر میگذاریم هر چند در این موارد قضاوت قطعی بسیار سخت است.
پرسش ششم: مقصود از هفت زمین چیست؟
در قران كریم آیهای به صورت صریح در مورد هفت زمین وجود ندارد و تنها آیهای كه میتواند اشاره به هفت زمین محسوب شود همین آیه 12 سوره طلاق است. البته اگر مثلیت در این آیه را به معنای « مثل هم بودن در عدد هفت» بدانیم. در حالی كه دو احتمال دیگر در مورد مثل بودن (مثلیت در معلق بودن كرات در فضا و مثلیت در ملكوتی بودن 9 وجود داشت.
اما در روایات كلمه « الارضین السبع »[58]زمینهای هفتگانه آمده است و در نهجالبلاغه نیز كلمه « الارضین» آمده است:
« و ركوبها اعناق سهول الارضین»[59]
« (كوهها) بر گردن همواریهای زمینها سوراند.»
« الم یكونوا اربابا فی اقطار الارضین » [60]
« آیا در اطراف زمینها پادشاهان و مالك رقاب نبودند.»
« فهم حكام علی العالمین و ملوك فی اطراف الارضین »[61]
« (اعراب ) در اطراف زمینها پادشاهان شدند. »
البته با توجه به قرائن موجود در كلام حضرت امیر(ع) در همه موارد « ارضین» به معنای قطعات زمین و خشكیهاست.
پس اگر زمینهای هفتگانه را بتوانیم از قرآن برداشت كنیم میتوانیم به یكی از معانی گذشته یعنی هفت قطعه و اقلیم زمین همانگونه كه در روایات آمده یا هفت كره خاكی یا هفت طبقه داخلی زمین حمل كنیم.
بررسی:
1ـ با توجه به معانی متفاوتی كه از آسمان، زمین، مثلیت آنها، هفت و هفت آسمان بیان كردیم و با توجه به احتمالات متعدد تفسیری در این آیات نمیتوان گفت كه مقصود قرآن در همه موارد یك معنای آسمان بوده است و نمیتوان یك معنای خاصی را بر قرآن در مورد هفت آسمان تحمیل كرد.
پس معلوم میشود كه تمام كسانی كه به صورت قاطع یك معنا را به قرآن نسبت میدادند و بر آن پا فشاری میكردند راه صواب نرفتهاند. (علاوه بر اشكالات واضحی كه در این دیدگاهها وجود داشت كه به برخی از آنها اشاره داشتیم).
2ـ با توجه به ابهامی كه در معنای هفت آسمان قرآن وجود دارد و با توجه به ابهاماتی كه در مورد آسمان و كهكشانها از نظر علمی وجود دارد و نظریههای متفاوت و بالندهای كه هر روز ارائه میشود، نمی ”وان گفت كه نظر قطعی قرآن كدام نظریه است.
با توجه به این مطلب،ادعای اعجاز علمی قرآن در آیات مربوط به هفت آسمان صحیح به نظر نمیرسد و حتی اگر یك نظریه علمی در مورد هفت آسمان به اثبات برسد باز اعجاز علمی ثابت نمیشود چرا كه همانطور كه گذشت هفت آسمان قبل از اسلام در قوم نوح و بین یهودیان مطرح بوده است.
3ـ از آنجا كه ممكن است مقصود از واژهآسمان در اصطلاح قرآن و اصطلاحات علمی متفاوت باشد(مثلاً یكی آسمان معنوی بگوید و یكی فضای خالی یا جایگاه كرات آسمانی) پس نمیتوان گفت كه تعارضی بین گزاره هفت آسمان قرآن با یافتههای علوم كیهانی شناسی وجود دارد. چرا كه علوم كیهان شناسی ادعا میكند:
هنوز هفت آسمان كشف نكرده است.
و قرآن ادعا میكند هفت آسمان وجود دارد.
پس با توجه به احتمال اشتراك لفظی واژه « آسمان» نمی توان گفت دو گزاره فوق معارض است و اگر هم هر دو ( علم و دین) یك معنا را از آسمان اراده كنند باز هم علم، وجود آسمانهای هفتگانه را نفی نمیكند بلكه آنها را اثبات نكرده است . اما قران از طریق وحی خبر از وجود آنها میدهد پس ممكن است در آینده آسمانهای دیگری كشف شود و گزاره دینی به اثبات برسد.
[2] ر.ك: جمیز هاكس، قاموس كتاب مقدس، ماده آسمان.
[3] بطمیوس(Ptolemaos) منجم و جغرافیدان معروف یونانی صاحب كتابهای مجسطی و آثار البلاد ( زنده در قرن دوم میلادی ) او معتقد بود كه زمین ساكن و مركز جهان است و هفت فلك به دور آن میچرخند كه عبارتند از ( قمر، عطارد، زهره، خورشید،مریخ، مشتری، زحل، فلك هشتم كه ستارههای ثابت هستند و فلك نهم یا فلك الافلاك یا فلك اطلس كه همه افلاك در آن قرار دارند). در مورد هیئت بطلمیوسی در مبحث « حركت خورشید» سخن گفتیم.
[5] رسائل ابن سینا، ص 128ـ129 به نقل از التفسیر و المفسرون، ج 2 ص 426.
[6] محمد باقر بهبودی،هفتآسمان،ص 8، كتابخانه مسجد جعفری(قیطریه) تهران، بیتا.
[7] محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 57، ص 5، (چاپ دارالكتب الاسلامیة) .
[8] شرح منظومه، قسمت فلسفه ،ص 269(انتشارات دارالعلم).
[9] ر.ك: قاموس قرآن،ج 6، واژه كرسی و نیز نمونه، ج 2،ذیل آیه 155 بقره.
[10] ر.ك: قاموس قرآن، ج 4، واژه عرش.
[11] ر.ك: المیزان، ج 10، ص 155.
[12] یدالله نیازمند شیرازی، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، ص 145 و 167(شركت چاپ میهن ـ 1335 ش).
[13] تفسیر الكبیر، ج 1، ص 156.
[14] محاسن التأویل، طبع عیسی الحلبی، 1970، 16/5877 به نقل از التفسیر العلمی فی المیزان، احمد عمر ابو حجر، ص 380.
[15] نپتون در سال 1846 و پلوتن در سال 1930 كشف شد.
[16] در ادامه بعدی معانی لغوی و اصطلاحی « سماء» را بررسی خواهیم كرد.
[17] عبدالقادر مغربی ، تفسیر جزء تبارك، ط قاهره، 1947 م ،ص 4 به نقل از التفسیر العلمی فی المیزان، ص 383.
[18] ابراهیم/34 و نحل /18.
[19] المنتخب فی التفسیر، تعلیق الخبراء،1/16، به نقل از التفسیر العلمی فی المیزان،ص 384.
[20] المنتخب فی التفسیر، تعلیق الخبراء، 1/16، به نقل از التفسیر العلمی فی المیزان،ص 384.
[21] ایمان مرادی، رازهای آسمانهای هفتگانه، ص 84 به بعد ، معاونت فرهنگی دانشگاه علوم پزشكی اصفهان، 1373 ش.
[22] محمد باقر بهبودی، هفت آسمان، ص 10 و نیز دكتر محمد صادقی، زمین وآسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص 229.
[24] ر.ك: تفسیر نمونه، ج 1، ص 165ـ 167 و نیز ذیل آیه 12 طلاق.
[25] محمد باقر بهبودی، هفت آسمان،ص 13( با تلخیص) .
[26] ر.ك: المیزان، ج 16، ص 247 و ج 19، ص 327 (چاپ بیروت) و ذیل آیات هفت آسمان.
[28] مع القرآن فی الكون ، ص 189ـ193.
[29] ر.ك: تفسیر الجواهر، ج 1، ص 46( نقل به مضمون).
[30] ر.ك: دكتر محمد صادقی، زمین و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص 226.
[31] همان، ص 227 و 232 و 242 و 2.
[32] دكتر پاكنژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 1، 111.
[33] حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج 5، ص 256.
[34] مفردات راغب، ماده سماء.
[35] ر.ك: بینات، سال دوم، شماره 8، ص 86ـ87.
[37] تفسیر نمونه، ج 1، ص 165ـ167، چاپ دارالكتب الاسلامیه.
[38] استاد مصباح یزدی، معارف قرآن، ص 234.
[41] ر.ك: المیزان، ج 16، ص 247و ج 19، ص 327، چاپ بیروت.
[43] استاد مصباح یزدی،معارف قرآن، ص 234ـ236.
[45] ر.ك: مفردات راغب، ماده سما و ارض .
[46] ر.ك: حسن مصطوفی ، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج 1، ص 56(مركز نشر كتاب).
[48] استاد مصباح یزدی، معارف قرآن، ص 238ـ239.
[49] ر.ك: المیزان، ج 19، ص 326 و تفسیر نمونه، زیر آیه فوق (طلاق/12).
[51] تفسیر نمونه، ج 1، ص 165ـ 167 و زیر آیه 12 سوره طلاق .
[52] استاد مصباح یزدی، معارف قرآن، ص 239ـ 240.
[53] ر.ك: تفسیر اطیب البیان،ذیل آیه 12 سوره طلاق.
[54] ظاهر آیه همین معنا است و فخر رازی هم در تفسیر كبیر همین احتمال را در معنای ط مثل » پذیرفته است. هر چند كه سیارات هفتگانه را بااقالیم هفتگانه در مقابل هم قرار داده است. (ر.ك: تفسیر كبیر، ج 30، زیر آیه 12 سوره طلاق).
[55] ر.ك: المیزان، ج 19 ، ص 326 كه بصورت احتمال ذكر میكند.
[56] ر.ك: تفسیر نمونه، ج 1، ص 165 ـ 167 و زیر آیه 12/طلاق.
[57] ر.ك: صافات/6(انا زینا السماء الدنیا بزینة الكواكب )و نیز ملك/3)
[58] وسائل الشیعه، ج 4، ص 907: « لا اله الا الله رب السموات السبع و رب الارضین السلع»
[59] نهیج البلاغه (سه جلید)، ج 1، ص 174 و نیز ر.ك: قرشی ، قاموس قرآن، ج 1، ص 65.
[60] نهج البلاغه، ج 2، ص 177.
[61] نهج البلاغه ، ص 179 و نیز خطبه 199 « والارضین المدحوة و الجبال ذات الطول...»
منبع : پژوهشی در اعجاز علمی قرآن
سه شنبه 8/11/1387 - 16:16
دانستنی های علمی
آسمان یكی از شورانگیزترین موضوعات فكری بشر بوده است و این فكر كه آیا در آسمان موجودات زنده یا عاقل دیگری وجود دارد یا ندارد یكی از دغدغههای بشر است . برخی آیات قرآن به وجود موجوداتی زنده در آسمان اشاره دارد. مفسران و صاحبنظران در این مورد به این آیات استدلال كردهاند:
« و من آیاته خلق السموات و الارض و ما بث فیها من دابة و هو علی جمعهم اذا یشاء قدیر»[1]
« و از نشانههای [قدرت] اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از [انواع] جنبنده در میان آن دو پراكنده است و او هر گاه بخواهد برگرد آوردن آنان تواناست.»
« یسئله من فی السموات و الارض كل یوم هو فی شأن»[2]
« هر كه در آسمانها و زمین است از او درخواست میكند؛ هر زمان، او در كاری است.»
و نیز آیاتی دیگر كه تعبیر « من فی السموات» : رعد/ 15 ـ اسراء /55 ـ مریم / 93 ـ انبیاء / 19.
« ولله یسجد ما فی السموات و ما فی الارض من دابة و الملائكة و هم لایستكبرون»[3]
« و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است، برای خدا سجده میكنند و تكبر نمیورزند»
« تسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن»[4]
« آسمانهای هفتگانه و زمین و هر كس كه در آنهاست او را تسبیح میگویند.»
« الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن ...»[5]
« خدا همان كسی است كه هفت آسمان و همانند آنها ( هفت ) زمین آفرید.»
« قال ربی یعلم القول فی السماء و الارض » [6]
« [پیامبر ] گفت: پروردگارم [هر] گفتار[ی] را در آسمان و زمین میداند»
« انا زینا السماءالدنیا بزینةالكواكب و حفظاً من كل شیطان مارد لایسمعون الی الملا الاعلی و یقذفون من كل جانب » [7]
« ما آسمان دنیا را به آرایش ستارگان درخشنده بیاراستیم و آن را از هر شیطنت كار تجاوزگری محفوظ داشتیم به طوری كه نمیتوانند به سوی مردم بالاتر گوش فرا دارند و اگر بخواهند تجاوز نمایند از هر طرف تیرباران میشوند.»[8]
و نیز آیاتی كه تعبیر « مشارق و مغارب» دارد (معارج/40 ـ صافات /5 ـ اعراف /137). و نیز كلمه « العالمین» (جهانها) كه هفتاد و سه بار در قرآن تكرار شده است.
تاریخچه:
انسانها بر اساس هیئت بطلمیوسی قرنها فكر میكردند كه ستارگان میخهای كوبیده بر سقف آسمان هستند[9] ولی پس از پیدایش هیئت جدید كپرنیكی و كشفیات تازه در پهنه آسمان به فكر وجود موجودات عاقل و متفكر در كرات دیگر افتادند و در این مورد به تفكر و جستجو پرداختند و قسمتی از تلاش بشر برای صعود به آسمانها در پی همین جستجوگری بوده است.
ایزاك آسیموف در كتاب اكتشافات قرن بیستم مینویسد:
« بخاطر نتایج و دادههای صحیح سفر فضایی، باید به ستارگان دست یابیم، ما باید سیاراتی نظیر زمین را كه دور آنها میچرخند و بر روی خود دوست و دشمن. ابر مردها و هیولاها را حمل میكنند، پیدا كنیم.»[10]
هنگامی كه اولین انسان یعنی « آرمسترانگ » در ژولای سال 1969 میلادی پا به سطح ماه گذاشت این عطش شدیدتر شد. در این مورد مطالعات گسترده دانشمندان حاكی از آن است كه : تنها در كهكشان ما (راه شیری)600 كره مسكونی وجود دارد و در این ستارگان تمدنی شبیه تمدن زمین دیده میشود. و بر طبق حسابی در عالم هستی 600 میلیون كره مسكونی وجود دارد.[11] و در تحقیق كه با همكاری یكی از دانشمندان فضایی شوروی و آمریكا تحت عنوان « ما تنها نیستیم» منتشر شد، اعلام گردید كه : در كهكشان ما دست كم 1000 میلیون كره قابل زندگی موجود است.[12]
جمعی از دانشمندان اخترشناس كه « هرثل » از جمله آنهاست معتقدند كه مجموع ستارگان ثابت و سیار مسكون میباشند و تجلیات اسرارآمیز حیات هرگز منحصر به زمین نیست. منتهی شرایط حیات بر حسب انواع جاندارانی كه در هر یك از كرات آسانی زندگی میكنند متفاوت است.[13]
عبدالرزاق نوفل نیز گزارشات متعددی از دانشمندان نقل میكند كه حاكی از وجود حیات و موجودات زنده در كرات دیگر است.[14] و سپس از قول برخی دانشمندان نقل میكند كه : تاكنون وجود موجودات زنده عاقل در غیر زمین اثبات نشده است ولی با تفكر و شواهد علمی میتوان گفت كه در كرات دیگر حیات وجود دارد پس معقول نیست كه بگوییم ما تنها ساكنان این جهان بزرگ هستیم.[15]
عبدالغنی الخطیب طی یك بحث مفصل، موضوع وجود زندگی در كرات دیگر را از سه جهت (عقلی ـ علمی ـ قرآنی) مورد بررسی قرار داده است.
از جهت عقلی استدلال میكند كه : اگر در فضای كرات به وسعت آسمانها، آفریدهای نباشد بر حكمت خدا شایسته نیست كه آنها را خالی بگذارد... عقل تیزبین این امر را بعید میداند و معتقد است كه در فضای هستی آفریدگان دیگر هستند كه مانند موجودات زمینی زندگی میكنند.[16] و از نظر علمی استدلال میكند كه : سراسر جهان هستی از حیث تركیب و ساختمان و نظم شبیه به هم هستند واین نشان میدهد كه ایجاد كننده آنها یكی است و ماده آنها همانند است و موجودات آنها همانند موجودات زمیناند... اگر دانشمندان نتوانستهاند این موجودات زنده را ببینند و به آن یقین حاصل كنند به این معنا نیست كه منكر وجود هستی در ستارگان باشند ممكن است دانشمدان دیگر بتوانند با وسایل خود این مجهول را كشف كنند و به وجود زندگی در كرات دیگر یقین آورند.[17]
اسرار علمی:
در اینجا آیات را به صورت جداگانه میآوریم نظرات مفسران و صاحبنظران را در مورد آنها مرور میكنیم:
الف :
« و من آیاته خلق السموات و الارض و ما بث فیهما من دابة» [18]
« و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها خلق كرده است و منتشر نموده است»
علامه طباطبائی(ره) در ذیل آیه فوق میفرماید:
« ظاهر آیه این است كه در آسمانها خلقی از جنبندگان (دواب) مثل روی زمین وجود دارد و اگر كسی بگوید كه منظور از جنبندگان آسمان ملائكه هستند مردود است چرا كه كلمه «دواب» بر ملائكه اطلاق نشده است.»[19]
و صاحب تفسیر نمونه مینویسد:
« كلمه « دابة » شامل موجودات ذرهبینی تا حیوانات غول پیكر میشود... و این آیه دلالت بر وجود انواع موجودات زنده در آسمانها دارد اگر چه هنوز دانشمندان به صورت قاطعی در این زمینه قضاوت نمیكنند و سربسته میگویند در میان كواكب آسمان به احتمال قوی ستارگان (سیارههای ) زیادی هستند كه دارای موجودات زندهاند ولی قرآن با صراحت این حقیقت را بیان میدارد كه در پهنه آسمان نیز جنبندگان زنده، فراوان وجود دارد.» [20]
در حدیثی از حضرت علی(ع)آمده است:
« هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الارض مربوطة كل مدینة الی عمود من نور.»[21]
« این ستارگانی كه در آسمان است شهرهایی همچون شهرهای زمین هستند، هر شهری با شهر دیگر (هر ستارهای با ستاره دیگر) با ستونی از نور مربوط است»
عبدالرزاق نوفل پس از ذكر یك مقدمه طولانی و نقل و قولهای مختل فاز دانشمندان در مورد وجود حیات در سیارات دیگر مینویسد:
قرآن كریم دهها قرن قبل خبر از وجود حیات و جنبندگان در آسمانها میدهد همانگونه كه در زمین هستند و سپس به آیاتی از جمله، آیه 29 سوره شوری استشهاد میكند و از آن نتیجه میگیرد كه خداوند میتواند اهل آسمانها و زمین را در یك جا جمع كند.[22]
عبدالغنی الخطیب نیز با استدلال به آیه فوق در مورد وجود موجودات در كرات دیگر به نقل قول از دیگران میپردازد و مینویسد[23]:
زمخشری در تفسیر خود میگوید:
بعید نیست در آسمانها حیواناتی كه بر روی زمین راه میروند آفریده شده باشد.[24]
و ابوالسعود در تفسیر خود میگوید: یا در آسمان حیوانی آفریده شده باشد كه در آنجا مانند انسان در زمین راه برود.
فخر رازی هم بعید نمیداند كه : خدا در آسمانها انواعی از حیوانات را آفریده باشد كه مانند مردمان روی زمین (در آسمانها ) راه بروند.[25]
آیة الله حسین نوری با ذكر این نكته كه اخیرا برخی از دانشمندان فضایی شوروی اعلام كردند كه در كهكشان ما دست كم 1000 میلیون كره قابل زندگی وجود دارد، مینویسد:
« جالب اینكه از این موضوع مهم در حدود چهارده قرن قبل قرآن مجید با صراحت خبر میدهد»
و سپس به آیه فوق (شوری/29) استدلال كرده و دو نكته از آن برداشت میكند:
1ـ در آسمانها نیز مانند زمین موجودات زنده وجود دارد.
2ـ هر موقع كه مشیت خدا اقتضا كند سكنه كرات آسمانی و زمین با یك دیگر ملاقات خواهند كرد.[26]
و نیز در مقدمه كتاب اعجاز قرآن كه منسوب به علامه طباطبائی (ره) است، به همین آیه (شوری/29) در مورد وجود موجودات زنده در جهان بالا استدلال شده است.[27]
یكی از نویسندگان نیز با ذكر آیات فوق (شوری /29 ـ نحل /53 ـ نور /45) در مورد وجود جانوران در آسمان و حتی وجود گیاهان و خانهسازی (بروج/2) استدلال كرده است. [28]
بررسی :
در مورد انطباق ایه فوق ( شوری / 29) با وجود حیات و موجودات زنده در كرات دیگر تذكر چند نكته لازم است:
1ـ واژه «سماء» و «سموات» در قرآن به چند معنا به كار میرود: جهت بالاـ كرات آسمانی ـ جو زمین و ....[29]
تفسیر آیه فوق به وجود موجودات زنده در كرات دیگر وقتی صحیح است كه ثابت كنیم كلمه « سموات » در آیه مورد بحث به معنای كرات آسمانی میآید.
در حالی كه ممكن است كسی احتمال دهد كه « سموات » در آیه فوق طبقات جو اطراف زمین است و مرد از دابة موجودات ریز ذرهبینی (مثل ویروسها و ...) و درشت (مثل پرندگان) است كه در فضای اطراف ما پراكندهاند. اما با این حال میتوان گفت كه ممكن است مراد از آیه هر دو تفسیر ( كرات آسمانی و طبقات جو زمین ) باشد.
2ـ با توجه به اینكه هنوز وجود موجودات زنده در كرات دیگر از لحاظ علمی اثبات نشده و به صورت یك احتمال قوی از آن یاد میشود لذا نمیتوان به صورت قطعی، تفسیر اول (وجود موجودات زنده در كرات دیگر ) را به قرآن نسبت داد و این تفسیر احتمالی هم اعجاز علمی قرآن را اثبات نمیكند.
3ـ اگر احتمال دوم(وجود موجودات ریز و درشت در جو اطراف زمین ) را بپذیریم آیه فوق در قسمت حیوانات درشت (مثل پرندگان ) بیان یك واقعیت خارجی است كه همه بتوانند در فضا پرواز كنند اما در قسمت موجودات ریز ذرهبینی با توجه به عدم اطلاع مردم عرب صدر اسلام از آنها میتوان گفت كه نوعی رازگویی علمی است كه علوم جدید بدان دست یافته است.
ولی با توجه به احتمالی بودن تفسیر فوق و اینكه این مطلب از نوع یافتن مصداق جدید برای كلمه « دابة » است نمیتوان آن تفسیر و معنا را در شمار اعجاز علمی قرآن به حساب آورد.
ب ـ آیاتی كه تعبیر « مشارق و مغارب » و « العالمین» دارد:
برخی از صاحبنظران از تعبیر « مشارق ومغارب» (معارج / 40 - صافات /5) در قرآن و نیز از كلمه « العالمین» (جهانها) كه هفتاد و سه مرتبه در قرآن آمده است، خواستهاند استفاده كنند كه :
« قرآن مجید با صراحت اعلام میكند كه خدا پروردگار چندین جهان است. و اینكه خورشیدهای فراوان دیگری وجود دارد كه آنها هم نورافشانی میكنند و مشرق و مغرب دارند.»[30]
ایشان مینویسند:
« باری كلمات مشارق، مغارب و العالمین، به خوبی ما را روشن میگرداند كه تعداد فراوانی خورشید و جهان وجود دارد كه همانطوری كه ما تحت پرورش و ربوبیت خداود قرار داریم آنها نیز مشمول عنایت و ربوبیت خدا هستند اما هنوز بشر نتوانسته است حقایق آن عوالم را درك كند و به همنوعان خود عرضه كند و با تمدنهای دیگر مقایسه و ارزیابی نماید.»[31]
بررسی:
1ـ كلمه « العالمین » جمع عالم و از ریشه « العلم» به معنی اثر و نشانه است و لذا به نشانههای راهها و پرچمها سپاه نیز علم گویند. اما در مورد اینكه به جهان « عالم » گویند و در قرآن تعبیر « عالمین» آمده چند احتمال وجود دارد.
اول : اینكه عالم نام تمام انسانها و موجودات جهان باشد چرا كه نشانههایی است كه دانسته میشود و بوسیله آن خدا شناخته میشود (جهانها).
دوم : مقصود عالم جن، عالم انسان، عالم آب و ... باشد(جهانیان).
سوم: مقصود انسانهای عالم و فاضل باشد(جهانیان).[32]
برخی از مفسران نیز در مورد كلمه « العالمین » مینویسند: « مجموعهای از موجودات مختلف كه دارای صفات مشترك و یا زمان و مكان مشترك هستند مثلاً میگوییم عالم انسان و عالم حیوان و عالم گیاه و یا میگوییم عالم شرق و عالم غرب و عالم امروز و عالم دیروز... و هنگامی كه عالم جمع بسته میشود اشاره به تمام مجموعهةای این جهان است.»[33]
صاحب تفسیر المنار، عالمین را تنها شامل انسانها میداند واین مطلب را از امام صادق(ع) نقل می كند.[34]
با توجه به مطالب فوق نمیتوان به صورت قطعی ادعا كرد كه مراد از « عالمین » همان « جهانها» باشد كه هر جهان شامل خورشید، زمین و موجوداتی مثل انسان باشد چرا كه این مطلب از كلمه « عالیمن » در نمیآید ( هر چند كه ممكن است در جای خود مطلب درستی باشد). بلی می توان یك مطلب را به صورت یك احتمال در كلمه « عالمین » مطرح كرد.
2ـ در مورد تعبیر « مشارق و مغارب» هم با توجه به گردش زمین به دور خورشید و این كه از نظر علمی هر لحظه مشرق و مغرب جدیدی داریم، چند احتمال وجود دارد:
الف ـ به تعداد روزها مشرق و مغرب داریم و روایتی از علی (ع) نیز این معنا را تأیید میكند.
ب ـ به تعداد مكانها در زمین مشرق و مغرب داریم.[35]
پس تعبیر مشارق و مغارب قرآن دلیلی بر وجود كرات مسكونی دیگر و موجودذات زنده در آنها نیست.
ج ـ آیاتی كه تعبیر « من فی السموات » و « ما فی السموات » و امثال آنها دارد:
یكی از صاحبنظران مینویسد: با وجود این میتوانیم بگوییم عقل متفكر منحصر به این عالم هستی نیست زیرا موجود شبیه انسان در بعضی از ستارگان (سیارات) دیگر نیز یافت میشود در حالی كه تنها در كهكشان ما بر حسب محاسبات ریاضی احتمالی، تعداد ستارگان از دو میلیون كمتر نیست و از نقطه نظر دینی، بدون شك شبیه انسان در غیر زمین وجود دارد به این سخن خداوند متعال توجه بفرمایید:
« قل ربی یعلم القول فی السماء و الارض و هو السمیع العلیم»[36]
« (اما پیامبر) گفت: پروردگار من همه سخنان را چه در آسمان باشد و چه در زمین میداند او شنوا و داناست.»
و نیز میفرماید:
« یسئله من فی السموات و الارض كل یوم هو فی شان» [37]
« تمام كسانی كه در آسمانها و زمین هستند از او تقاضا میكنند و او هر روز در شأن و كاری است.»[38]
از جمله كسانی كه به این آیات درمورد وجود حیات و موجودات زنده در آسمانها استدلال كرده است عبدالرزاق نوفل است.[39]
عبدالغنی الخطیب نیز به برخی از آیات فوق استدلال كرده است و سپس مینویسد:
«پس كلمه (ما فی السموات و من فی الارض) به طور كلی و عمومی كلمه، به آفریدههای دانایی مخصوصا به فرشتگان اشاره میكند.»[40]
تذكر: احتمال وجود انسانهایی شبیه ما، در كرات دیگر از نظر علمی قابل توجه است اما آنچه كه ایشان به طور قطعی از این آیات استفاده میكند صحیح به نظر نمیرسد و حداكثر میتوان به صورت یك احتمال در كنار احتمالات دیگر ذكر شود و آیاتی كه مورد استشهاد قرار گرفته است بر مطلب ایشان دلالت صریح ندارد بلكه ظهور در آن مطلب هم ندارد چرا كه ممكن است مراد از « من» (كسانی ) و « قول» (سخن) اعم از سخن انسان و غیر انسان باشد یعنی مراد سخن فرشتگان و اجنه و انسانها و سؤال و درخواست آنها از خدا باشد كه انسانها در زمین و بقیه در آسمانها هستند.
د: « لایسمعون الی الملا الاعلی » [41]
یكی از نویسندگان این آیه را اینگونه ترجمه كرده است: « به طوری كه نمیتوانند به سوی مردم بالاتر گوش فرا دارند»
سپس به این آیه در مورد «وجود موجودات زنده در كرات دیگر» استدلال كرده است و مینویسد:
« با وجود اكتشافات علمی متعدد، در مورد وجود زندگی در كرات دیگر شكی باقی نمانده است. در زمان نزول قرآن، دانش بشری تا حدی رسیده بود كه زمین را مركز عالم پنداشته و تمام ستارگان،ماه و خورشید را دور زمین در حال گردش میپنداشتند. مردم آن زمان،ستارگان را میخهای نورانی آسمان میپنداشتند: در زمان اگر گفته میشد در ستارگان دیگر زندگی وجود دارد گوینده را دیوانه میانگاشتند. در چنین زمانی این آیات نازل شد و به انسانها اعلام كرد كه در ستارگان و كرات دیگر موجودات زنده، حتی قویتر و پیشرفتهتر از انسانهای زمین وجود دارد.»[42]
تذكر: در مورد كلمه « الملأ الاعلی » در تفاسیر اینگونه آمده است: « ملأ اعلی به معنی فرشتگان عالم بالاست زیرا « ملأ» در اصل به جماعت و گروهی گفته میشود كه بر نظر واحدی اتفاق دارند و چشم دیگران را با این هماهنگی و وحدت پر میكنند...
ولی هنگامی كه توصیف به « اعلی » میشود اشاره به ملائكه كرام و فرشتگان والا مقال حق است.»[43]
ولی نویسنده سطور بالا معلوم نیست كه در ترجمه آیات قرآن به چه منبع لغوی یا تفسیری استناد كرده كه « الملأ الاعلی» را به معنای « مردم بالاتر » آورده است. و لذا هر چند اصل سخن ایشان قابل توجه است اما استناد ایشان به آیه فوق صحیح به نظر نمیرسد.
هـ ـ « الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن»[44]
« خدا همان كسی است كه هفت آسمان و همانند آنها ( هفت ) زمین آفرید. »
دكتر موریس بوكای با استدلال به آیه فوق و آیاتی كه كلمه « العالمین » دارند مینویسد:
« بنابراین آسمانها متعددند و زمینها نیز و این یكی از بزرگترین شگفتیهای خواننده جدید قرآن است كه در متنی از آن زمان اعلام این مطلب را بیابد كه زمینهایی مانند زمین ما میتوانند در جهان یافت شوند كه انسانها هنوز در زمان ما نتوانستهاند وارسی كنند.»[45]
و سپس با ذكر تعدد جهانها و اینكه در كهكشان ما احتمالاً باید نیمی از صد میلیارد ستاره، مانند خورشید، دارای منظومه سیارهای باشند، مینویسد:
« منظومههای سیارهای، با وضوح تمام به وفور در جهان پراكندهاند منظومه شمسی و زمین یگانه نیست... و در نتیجه زندگی همانند سیاراتی كه به آن پناه میدهند در تمام جهان آنجاهایی كه شرایط لازم برای شكفتگی و بسط یافت شود پخش گردیده است.»[46]
بررسی :
در مورد كلمه « مثلهن » ( زمین مثل آسمانها ) مفسران بسیار سخن گفتهاند كه آیا مراد شباهت در تعداد یا شباهت در تركیب و ... است.[47]
بر فرض كه ثابت شود تعداد هفت زمین ( یا تعداد كثیری زمین ) در جهان وجود دارد این مطلب به صورت قطعی ثابت نمیكند كه در آنها هم موجودات عاقلی مثل انسانها وجود داشته باشد و فقط احتمال حیات در آنها تقویت میشود.
جمعبندی و نتیجهگیری:
با توجه به آیات و تفاسیر و نكات علمی و بررسی كه از هر آیه نمودیم میتوانیم بگوییم كه :
اولاً در میان آیات مطرح شده فقط آیه اول (شوری/29) و آیاتی كه « العالمین» در آنها آمده است به صورت احتمالی دلالت بر وجود موجودات زنده در كرات دیگر میكنند.
اما با توجه به این كه از طرفی احتمالات دیگر در همین آیات وجود دارد و از طرف دیگر وجود موجودات زنده در كرهای غیر از زمین هنوز به اثبات نرسیده است پس نمیتوان به صورت قطعی این تفسیر (وجود موجودات زنده در كرات دیگر) را به آیات فوق نسبت داد.
در نتیجه این آیات بر اساس یك تفسیر احتمالی نوعی رازگویی علمی از آینده است كه هنوز مطلب علمی آن توسط دانشمندان به اثبات نرسیده است پس نمیتوان گفت كه این ایات دلالت بر اعجاز علمی قرآن دارد. مگر آنكه وجود موجودات زنده ( و بویژه عاقل) در كرات دیگر به صورت قطعی در حوزه علوم تجربی ثابت شود.
منابع و پینوشتها :
[8] ترجمه این آیه از : مهندس جعفر رضاییفر، قرآن و آخرین پدیدههای علمی، ص 133.
[9] برای اطلاعات بیشتر از هیئت جدید و قدیم ر.ك: مبحث حركت خورشید در همین نوشتار.
[10] ایزاك آسیموف، اكتشافات قرن بیستم (سیارات)، ص 67ـ68، ترجمه علی رضا توكلی صابری.
[11] استاد حسین نوری، دانش عصر فضل، ص 168 به نقل از اطلاعات، 7/7/1343.
[12] استاد حسین نوری، دانش عصر فضا، ص 168، از دانستنیهای جهان علم، 227 نقل میكند.
[14] القرآن و العلم الحدیث ، ص 200 ـ 214.
[16] قرآن و علم امروز، ص 221 ـ 222 و دراصل عربی كتاب: اضواء من القرآن علی الانسان و نشأة الكون ، مكتبة دارالفتح، دمشق 1390 هـ ، ص 228.
[19] برگرفته از المیزان، ج 18، ص 58.
[20] برگرفته از تفسیر نمونه، ج 20، ص 436ـ439.
[21] سفینة البحار. ج 2، ص 574ماده « نجم» از تفسیر علی بن ابراهیم نقل میكند.
[22] القرآن و العلم الحدیث ، ص 214 ـ 216.
[23] قرآن و علم روز، ص 229.
[24] الكشاف ، ج 4، ص 225، المكتب الاعلام الاسلامی، قم ، 1416 ق.
[25] فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج 27، ص 171، طبع سوم ، بیتا، بینا، بیجا.
[26] دانش عصر فضا، ص 168ـ169.
[27] استاد علامه سید محمد حسین طباطبائی، اعجاز قرآن، ص 15، ویراسته علی رضا میرزا محمد.
[28] عباسعلی محمودی، ساكنان آسمان از نظر قرآن ،ص 95ـ99.
[29] ر.ك: تفسیر نمونه، ج 1، ص 165ـ166.
[30] ر.ك: مصطفی زمانی،پیشگوییهای علمی قرآن، ص 34ـ35، انتشارات پیام اسلام،1350 ش.
[31] ر.ك: مصطفی زمانی،پیشگوییهای علمی قرآن، ص 34ـ35، انتشارات پیام اسلام،1350 ش.
[32] ر.ك: مفردات راغب اصفهانی، ماده علم.
[33] ر.ك: تفسیر نمونه، ج 1، ص 30.
[34] تفسیر المنار، ج 1، ص 51.
[35] ر.ك: تفسیر نمونه، ج 25، ص 45 و نیز اطیب البیان، ج 13، ص 198 وتفسیر صافی، ج 5، ص 229 و نورالثقلین،ج 5، ص 420.
[38] ر.ك: دكتر محمد جمال الدین الفندی، شگفتیهای اعجاز در قرآن كریم، ترجمه سید حسین میردامادی، انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی، آستان قدس رضوی، 1371 ش، ص 139ـ140.
[39] القرآن و العلم و الحدیث ، ص 215.
[40] عبدالغنی الخطیب ، قرآن و علم امروز، ص 228ـ238، ترجمه دكتر اسدالله مبشری. (عبارت فوق در ص 230 است.)
[42] مهندس جعفر رضایی فر، قرآن و آخرین پدیدههای علمی (اعجاز علمی قرآن)، ص 133ـ135.
[43] تفسیر نمونه، ج 19، ص 18.
[45] مقایسه آی میان تورات،انجیل، قرآن و علم ،ص 189ـ192.
[47] ر.ك: تفسیر المیزان، ج 19، ص 326 و نیز تفسیر اطیب البیان، ذیل آیه طلاق/12. و نیز بحث هفت آسمان در همین نوشتار.
منبع : پژوهشی در اعجاز علمی قرآن
سه شنبه 8/11/1387 - 16:6
دانستنی های علمی
در حوزه روان شناسی و علوم رفتاری معمولا باور بر این است که هوش موجودیتی منفرد است که به ارث میرسد و انسانها مانند لوح سفیدی هستند که هر چیزی را در صورتی که به شیوه ای مناسب ارائه شود، میتوان به آنها آموزش داد. تحقیقات اخیر نشان میدهد که عکس این مسأله صادق است و هوش های چندگانه وجود دارد که کاملا از یکدیگر مستقل هستند. گاردنر هوش را "ظرفیتی برای حل مسائل یا تطبیق ساختهها متناسب با مجموعه فرهنگی " میداند. گاردنر هفت هوش معرفی میکند، دو تای اول در مدرسه به دست میآید. سه تای بعدی مربوط به هنر است و دو تای پایانی شخصی.
در کتاب چارچوب های ذهن گاردنر با هوش های شخصی به عنوان یک کل برخورد میکند؛ چرا که بسیار به هم نزدیکند و هماهنگ عمل میکنند. افراد ترکیب یگانه ای از هوشها دارند و این هوشها بدون جهت گیری اخلاقی است و میتواند برای مقاصد خوب یا بد بکار آید. نظریه گاردنر در روان شناسی جایگاه معتبری به دست نیاورده است ولی به شدت مورد توجه معلمان قرار گرفته است. در اصل این تئوری، هفت روش تدریس به جای یکی را امکان پذیر میکند؛ یعنی میتوان ذهن را در زمینه ای که آماده است، تحریک کرد و با شیوه ای که مورد علاقه دانش آموز است پیش رفت. توصیه های گاردنر: "معلمان باید توجه خود را به همه هوشها معطوف کنند." "باید آموزش و اخلاقیات را به یکدیگر گره زد.
آثار گاردنر:
His first major book, The Shattered Mind appeared in 1975
Frames of Mind (1983)
The Unschooled Mind
Intelligence Reframed
The Disciplined Mind
با توجه به نظرات هوارد گارنر ،هوشهای چندگانه هفت راه مختلف برای نشان دادن قابلیت فکری هستند.
انواع هوش چندگانه کدامند؟
هوش دیداری / فضایی
این نوع هوش توانایی درک پدیده های بصری است. یادگیرنده های دارای این نوع هوش ، گرایش دارند که با تصاویر فکر کنند و برای به دست آوردن اطلاعات نیاز دارند یک تصویر ذهنی واضح ایجاد کنند. آنها از نگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاویر، ویدیو و فیلم خوششان میآید.
مهارت های آنها شامل موارد زیر است:
ساختن پازل، خواندن، نوشتن، درک نمودارها و شکل ها، حس جهت شناسی خوب، طراحی، نقاشی، ساختن استعارهها و تمثیل های تصویری (احتمالا از طریق هنرهای تجسمی)،دستکاری کردن تصاویر، ساختن، تعمیر کردن و طراحی وسایل عملی، تفسیر تصاویر دیداری.
شغل های مناسب برای آنها عبارتند از:
دریانورد،مجسمه ساز، هنرمند تجسمی، مخترع، کاشف، معمار، طراح داخلی، مکانیک، مهندس
هوش کلامی/ زبانی
این نوع هوش یعنی توانایی استفاده از کلمات و زبان. این یادگیرندهها مهارت های شنیداری تکامل یافته ای دارند و معمولا سخنوران برجسته ای هستند. آنها به جای تصاویر، با کلمات فکر میکنند.
مهارت های آنها شامل موارد زیر میشود:
گوش دادن، حرف زدن، قصه گویی، توضیح دادن، تدریس، استفاده از طنز، درک قالب و معنی کلمه ها، یادآوری اطلاعات، قانع کردن دیگران به پذیرفتن نقطه نظر آنها، تحلیل کاربرد زبان
شغل های مناسب برای آنها عبارتند از:
شاعر، روزنامه نگار، نویسنده، معلم، وکیل، سیاستمدار، مترجم
هوش منطقی / ریاضی
هوش منطقی / ریاضی یعنی توانایی استفاده از استدلال، منطق و اعداد. این یادگیرندهها به صورت مفهومی با استفاده از الگوهای عددی و منطقی فکر میکنند و از این طریق بین اطلاعات مختلف رابطه برقرار میکنند. آنهاا همواره در مورد دنیای اطرافشان کنجکاوند، سوال های زیادی میپرسند و دوست دارند آزمایش کنند.
مهارت های آنها شامل این موارد میشود:
مسئله حل کردن، تقسیم بندی و طبقه بندی اطلاعات، کار کردن با مفاهیم انتزاعی برای درک رابطه شان با یکدیگر، به کاربرددن زنجیره طولانی از استدلالها برای پیشرفت، انجام آزمایش های کنترل شده، سوال وکنجکاوی در پدیده های طبیعی، انجام محاسبات پیچیده ریاضی، کار کردن با شکل های هندسی
رشته های شغلی مورد علاقه آنها عبارتند از :
دانشمند، مهندس، برنامه نویس کامپیوتر، پژوهشگر، حسابدار، ریاضی دان
هوش بدنی/جنبشی این هوش یعنی توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیا. این یادگیرندهها خودشان را از طریق حرکت بیان میکنند. آنها درک خوبی از حس تعادل و هماهنگی دست و چشم دارند (به عنوان مثال در بازی با توپ، یا استفاده از تیرهای تعادل مهارت دارند)انها از طریق تعامل با فضای اطرافشان قادر به یادآوری و فرآوری اطلاعات هستند.
مهارت های آنها شامل این موارد میشود:
رقص، هماهنگی بدنی، ورزش، استفاده از زبان بدن، صنایع دستی، هنرپیشگی، تقلید حرکات، استفاده از دست هایشان برای ساختن یا خلق کردن، ابراز احساسات از طریق بدن
شغل های مورد علاقه آنها عبارتند از :
ورزشکار، معلم تربیت بدنی، رقصنده، هنرپیشه، آتش نشان، صنعتگر
هوش موسیقی / ریتمیک
این نوع هوش یعنی توانایی تولید و درک موسیقی. این یادگیرنده های متمایل به موسیقی با استفاده از صداها، ریتمها و الگوهای موسیقی فکر میکنند. آنها بلافاصله چه با تعریف و چه با انتقاد، به موسیقی عکس العمل نشان میدهند. خیلی از این یادگیرندهها بسیار به صداهای محیطی (مانند صدای زنگ، صدای جیرجیرک و چکه کردن شیرهای آب) حساس هستند.
مهارت های آنها شامل موارد زیر میشود:
آواز خواندن ، سوت زدن، نواختن آلات موسیقی، تشخیص الگوهای آهنگین، آهنگ سازی، به یاد آوردن ملودی ها، درک ساختار و ریتم موسیقی
شغل های مناسب برای آنها عبارتند از :
موسیقی دان، خواننده، آهنگساز
هوش درون فردی
یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن و فهم دیگران. این یادگیرندهها سعی میکنند چیزها را از نقطه نظر آدم های دیگر ببینند تا بفهمند آنها چگونه میاندیشند و احساس میکنند. آنها معمولا توانایی خارق العا د ه ای در درک احساسات، مقاصد و انگیزهها دارند. آنها سازمان دهند ه هاس خیلی خوبی هستند، هرچند بعضی وقتها به دخالت متوسل میشوند. آنها معمولا سعی میکنند که در گروه آرامش را برقرار کنند و همکاری را تشویق کنند. آنها هم از مهارت های کلامی (مانند حرف زدن) و هم مهارت های غیرکلامی (مانند تماس چشمی، زبان بدن) استفاده میکنند تا کانال های ارتباطی با دیگران برقرار کنند.
مهارت های آنها شامل موارد زیر میشود:
دیدن مسائل از نقطه نظر دیگران (نقطه نظر دوگانه)، گوش کردن، همدلی، درک خلق و احساسات دیگران، مشورت، همکاری با گروه، توجه به خلق و خو ، انگیزهها و نیت های مردم، رابطه برقرار کردن چه از طریق کلامی چه غیر کلامی، اعتماد سازی، حل و فصل آرام درگیری ها، برقراری روابط مثبت با دیگر مردم
شغل های مناسب برای آنها عبارتند از :
مشاور، فروشنده، سیاست مدار، تاجر
هوش برون فردی (فرا فردی)
این هوش یعنی توانایی درک خود و آگاه بودن از حالت درونی خود. این یادگیرندهها سعی میکنند احساسات درونی، رویاها، روابط با دیگران و نقاط ضعف و قوت خود را درک کنند.
مهارت های آنها شامل موارد زیر میشود:
تشخیص نقاط ضعف و قوت خود، درک و بررسی خود، آگاهی از احساسات درونی، تمایلات و رویاها،ارزیابی الگوهای فکری خود، باخود استدلال و فکر کردن ، درک نقش خود در روابط با دیگران
مسیرهای شغلی ممکن برای آنها عبارتند از:
پژوهشگر، نظریه پرداز، فیلسوف
سه شنبه 8/11/1387 - 16:1
دانستنی های علمی
چكیده:
قرآن كریم معجزه جاویدان حضرت محمد r است. دانشمندان از دیرباز وجود گوناگونی را برای اعجاز قرآن بیان كردهاند. همزمان با كشفیات علمی در دو قرن اخیر،اعجاز علمی قرآن نیز مطرح شد. عدهای از مفسران و صاحبنظران كوشیدهاند تا با انطباق پارهای از آیات قرآن بر كشفیات جدید علوم تجربی، این ادعا را به اثبات برسانند. یكی از مواردی كه این انطباق از دلیلها و قرینههای استوار برخوردار است. آیات مربوط به خورشید و حركات آن است.
نوشتاری كه پیشرو دارید كه به بررسی همه جانبه این موضوع پرداخته است.
كلید واژهها : اعجاز علمی، اعجاز قرآن، علم و دین، تفسیر علمی، حركات خورشید، كیهانشناسی در قرآن.
1ـ مقدمه
اعجاز علمی قرآن به مطالب و اسرار علمی گفته میشود كه در قرآن بیان شده و در عصر نزول قرآن برای بشر ناشناخته بوده و پس از پیشرفت علوم در سدههای اخیر كشف شده است. هر چند تفسیر علمی قرآن كریم سابقهای هزار ساله دارد، ولی ادعای اعجاز علمی قرآن در دو قرن اخیر مطرح شده است. در این دوره برخی از كشفیات علوم تجربی توسط دانشمندان بر آیات قران منطبق شده و صحت و اتقان این كتاب الهی بیش از پیش به اثبات رسیده است.
با تحقیق به عمل آمده توسط نگارنده معلوم شد كه مفسران و صاحبنظران در مورد اعجاز عملی قرآن بیش از 300 آیه را مورد استناد قرار داده و آنها را با علوم تجربی منطبق ساختهاند. با نقد و بررسی مطالب ارائه شده در تفسیرها و كتابهای مربوطه به این نتیجه رسیدیم كه تنها شش مورد را میتوان از دلیلهای اعجاز علمی قرآن برشمرد. این شش مورد عبارتاند از: حركت خورشید، نیروی جاذبه ، لقاح ابرها، زوجیت اشیا، ترتیب مراحل خلقت انسان و ممنوع بودن شرابخواری.1
در این مقاله، به اعجاز علمی قرآن در بیان حركات خورشید میپردازیم.
2- خورشید و حركات آن در آیات قرآن
خورشید یكی از نشانههای الهی است كه خداوند در قرآن از آن و حركتهای ان یاد كرده و به آن قسم خورده است2. از این رو ،بسیاری از مفسران و صاحبنظران و متخصصان كیهانشناسی در این مورد اظهار نظر كردهاند. آیاتی كه در این مورد به آنها استناد شده عبارتاند از:
« وَآیَةُ لَهُمْ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَاهُمْ مُظْلِمُونَ وَالشَّمْسَ تَجْرِی لِمُسْتَقَرِّ لَهَا ذَلِكَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلیِمِ.» [سوره یس(36)، آیه 37ـ38].
« نشانهای [دیگر] برای آنها شب است كه روز را [مانند پوست] از آن بر میكنیم و به ناگاه آنان در تاریكی فرو میروند و خورشید به [سوی] قرارگاه ویژه خود روان است. تقدیر آن عزیز دانا این است.»
«لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلُّ فِی فَلَكِ یَسْبَحُونَ» [سوره یس (36) آیه 40]
نه خورشید را سزد كه به ما رسد، و نه شب به روز پیشی جوید و هر كدام در سپهری شناورند.
« وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلُّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُونَ» [ سوره انبیاء(21) آیه 43]
« اوست آن كسی كه شب و روز و خورشید و ماه را پدید آورده است. هر كدام از این دو در مداری [معین] شناورند.»
« وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلُّ یَجْرِی لِاَجَلِ مُسَمّیً» [سوره رعد(13)آیه 2]
« و خورشید و ماه را رام گردانید؛ هر كدام برای مدتی معین به سیر خود ادامه میدهند.»
« وَسَخَّرَ لَكُمْ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ » [سوره ابراهیم(149 آیه 33]
« خداوند خورشید و ماه را در حالی كه هر دو در حال حركت هستند، به نفع شما مقهور و مسخر گردانید.
2ـ1ـ نكتههای تفسیری
1ـ آیات بالا برای معرفی نشانههای حق است و به مردم یادآوری میشود تا ایمان آنان تقویت شود: از این رو، آیات سوره یس با كلمه «وَآیَةُ لَهُمة...» شروع میشود و آیه 2 سوره رعد با جمله « لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ» ؛ « امید كه شما به نقادی پروردگارتان یقین حاصل كنید» پایان مییابد.
2ـ « لام» در كلمه « لمستقر» ممكن است به چند معنا باشد:
الف: لام به معنای « الی» (خورشید به سوی قرارگاه خود روان است)3؛
ب: لام به معنای «فی» (خورشید در قرارگاه خود روان است)4؛
ج: لام برای غیات «تا» باشد(خورشید تا قرارگاه خود روان است)5؛
د: لام به معنای تأكید باشد(خورشید روان است مر قرارگاه خود را).
3ـ آیه بالا به نحو دیگری نیز قراءت شده است: « وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لامُسْتَقَرَّلَهَا » ؛ « خورشید روان است و قرارگاه ندارد.6»
4 ـ كلمه مستقر در « لمستقر » ممكن است میمی، یا اسم زمان و یا اسم مكان باشد . پس بدین معناست « خورشید به طرف قرار گرفتن خود حركت میكند » و یا تا آن جا كه قرار گیرد حركت میكند.» یعنی تا سرآمدن اجل آن و یا زمان استقرار و یا محل استقرارش حركت میكند7.»
این احتمال(سرآمدن اجل یا زمان اسقرار) به وسیله آیه « كُلِّ یَجْرِی لاِجَلِ مُسَمّیً » [سوره رعد(13) آیه 2] تأیید میشود؛ چرا كه « لاجل مسمی» به جای « لمستقرلها» به كار رفته است. مگر آن كه ادعا شود كه آیه « وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمْسْتَقَرِّلَهَا» [سوره یس (36) آیه 38] میخواهد در مورد خورشید به مطلب تازهای اشاره كند كه در آیات دیگر [سوره فاطر(35)آیه 13؛سوره رعد(13)آیه 2؛ سوره زمر(39) آیه 5] اشاره نشده بود. یعنی خورشید و ماه هر دو زمان استقرار و پایان زمانی حركت دارند و علاوه بر آن، خورشید پایانمكانی نیز دارد.
5 ـ ابن كثیر نیز در تفسیر خود در مورد « لمستقر لها » دو احتمال را مطرح كرده است:
اول : مقصود مستقر مكانی باشد. یعنی تحت عرش الهی كه نزدیك زمین است.
دوم : مقصود انتهای سیر خورشید در قیامت باشد8.
6ـ فلك در لغت به معنای كشتی است و فلك به معنای مجرای كواكب است كه به سبب شباهت آن با كشتی (در شناور بودن) فلك نامیده شده است9.
تفسیر نمونه در معنای فلك نوشته است:
« كلمه فلك در لغت به معنی برآمدن پستان دختران و شكل دورانی به خود گرفتن است سپس به قطعاتی از زمین كه مدور است و یا اشیای مدور دیگر نیز اطلاق شده و از همین رو به مسیر دورانی كواكب نیز اطلاق میشود.10»
سید هبة الدین شهرستانی با ذكر 14 دلیل اثبات میكند كه كلمه « فلك» در اسلام به معنای مدار نجوم و مجرای كواكب است11.
7ـ یسبحون از ماده « سباحت» در اصل به معنای حركت سریع در آب و هواست12.
8ـ دائبین از ریشه « دأب» است كه به معنای « ادامه دادن به سیر » است ، و به معنای عادت مستمره هم میآید13.
البته تفسیر نمونه نوشته است: دائب از ریشه « دئوب» به معنی استمرار چیزی در انجام یك برنامه به صورت یك حالت و سنت است... ولی در معنی دائب، « حركت در مكان » نیفتاده است؛ و لذا نورافشانی و اثر تربیتی، خورشید را مدلول دائب میكند14.»
اما به نظر میرسد كه با توجه به سخن راغب اصفهانی ایشان به یكی از معانی دائب توجه نكرده است(ادامه دادن به سیر) . هر چند كه تفسیرنمونه هیچ منبع لغوی را نیز در این مورد معرفی نكرده است.
3ـ خورشید و حركات آن در تاریخ علم
خورشید ستارهای است كه هر انسانی میتواند هر روز آن را ببیند و حركت كاذب روزانه (از طرف مشرق به مغرب)15 همیشه توجه انسان را به خود جلب كرده است.
انسانها تا قرنها فكر میكردند كه خورشید به دور زمین میچرخد و هیئت پیشیده بطلمیوسی نیز بر همین اساس پایهگذاری شده بود كه زمین، مركز جهان 16. حكیم مزبور كره زمین را ساكن و مركز كلیه كرات پنداشته بود.
« سه چهارم از سطح زمین را آب فراگرفته و كره هوا به مجموع خاك و آب احاطه كرده و كره هوا را كره آتش در میان گرفته و آتش را كره قمر در آغوش دارد. (فلك قمر را جز خود ماه ستارهای نیست) و پس از فلك قمر افلاك عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل به ترتیب هر فلك بعدی محیط بر فلك قبلی است و هر یك را فقط یك ستاره است كه هم به نام آن نامیده میشود.
پس از فلك زحل كره هشتم یا فك ثوابت است كه جمیع كواكب ثابته مانند میخ بر پیكر آن كوبیده است. پس از فلك هشتم كره نهم یا فلك اطلس است كه تمام افلاك هشتگانه به ترتیبی كه ذكر شد؛ در شكم آن جا دارد. (مانند پیازی كه لایهلایه بر همدیگر هستند) فلك مزبور خالی از ستاره و دارای قطر نامحدود است... و در یك شبانهروز با كلیه افلاكی كه در جوف آن است، به گرد زمین میچرخد.17»
هیئت بطلمیوسی هفده قرن بر فكر بشر حكومت كرد و پس از آن كپرنیك (1544 م ) هیئت جدید (هیئت كپرنیكی) را ارائه داد كه بر اساس آن زمین به دور خورشید میچرخید؛ ولی شكل چرخش را دایرهای میدانست كه پس از كپلر(1650 م) شكل بیضوی گردش زمین به دور خورشید را كشف كرد. سپس عقیده این دو نفر توسط گالیله ایتالیایی مدلل گردید 18 و از آن پس نظام منظومه شمسی به صورت نوین پایهگذاری شد كه سیارات به دور خورشید میچرخد (عطارد ـ زهره ـ زمین ـ مریخ ـ مشتری ـ زحل ـ اورانوس ـ نپتون ـ پلوتون ).
ولی هنوز عقیده اخترشناسان (حتی كپرنیك، كپلر و گالیله) بر آن بود كه خورشید ثابت ایستاده است19. حتی در ادعانامهای كه علیه گالیله در دادگاه خوانده شد، او را به اعتقاد به سكون خورشید(برخلاف گفته كتاب مقدس كه خورشید را كه متحرك میدانست20) متهم كردند و او حاضر نشد حركت خورشید را بپذیرد21.
در اعصار جدید روشن شد كه خورشید دارای چند حركت است:
اول: حركت وضعی كه هر 5/25 روز یك بار به دور خود میچرخد.
دوم: حركت انتقالی از جنوب آسمان به سوی شمال آن كه هر ثانیه 5/19 كیلومتر همراه با منظومه شمسی حركت میكند.
سوم : حركتی انتقالی كه با سرعت 225 كیلومتر در ثانیه به دور مركز كهكشان میگردد؛ كه در این حركت نیز منظومه شمسی را به همراه خود میبرد22.
البته برای خورشید حركتهای دیگری نیز گفته شده كه در « نكتههای علمی» اشاره میكنیم.
4ـ اسرار علمی در آیات مربوط به خورشید
در مورد آیات مربوط به حركت خورشید مفسران قرآن دو گروه شدهاند:
گروه اول: مفسران قدیمی؛ مفسران قرآن كریم از دیر زمان در پی فهم آیات مربوط به حركت خورشید بودند ولی از طرفی نظریه هیئت بطلمیوسی بر جهانیان سایه افكنده بود و از طرف دیگر، ظاهر آیات قرآن (در مورد حركت خورشید و زمین در مدار خاص خودشان)هیئت بطلمیوسی را برنمیتافت. از اینرو، برخی از مفسران در پی آن شدند تا با توجیه خلاف ظاهری آیات قرآن را با هیئت بطلمیوسی و حركت كاذب روزانه خورشید سازگار كنند.
طبری (310 ق) در تفسیرش حركت خورشید را بر همان حركت روزانه، و محل استقرار خورشید را دورترین منازل، در غروب میداند23.
طبرسی(م548 ق)، مفسر گران قدر شیعه میگوید:
« در مورد استقرار خورشید سه قول است:
یك: خورشید جریان مییابد تا این كه دنیا به پایان برسد. بنابراین، به معنای این است كه محل استقرار ندارد؛
دو: خورشید برای زمان معینی جریان دارد و از آنجا تجاوز نمیكند؛
سه: خورشید در منازل خود در زمستان و تابستان حركت میكند و از آنها تجاوز نكند.
پس همان ارتفاع و هبوط خورشید محل استقرار اوست24».
شهرستانی در مورد آیه:« كُلُّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُونَ » [سوره یس (36) آیه 40] نوشته است: « هر یك در فلكی شنا میكنند.»
مكرر گفتیم كه ظاهر این آیه با هیئت قدیم راست نمیآمد؛ زیرا بنابر آن هیئت،حركت كوكب در جسم فلك ممتنع است و از این جهت قدما ظاهر آیه را حمل بر مجاز كرده سباحت را هم به معنای مطلق حركت گرفته و گفتهاند مقصد این است كه هر ستارهای با فلك خود بالتبع حركت میكند.»
این در حالی است كه در آیه « فی » (در) دارد یعنی خورشید در فلك و مدار شناور است .
همچنین در مورد آیه « وَالشَّمْسُ تَجْرِی»[سوره یس (36) آیه 38] نوشته است: « متقدمان بدین آیه احتجاج كرده حركتی را كه از طلوع و غروب آفتاب مشاهده میشود متعلق به جرم خورشید دانستهاند. ولی در معنای كلمه « مستقر» دچار اضطراب و اختلاف عقیده شدهاند.
... برخی گفته آفتاب سیر میكند تا مستقر خود كه برج حمل است. (كه لازمه آن سكون خورشید در برج حمل است و این معنا باطل است)25»
عجب این است كه صاحب تفسیر نمونه نیز در تفسیر آیه «كُلُّ فِی فَلَكِ یَسْبَحُونَ» [ سوره یس (36) آیه 40] احتمال میدهد كه مقصود همین حركت خورشید بر حسب حس ما یا حركت ظاهری [كاذب و خطای دید] باشد و آن احتمال را در كنار احتمالات دیگر میاورد و رد نمیكند.26 در حالی كه این آیات در مقام شمارش آیات خداست و حركت كاذب نمیتواند آیه و نشانه الهی باشد27.
گروه دوم: مفسران و صاحبنظران جدید؛ پس از آن كه در هیئت جدید، حركت زمین به دور خورشید معنای جدیدی پیدا كرد و متخصصان، صاحبنظران و مفسران قرآن در این مورد اظهار نظرهای متفاوتی كردند و برداشتهای زیبایی از آیات به عمل آوردند، كه بدانها اشاره میكنیم:
الف: حركت انتقالی خورشید در درون كهكشان راه شیری (حركت طولی9؛}
مفسر معاصر، آیة الله مكارم شیرازی پس از اشاره به تفسیرهای « تجری» [سوره یس(36) آیه 38] نوشته است:
« آخرین و جدیدترین تفسیر برای آیه فوق همان است كه اخیراً دانشمندان كشف كرده اند. آن، حركت خورشید با مجموعه منظومه شمسی در وسط كهكشان ما به سوی یك سمت معین و ستاره دوردستی كه آن را ستاره وگا نامیدهاند، میباشد.28»
در جای دیگر« جریان » را اشاره به حركت طولی میداند29.
تذكر: در این معنا باید « لام » در « لمستقر لها » را به معنای « الی » بگیریم. یعنی: « خورشید به سوی قرارگاه خود جریان دارد.» همانگونه كه برخی از نویسندگان عرب بدان تصریح كردهاند.
یكی از صاحبنظران پس از این كه حركت خورشید از جنوب به سوی شمال آسمان را 5/19 كیلومتر در ثانیه میداند، در ادامه به آیه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهیم در مورد حركت خورشید استناد میجوید30.
یكی دیگر از نویسندگان معاصر در مورد كلمه « مستقر » در آیه « تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا » نوشته است:
« این حركت به سوی قرارگاه شاید همان حركت خورشید به سوی ستاره وگا باشد كه علم نجوم امروز بدان پی برده است و سپس آن را معجزه علمی قرآن میداند31.»
علامه طباطبایی u پس از آن كه جریان شمس را همان حركت خورشید میداند، نوشته است:
« اما از نظر علمی تا آنجا كه بحثهای علمی حكم میكند قضیه درست بر عكس (حس) است. یعنی خورشید دور زمین نمیگردد بلكه زمین به دور خورشید میگردد و نیز اثبات اینكه خورشید یا سیاراتی كه پیرامون آن هستند به سوی ستاره(نسر ثابت 9 حركت انتقالی دارند... .32»
سید هبة الدین شهرستانی حركت خورشید را به طرف ستارهای بر ران راست « جائی» معرفی میكند و در جای دیگر آن را به طرف مجموعه نجوم (هركیل) میداند33؛ و كلمه « تجری» را اشاره به حركت انتقالی خورشید میداند34.
طنطاوی در تفسیر الجواهر نیز پس از ذكر مقدمهای در انواع حركات، آیه بالا را بر حركت خورشید و مجموعه همراه او به دور یك ستاره (كوكب) حمل میكند و سپس مطالبی طولانی در مورد حركتهای هواپیماها، اتومبیلها و ... میدهد كه ربطی به تفسیر آیه ندارد35.
در همین مورد، كتاب زنده جاوید و اعجاز قرآن اثر مهندس محمد علی سادات، و نیز قرآن و اخرین پدیدههای علمی، اثر مهندس جعفر رضایی فر، و نیز القرآن الكریم و العم الحدیث ، اثر دكتر منصور محمد حسب النبی، مطالب مشابهی دارند.
ب: حركت انتقالی خورشید همراه با كهكشان: (حركت دورانی)
آیة الله مكارم شیرازی: در مورد آیه « كُلُّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُونَ » [سوره یس(369 آیه 40] « هر كدام از آنها در مسیر خود شناورند» دو احتمال میدهند:
یك: حركت خورشید به حسب حس ما یا حركت ظاهری[حركت كاذب روزانه خورشید كه در اثر حركت زمین به خطا دیده میشود وعرف مردم این حركت را به خورشید نسبت میدهند.]؛
دوم: منظور از شناور بودن خورشید در فلك خود، حركت آن همراه با منظومه شمسی و همراه با كهكشانی كه ما در آن قرار داریم، میباشیم؛ هر چند كه امروزه ثابت شده است كه منظومه شمسی ما جزئی از كهشكشان عظیمی است كه به دور خود در حال گردش است .
در پایان، این آیه « فِی فَلَكٍ یَسْبَحُونَ » را اشاره به حركت دورانی خورشید میداند كه برخلاف هیئت بطلمیوسی حاكم در زمان نزول قرآن سخن گفته است و بدین ترتیب معجزه علمی دیگری از قرآن به ثبوت میرسد36.
یكی از صاحبنظران نیز پس از آن كه حركت دورانی خورشید را هر 200 میلیون سال یك بار با سرعت 225 كیلومتر در ثانیه به دور مركز كهكشان می داند به آیه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهیم برای اثبات حركت خورشید استناد میجوید37.
دكتر موریس بوكای با استناد به آیه 33 سوره انبیاء و 40 سوره یس « كُلُّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُونَ » نتیجه میگیرد كه قرآن تصریح كرده كه خورشید روی مداری حركت میكند. در حالی كه این مطلب بر خلاف هیئت بطلمیوسی رایج در عصر پیامبرr بود. او میگوید« با این كه نظر بطلمیوس در زمان پیامبر اسلام r هم مورد گرایش بود در هیچ جای قران به چشم نمی خورد. »
سپس با اشاره به ترجمههای غلط قرآن به زبان فرانسه كه فلك را به معنای مغسوس (كره آسمانی ـ میله آهنی) آوردهاند چون نمیتوانستند حركت دورانی خورشید را تصور كنند. میگوید اولین ترجمه قرآن كه به زبان فرانسوی كلمه « فلك» را « مدار» ترجمه كرد ترجمه « حمیدالله» دانشمند پاكستانی بود38.
سید هبة الدین شهرستانی در مورد حركت خورشید و منظومه شمسی(از قول برخی) نقل كرده است:
« خورشید با همه اتباع خود به دور روشنترین ستارهای كه در ثریاست میچرخد و نام آن ستاره به زبان فرنگی « الكبوتی» و به زبان عربی « عقد الثریا» است.»
برخی دیگر از نویسندگان مثل عبدالرزاق نوفل همین حركت دورانی را به آیات قرآن [سوره یس (36) آیه 40] نسبت دادهاند.»39
استاد مصباح یزدی نیز با طرح آیه بالا [سوره یس(36) آیه 40] نوشته است:
« قرآن، فلك را چون دریایی میداند،كه اجرام در آن حركت دارند و شناورند. پیداست كه منظور فضایی است كه این اجرام بر آن حركت میكنند و مدار حركتشان را در آن فضا تعیین میكنند . نه آنچنان كه قدما میگفتند: فلك حركت میكند و آنها در فلك ثابتاند.
قرآن از ابتدا« فرضیه فلكیات» قدیم را مردود دانسته است... پس از این آیه میتوان استفاده برد كه اجرای علوی، همه در حركتاند و این چیزی است كه نجوم جدید اثبات میكند.» 40
تذكر: به نظر میرسد كه ظاهر آیه همین معنای دوم (حركت خورشید در یك مدار) است كه با توجه به جمله ذیل آیه « كُلُّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُونَ » تأیید میشود.
ج: حركت وضعی خورشید به دور خود
در تفسیر نمونه آمده است:
« بعضی دیگر آن « تجری» [سوره یس(36) آیه 38] را اشاره به حركت وضعی كره آفتاب دانستهاند؛ زیرا مطالعات دانشمندان به طور قطع ثابت كرده كه خورشید به دور خود گردش میكند.»41
سپس در پاورقی توضیح داده است كه بر طبق این تفسیر « لام» در «المستقرلها»به معنای «فی» (در) است.42
تذكر: در این صورت معنا این گونه میشود: «خورشید در قرارگاه خود جریان دارد.» [و به دور خود میچرخد].
احمد محمد سلیمان نیز در كتاب القرآن و العلم نوشته است كلمه لام در عربی 13 معنا دارد و سپس توضیح میدهد كه اگر لام به معنای «فی» باشد حركت وضعی خورشید را میرساند و اگر به معنای « الی» باشد حركت انتقالی خورشید را میرساند و سپس میگوید این معجزه بلاغی قرآن است كه یك كلمه «لمستقرلها» دو معجزه علمی را باهم میرساند43.
سید هبة الدین شهرستانی نیز از علامه مرعشی شهرستانی (سید محمد حسین 9 و غیر او نقل میكند كه احتمال دادهاند؛ كلمه « مستقر» به معنای محل استقرار و حرف لام به معنای « فی» و مقصود حركت وضعی آفتاب باشد44.
یكی از صاحبنظران نیز پس از آن كه حركت وضعی خورشید را 5/25 روز یك مرتبه به دور خود معرفی میكند به آیه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهیم در مورد اثبات حركت خورشید استناد میجوید45.
برخی دیگر از نویسندگان مثل؛ محمد علی سادات، آیه 38 و 40 سوره یس را دلیل حركت وضعی خورشید گرفتهاند46.
یكی دیگر از صاحبنظران نیز با ذكر این كه ممكن است لام در كلمه « لمستقر» به معنای «فی» یا « تأكید» باشد آن را اشاره به حركت وضعی خورشید میداند47.
د: ادامه حیات خورشید تا زمان معین
یكی از صاحبنظران در مورد آیه «كُلُّ یَجْرِی لِاَجَلٍ مُسَمّیً » ؛ « هر یك از خورشید و ماه تا زمان معینی به گردش خود ادامه میدهند» نوشته است:
« ظاهراً مقصود از این كه خورشیدو ماه تا زمانی معینی به گردش خود ادامه میدهند. این است كه زمانی فراخواهد رسید كه این چراغهای آسمانی خاموش گردد و آن روز قیامت است.48»
همین معنا را سید هبة الدین شهرستانی در مورد آیه « وَالشَّمْسً تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا » پذیرفته و نوشته است: مقصود از جریان حركت انتقالی آفتاب است در اعماق فضا و مراد از « مستقر » زمان استقرار است نه مكان استقرار و معنا چنین میشود: آفتاب حركت میكند تا هنگامی كه باید قرار گیرد. یعنی روز قیامت.
تذكر: در این صورت « مستقر » را در آیه اسم زمان معنا كردهاند.
فیزیكدانان جدید نوشتهاند:
« خورشید میتواند تا 10 میلیارد سال بدرخشد و از این عمر طولانی پنج میلیارد سال آن گذشته است. بنابراین، اكنون خورشید در نیمه راه زندگی خود قرار دارد.49»
هـ : حركات درونی خورشید
به نظر میرسد كه كلمه « تجری » در آیه «وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا » معنای دیگری را نیز بدهد. یعنی بین كلمه « تحرك» و تجری» تفاوتی هست و آن این كه كلمه « تحرك» فقط حركت را میرساند مثل حركت اتومبیلی كه به جلو یا عقب میرود ولی زیر و رو نمیشود. اما كلمه « تجری» در مورد مایعات مثل آب به كار میرود كه در هنگام حركت علاوه بر جلو رفتن، زیر رو هم میشود و بر سر هم میخورد.
امروزه دانشمندان كشف كردهاند كه خورشید علاوه بر حركت وضعی، انتقالی طولی، انتقالی دورانی دارای یك حركت دیگر هم هست؛ چرا كه درون خورشید همیشه انفجارات هستهای صورت میگیرد تا انرژی نورانی و گرما را تولید كند و روشنی بخش ما باشد. 50 و همین انفجارات باعث زیر و رو شدن مواد مذاب داخل خورشید شده و گاه تا كیلومترها به بیرون پرتاب میشود51.
به عبارت ، دیگر خورشید فقط حركت نمیكند بلكه مثل آب جریان دارد و همیشه زیر و رو میشود؛ و این لطافت تعبیر قرآنی غیر از طریق وحی نمیتواند صادر شده باشد و از این رو ممكن است اعجاز علمی قرآن را برساند.
تذكر: در این جا ممكن است گفته شود كه با توجه به كاربرد واژه « تجری » در قرآن كه در مورد حركت ماه و خورشید هر دو بكار رفته است[ سوره فاطر(35) آیه 13؛ سوره زمر(39)آیه 5؛ سوره لقمان(31) آیه 29] « وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلُّ یَجْرِی لِاَجَلٍ مُسَمّیً » [سوره رعد(13) آیه 2] در حالی كه ماه از مواد مذاب تشكیل نشده است. پس همیشه، واژه تجری به معنای مذاب بودن، متعلق به جریان(مثل آب و خورشید نیست. بلكه این تعبیر كنایه است كه در این موارد فضا را مثل یك اقیانوسی در نظر گرفته است كه ماه و خورشید مثل یك كشتی در آن شناور هستند . پس این واژه دلالت قطعی بر یك معنا(شناور بودن یا مذاب بودن) در مورد خورشید ندارد . از این رو نمیتوان گفت كه اعجاز علمی قرآن را ثابت میكند.
تذكر دیگر: برخی از صاحبنظران (دكتر السید الجمیلی) نیز با طرح آیه 36 سوره یس حركت خورشید و منظومه شمسی را 700 كیلومتر در ثانیه دانستهاند. ولی نوع حركت را مشخص نكردهاند كه ، دورانی به دور مركز كهكشان است یا مستقیم52.
5ـ نتیجه
در مورد انطباق حركتهای خورشید با آیات قرآن، میتوان به نتیجههای زیر رسید:
1ـ سه احتمال در كلمه « مستقر» [سوره یس (36) آیه 38] وجود دارد: مصدر میمی ـ اسم مكان ـ اسم زمان. همچنین چند احتمال در معنای لام « لمستقر» وجود دارد: به معنای الی ـ فی ـ غایة . در مورد كلمه « جریان » چهار احتمال وجود دارد: حركت انتقالی طولی ـ حركت وضعی ـ ادامه حیات زمانی ـ حركت درونی خورشید.
در اثر ضرب این احتمالات در یك دیگر عدد 36 حاصل میشود. یعنی 36 احتمال در معنای آیه متصور است و ممكن است در واقع همه این احتمالات مراد آیه باشد.
پس این احتمال هم وجود دارد كه جریان (حركت) دیگری هم برای خورشید وجود داشته باشد كه كشف نشده و آن هم مراد باشد . از این رو، نمیتوان به طور قطعی گفت كه مقصود آیه یكی از این احتمالات است و نفی احتمالات (شناخته شده یا كشف نشده) دیگر كرد.
البته همانطور كه بیان كردیم ظاهر آیه [سوره یس (36) آیه 37ـ40] همان معنای دوم (حركت دورانی خورشید در یك مدار ثابت ) است، كه با واژه « یسبحون» در ذیل آیه تأیید میشود.
2ـ حركت انتقالی خورشید به طرف یك مكان نامعلوم را میتوان از كلمه «لمستقر » استفاده كرد. اما تعیین این مكان (ستاره وگا ـ جائی یا هركیل یا ...) و یا تحمیل آن بر آیه قرآن صحیح به نظر نمیرسد؛ چرا كه تعیین قطعی این مكان مشخص نیست. از اینرو، نمیتوان مكانهای حدسی را به قرآن نسبت داد.
3ـ اشارات صریح قرآن به حركت خورشید ( هر كدام از معانی حركت و جریان را كه در نظر بگیریم) از مطالب علمی قرآن و نوعی رازگویی است؛چون كه قرآن كریم در زمانی سخن از مدار (فلك) خورشید و جریان و حركت واقعی آن گفت كه هیئت بطلمیوسی فقط همین حركت كاذب را به رسمیت میشناخت و این مطلب عظمت علمی قرآن و آورنده آن (پیامبر اسلام r ) را نشان میدهد.
4ـ آیا این اشارات علمی قران اعجاز علمی آن را اثبات میكند؟
در این مورد میتوان تفصیل قایل شد؛ یعنی بگوییم بخشی از این حركتها قبلاً توسط كتاب مقدس گزارش شده بود از این رو، اخبار قرآن در این مورد اعجاز علمی نیست. اما آن بخشی كه توسط كتاب مقدس گزارش نشده بود و توسط قرآن بر خلاف هیئت بطلمیوسی بیان شد، اعجاز علمی قرآن است.
قسم اول یعنی بخشی كه كتاب مقدس خبر داد، همان جملهای است كه میگوید: « و [خورشید ] مثل پهلوان از دویدن در میان شادی میكند.53»
از این جمله فقط حركت انتقالی دورانی خورشید استفاده میشود چون پهلوانان در میادین به طرف جلو و به صورت دورانی میدوند54. اما حركتهای دیگر مثل حركت انتقالی طولی و حركت وضعی و حركت زمانی و حركت درونی خورشید از ابتكارهای قرآن است، و اعجاز علمی آن را ثابت میكند.
منابع و پینوشتها
* دكتر محمد علی رضایی اصفهانی در سال 1340 ش در خانوادهای متوسط و مذهبی در رهنان ـ از توابع اصفهان ـ به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه را در رشته علوم تجربی در اصفهان به پایان برد. در سال 1361 وارد حوزه علمیه اصفهان شد و دوره سطح حوزه را در سال 1368 به پایان برد. سپس به حوزه علمیه قم آمد و در دروس خارج مراجع و استادان حوزه شركت كرد. كارشناسی ارشد را در مركز تربیت مدرس دانشگاه قم و دكتری علوم قرآن و حدیث را در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی گذراند. همچنین دوره تخصصی تفسیر علمی قرآن»، « شیوههای تحصیل و تدریس در حوزههای علمیه»، « قرآن و پیامبر» و « نمونهای از یك انسان وارسته (ترجمه) منتشر شده است.
1ـ علاقهمندان میتوانند تفصیل این موارد را در كتاب اعجاز علمی قرآن از نگارنده مطالعه كنند .
2ـ (والشمس و ضحیها9، سوره شمس، آیه 1.
3ـ ر.ك: محمد حسین طباطبایی: المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1417 ق، ج 17، ص 79.
4ـ سیدهبة الدین شیرازی: اسلام و هیئت ، مطبعة الغری ، نجف، 1356 ق، ص 181.
5ـ ر.ك: محمد حسین طباطبایی: پیشین، ج 17، ص 89.
6ـ ر.ك: طبرسی: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت ، 1415 ق، ج 8، ص 272.
این قرائت از امام سجاد وامام باقر و امام صادق u و نیز ابن عباس، ابن مسعود، عكرمه و عطاء نقل شده است. مرحوم طبرسی میگوید: ظاهر این قرائت عام است، اما معنای آن خاص است، یعنی تا وقتی آسمانها همان طور برپاست خورشید محل استقرار ندارد اما هنگامی كه آسمانها در هم فروریخت خورشید نیز مستقر میشود.
7ـ ر. ك: محمد حسین طباطبایی: پیشین، ج 17، ص 89.
8ـ ر.ك: سید جمیلی : الاعجاز الطبی فی القرآن، بیروت، مكتبة الهلال، 1987م، ص 32.
9ـ راغب اصفهانی : مفردات، ماده فلك.
10ـ ناصر مكارم شیرازی: تفسیر نمونه، دارالكتب الاسلامیة، تهران، 1373 ش، ج 18، ص 387.
11ـ سیدهبة الدین شیرازی ك پیشین، ص 19.
12ـ راغب اصفهانی : پیشین، ماده سبح .
13ـ همان،ماده دئب.
14ـ ر. ك: ناصر مكارم شیرازی: پیشین، ج 10، ص 350 و 357.
15- حركت روزانه خورشید از مشرق به مغرب، در حقیقت ، كاذب است و حقیقی نیست، چون در اثر حركت زمین از مغرب به مشرق برای انسان خطای دید حاصل میشود و گمان میكند كه خورشید حركت میكند.
16ـ در تاریخ حكماء آمده است كه چند دانشمند یونانی به نام بطلمیوس خوانده میشدند كه عبارت اند از: بطلمیوس غریب، بطلمیوس دلس و بطلمیوس قلوذی كه این سومی همان است كه هیئت بطلمیوسی به نام اوست و 140 سال قبل از میلاد میزیسته است. ر. ك: اسلام و هیئت ، گفتار سوم (كج) و ص 5. ( محمد نژاد در فرهنگ دانستنیها، ج 1، ص 752،بطلمیوس را از دانشمندان قرن دوم میلادی میداند.)
17- سیدهبة الدین شیرازی: پیشین، ص 5ـ7.
18ـ همان ، ص 9ـ10.
19ـ همان، ص 179. ایشان پس از نقل كلام كپرنیك در این كه خورشید را مركز و ساكن میداند توجیه میكند كه او خورشید را نسبت به زمین (داخل منظومه شمسی) ساكن میدانست نه نسبت به خارج.
20ـ كتاب مقدس، مزامیر، زبور داود، مزمور 19، آیه 5: و [ خورشید] مثل پهلوان از دویدن در میدان شادی میكند.
21ـ ر.ك: آرتور كوستلر: خوابگردها، ترجمه منوچهر روحانی ، ص 59.
22ـ سیدهبة الدین شهرستانی : پیشین، ص 180.
23ـ محمد بن جریر طبری: جامع البیان فی تفسیر القرآن، دارالمعرفة، بیروت، ج 23، ص 5ـ6.
24ـ طبرسی: پیشین، ج 8، ص 424ـ425، ذیل آیه 38سوره یس.
25- ر.ك: سیدهبة الدین شهرستانی: پیشین، ص 183ـ185.
26ـ ر.ك: ناصر مكارم شیرازی : پیشین ، ج 18، ص 386ـ389.
27ـ این سخن از ایشان عجیب است چون قرآن كریم هنگامی كه میخواهد سخن از حركت كاذب (طلوع و غروب با توجه به خطای دید بیننده ) بگوید میفرماید: « وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ » (سوره كهف: آیه 179 و آفتاب را میبینی كه چون برآید از غارشان. در این آیه جمله با « تری» شروع میشود یعنی شما میبینید و گمان میكنید خورشید طلوع میكند اما هنگامی كه در مقام بیان حقیت امر خورشید است میفرماید: « الشمس تجری... كل فی فلك ....» و چیزی كه دلالت بر حركت كاذب باشد نمیآورد.
28ـ همان، ج 18، ص 382.
29ـ همان،ص 388.
30ـ ر.ك: احمدمحمد سلیمان: القرآن و العلم، دارالعودة، بیروت، 1981 م، ص35.
31ـ ر.ك: حسین نوری: دانش عصر فضا، نشر مرتضی، قم، 1370ش، ص26 و 35ـ36.
32ـ گودرزنجفی: مطالب شگفتانگیز قرآن، نشر سبحان، تهران، 1377ش، ص 25ـ26.
33ـ محمدحسین طباطبایی : پیشین ، ج 17، ص 89.
34ـ سیدهبة الدین شهرستانی: پیشین، ص 181.
35ـ طنطاوی: الجواهر فی تفسیر القرآن، دارالفكر، بیروت، بیتا، ج 9، ص 172.
36ـ ر.ك: ناصر مكارم شیرازی: پیشین، ج 18، ص 386ـ389.
37ـ ر.ك:حسین نوری: پیشین، ص 26 و 35-36.
38- موریس بوكای: مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیحالله دبیر ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1365 ش، ص 215-216.
39ـ ر.ك: عبدالرزاق نوفل: القرآن و العلم الحدیث ، دارالكتاب العربی،بیروت، 1407 ق، ص 187.
40ـ محمد تقی مصباح یزدی: معارف قرآن، قم، ص 252.
41ـ ناصر مكارم شیرازی: پیشین، ج 18، ص 382.
42ـ همان.
43ـ احمد محمد سلیمان: پیشین، ص 35ـ36.
44ـ سیدهبةالدین شهرستانی : پیشین، ص 186.
45ـ ر.ك: حسین نوری: پیشین، ص 26 و 35ـ36.
46ـ ر.ك: محمد علی سادات: زنده جاوید و اعجاز قرآن، انتشارات فلق، تبریز، 1357 ش، ص 28ـ30.
47ـ مصطفی زمانی: پیشگوییهای علمی قرآن،انتشارات پیام اسلام، قم، بیتا، ص 43.
48ـ حسین نوری: پیشین، ص 35.
49- ر.ك: دكتر اریك اوبلاكر: فیزیك نوین، ترجمه بهروز بیضاوی، ص 20ـ21، او مینویسد: خورشید در ثانیه 564 میلیون تن هیدروژن به عنوان سوخت مصرف میكند كه از این مقدار 560 تن هلیوم به وجود میآید. 4 میلیون تن مواد باقیمانده (كه فقط 7% سوخت مصرفی میباشد) تبدیل به انرژی میشود كه در نهایت به صورت نور و گرما انتشار مییابد.
50ـ ر.ك: فیزیك نوین، ص 20ـ او مینویسد:« در درجه حرارت 15 میلیون سانتیگراد و فشار اتمسفری 200 میلیارد اتمسفر به بیان خیلی ساده هستههای اتمهای هلیوم تبدیل میشود... بنابراین در این مقداری جرم از دست میرود كه برابر فرمول (انیشتین) به انرژی تبدیل میشود. این عمل ذوب هستة ای یا جوشش هستهای نام دارد.
51ـ ر.ك: مجله اطلاعات علمی ، ش 193، مهر 1374 ش، كه در یك گزارش علمی مینویسند؛ خورشید هر دو ساعت و 40 دقیقه سطح آن با سرعت 6 كیلومتر به داخل و خارج میرود. و قطر آن 10 كیلومتر تغییر میكند و این تپش خورشید است و در اثر میدانهای مغناطیسی اطراف،لكهها به وجود میآید و با سرعت 000/600/1 كیلومتر در ساعت از خورشید فوران میكند و دور میشود و به سرعت خاموش میشود.
52ـ ر.ك: سید جمیلی: پیشین، ص 31.
53ـ كتاب مقدس، مزامیر، زبور داود،مزمور 19، آیه 5.
54ـ هر چند ممكن است كه ارباب كلیسا در قرون وسطی از این جمله حركت كاذب روزانه خورشید را برداشت میكردند ولی این جمله به خودی خود حركت انتقالی دورانی را نتیجه میدهد.
منبع: قرآن در آینه پژوهش
سه شنبه 8/11/1387 - 15:56
دانستنی های علمی
اسرائیلیات؛
زمینه ها و ریشه ها
اشاره
در بسیاری از تفاسیر, به ویژه تفسیرهای روایی اهل سنت , روایات فراوانی در زمینه ی تاریخ و سرگذشت پیامبران پیشین و نیز اعتقادات و معارف دینی نقل شده كه سرمنشاء بسیاری از آنها خرافات و داستان های ساختگی اهل كتاب است. این روایات كه به (اسرائیلیات) شهرت یافته,بیشتر از طریق عالمان نومسلمان اهل كتاب به حوزه ی تفسیر راه یافته است. سوگمندانه,بسیاری از مفسران, بدون نقد این روایات, به نقل آنها پرداخته اند. در سده ی اخیر با گسترش عقل گرایی درتفسیر, رویكردی نقادانه به این روایات در میان مفسران و اهل تحقیق نضج گرفته است.
نویسنده ی محترم در این مقاله, زمینه ها و عوامل اصلی پیدایش و گسترش اسرائیلیات در كتب تفسیر را كاویده است. وی (اسطوره گرایی), (ارتباط مسلمانان با اهل كتاب), (اشتراك قرآن و كتب پیشین در برخی موضوعات), (برتری علمی اهل كتاب بر اعراب جاهلی), (سوءنیت علمای یهود و نصارا), حذف اسناد روایات و خوش بینی به اهل كتاب) و (میدان دادن دستگاه خلافت به داستان سرایان) را از عمده ترین زمینه ها و عوامل پیدایش و گسترش اسرائیلیات بر شمرده است.
كلید واژه ها: اسرائیلیات, خرافات, نصرانیات, روایات تفسیری, اهل كتاب, كتب مقدس.
1ـ مقدمه
در برخی منابع تفسیری شیعه و سنی به ویژه تفاسیر روایی نقل های فراوانی در زمینه ی تاریخ و سرگذشت پیامبران الاهی و نیز اعتقادات و معارف دینی گزارش شده كه قابل تأمل و بررسی است. بیشتر این حكایات و روایات از طریق دانشمندان نوآیین اهل كتاب به ویژه یهود به حوزه ی فرهنگ اسلامی راه یافته است. این گونه سخنان در اصطلاح اسرائیلیات نامیده می شود.
دكتر ذهبی معتقد است متقدمان درباره ی اسرائیلیات سخن نگفته اند[1]؛ در حالی كه ابن تمیمه (م728ق) در كتاب خود, فصلی را به این بحث اختصاص داده است[2] و پس از وی ابن كثیر (م774ق) درتفسیر خویش[3]و نیز ابن خلدون (م806 یا808ق) در مقدمه ی (العبر) این اصطلاح را به كار گرفته اند. ابن خلدون تصریح دارد كه نخستین كسی كه اسرائیات را مورد نقادی قرار داده, مفسر اندلسی, عبدالحق بن عطیه (م542ق) بوده است[4].
درباره ی پیشینه ی موضوع, این نكته لازم به ذكر است كه كتاب ها و مقاله های موجود, نشانگر آن است كه پژوهش و تألیف درباره ی (اسرائیلیات) بیشتر مورد توجه عالمان اهل سنت بوده است[5]و جز مقاله های كوتاه و پراكنده, كتابی مستقل در این زمینه از محققان و نویسندگان شیعی نگارش و نشر نیافته است.
2ـ معنای لغوی و اصطلاحی اسرائیلیات
واژه ی (اسرائیلیات) جمع اسرائیلیه, در اصطلاح گاهی در معنایی ویژه, فقط بر آن دسته از روایاتی اطلاق می گردد كه صبغه ی یهودی دارد[6] و گاهی د رمغهومی گسترده تر به كار می رود و روایات یهودی و مسیحی را دربر می گیرد و نیز گاهی در مفهومی فراگیرتر از دو مورد پیشین به كار می رود و هر نوع روایت و حكایتی را كه از منابع غیر اسلامی به قلمرو فرهنگ اسلامی وارد گردد, شامل می شود[7]. گاهی نیز واژه ی اسرائیلیات به معنای گزارش ها و وقایع تاریخی قوم یهود و بنی اسرائیل به كار می رود, چنانكه كتاب اسرائیلیات القرآن[8] جهت بررسی این نوع رویدادهای تاریخی و سرگذشت قوم یهود, تألیف شده است.
3ـ آغاز ورود اسرائیلیات به تفسیر قرآن كریم
برخی از نویسندگان, آغاز پیدایش و نفوذ اسرائیلیات به حوزه ی تفسیر را عهد صحابه دانسته و یكی از منابع تفسیری را نیز (اهل كتاب) شمرده اند. دكتر ذهبی ضمن بیان این مطلب می نویسد:
صحابه وقتی به طور طبیعی به داستانهای قرآنی برخورد می كردند, دوست داشتند درباره ی زوایای پیچیده و پنهان آن, كه قرآن متعرض آن نشده است, پرس و جو كنند؛ ولی به جز یهودیان تازه مسلمان, كسی را كه پاسخگوی آنان باشد, نمی یافتند؛ از اینرو بسیاری از اخبار و اطلاعات را از آنان دریافت می كردند[9].
به نظر می رسد به دلیل نهی آشكار پیامبر اكرم (ص) از مراجعه به اهل كتاب ونسخه برداری از نوشته های آنان, هیچ یك از صحابه در زمان حیات پیامبر(ص) به خود اجازه نمی دادند كه به آنان رجوع یا مطالبی را از آنان اقتباس و نقل كنند[10]. گرچه بیشتر مورخان و مفسران, عصر صحابه راعصر پیدایش اسرائیلیات و نفوذ آنها در تفسیر و حدیث و به ویژه در تاریخ دانسته و مرجع اصلی, بلكه یگانه مرجع عرب ها در آن زمان را برای شناخت احوال و سرگذشت امّت های گذشته و پیامبران الاهی, تورات و اهل كتاب دانسته اند, این نظر نادرست است؛ زیرا تنها كسانی از صحابه به اهل كتب مراجعه می نمودند كه از نظر علمی دارای بضاعت اندكی بودند و از اینرو, متأثر و فریفته ی سخنان آنان می شدند. علّامه سید مرتضی عسكری درباره ی تمیم داری و روایات ساختگی وی می نویسد:
اما افرادی از صحابه كه از نظر معرفت و اسلام شناسی چندان مایه ای نداشتند, همچون ابوریره و انس و عبدالله بن عمر و نیز تابعین كه می خواستند اسلام را از زبان تمیم ها بیاموزند, سخنان این عالم و راهب نصرانی تازه مسلمان را گرفتند و به صورت روایت برای نسل های بعد نقل كردند به این گونه, سلسله روایاتی كه در علم حدیث شناسی بدان (اسرائیلیات) گفته می شود, یعنی داستان های بنی اسرائیل و آنچه در تورات و انجیل و این گونه كتب تحریف شده ی عهد عتیق بوده است, به عالم اسلامی پا نهاد و در این جا ماندگار شد و عنوان تفسیر و حدیث و تاریخ اسلامی به خود گرفت[11].
از جمله شخصیت هایی كه در بین صحابه, آشكارا در برابر این تهاجمات فرهنگی, ایستادگی كردند, می توان امیر مومنان علی (ع), ابن مسعود و ابوذر غفاری, حذیفه بن یمان و خبّاب اشاره نمود[12].
دكتر ذهبی از جمله ویژگی های تفسیر عهد صحابه را بهره مندی برخی از آنان از دانش اهل كتاب دانسته و تا اندازه ای به انگیزه ی روانی و جامعه شناختی اخذ و اقتباس مردم از دانشمندان یهودی و نصرانی و نیز ارزیابی میزان اهمیت تعالیم فراگرفته از آنان پرداخته و در نهایت تلاش نموده است تا ساحت صحابه را از این اتهام كه متأثر از اندیشه های انحرافی اهل كتاب شده اند, پاك و مبرّا سازد[13]. وی در بخش دیگری از كتابش در مبحث ویژگی های تفسیر در دوره ی تابعان, به طور جداگانه به این امر اعتراف كرده است كه در این دوره, بسیاری از اسرائیلیات و نصرانیات وارد عرصه ی تفسیر گردیده است. وی دلیل عمده ی آن را ورود جمعیت زیادی از اهل كتاب به حوزه ی اسلام دانسته است[14].
دكتر رمزی نهعناعه, یكی از ویژگی های تفسیر در عهد تابعان را آمیختگی آن با اسرائیلیات دانسته و می نویسد:
این امر, بدین سبب است كه در آن زمان بسیاری از اهل كتاب به آیین اسلام گرویدند و روایات و خبار فراوانی را كه راجع به خلقت و اسرار وجود و داستان های پیشینیان در اذهان خود داشتند چون گرایش شدیدی نسبت به شنیدن و دانستن تفاصیل قصص قرآن وجود داشت, بازگو كردند و این امر موجب شد وضعیت تفسیر قرآن بدین بلا دچار گردد و به سبب سهل انگاری تابعان, اسرائیلیات بسیاری بدون نقد و بررسی وارد تفسیر شود و بیشترین نقل در این باره از سوی مسلمانان نوآیین اهل كتاب نظیر كعب الاحبار و وهب بن منبه است[15].
علّامه ی طباطبایی (ر) نیز در مقدمه ی تفسیر خود, درباره ی ویژگی تفسیر در دوره ی تابعان می نویسد:
تنها تفاوت عمده ای كه از نظر روش و منابع تفسیری در دوره ی تابعان نسبت به عصر صحابه پدید آمد, این بود كه در این دوره روایاتی به تفسیر افزوده شد كه در میان آنها, روایاتی وجود داشت كه یهود یا دیگران به طور پنهانی وارد تفسیر كردند؛ به ویژه داستان ها و معارفی كه به موضوع آفرینش باز می گردد؛ مانند پیدایش آسمان ها و زمین, دریاها, كاخ شداد, لغزش های پیامبران, تحریف كتاب و چیزهایی دیگر از این نوع كه برخی از آنها در تفسیر مأثور از صحابه نیز یافت می شد[16].
4ـ زمینه ها و ریشه های پیدایش و گسترش اسرائیلیات
در باب عوامل پیدایش و گسترش اسرائیلیات, مسایل فراوانی است كه هر یك از محققان به بخشی از آنها اشاره كرده اند؛ بدیهی است كه همه ی این عوامل و علل از نظر اهمیت و نقش و تأ ثیر در یك سطح نیستند؛ از جمله ی این عوامل عبارتند از:
مهاجرت یهود و نصارا به جزیره العرب و ارتباط و هم جواری مسلمانان با آنان؛ سابقه ی دیرینه ی فرهنگ یهود و هیمنت علمی و فرهنگی اهل كتاب بر عرب ها؛ بی سوادی و ناآگاهی جامعه ی عرب و غلبه ی بدویّت بر آن و خود باختگی عرب ها در برابر دانش اهل كتاب؛ اشتراك فراوان متون دینی یهود با آیین اسلام؛ ایجاز و اختصار داستان های قرآن كریم و اطناب و تطویل در داستان های اهل كتاب؛ حرص و ولع مسلمانان برای شنیدن افسانه های بافته ی یهود در اثر خودستایی یهود و برتری طلبی آنان بر عرب ها؛ گرایش عوام به امور شگفت انگیز و حیرت انگیز و حیرت آور و كنجكاوی آنان در دست یازیدن به جزئیات داستان ها و حوادث تاریخی, ساده لوحی برخی از راویان حدیث و خوش باوری برخی از عالمان نسبت به دانشمندان نوآیین اهل كتاب؛ سهل انگاری و عدم دقت و احتیاط در سندهای روایات تفسیری؛ نبود ارتباط اطلاعاتی با مركز دنیای اسلام؛ تظاهر به اسلام برخی از راویان و سوء نیّت و مقاصد شیطنت آمیز آنان؛ منع نگارش و نقل احادیث پیامبر اكرم (ص) و فضای بسته ی فرهنگی و جو خفقان و فشار حاكم بر جامعه از سوی حكام وقت؛ میدان دادن خلفا, به ویژه خلیفه ی دوم و معاویه به داستان سرایان و ترویج اسرائیلیات در پناه حكومت اموی؛ بازی دادن مردم و سرگرمی و انحراف اذهان آنان با داستان های اسرائیلی برای دور ماندن از مسایل مهم سیاسی اجتماعی به ویژه در عصر بنی امیّه؛ عدم توانایی صاحبان قدرت در پاسخ گویی به مسایل مورد نیاز مردم؛ نفوذ نصرانی ها در دستگاه خلافت امویان و تلاش برای انزوای اهل بیت پیامبر (ص) از صحنه ی سیاست و حكومت و رویكرد آنان به اهل كتاب و ترویج اندیشه های انحرافی آنان.
در این نوشتار به بررسی مهم ترین زمینه ها و ریشه های پیدایش و گسترش اسرائیلیات پرداخته می شود:
4ـ1ـ زمینه ها و ریشه های اصلی پیدایش و گسترش اسرائیلیات
از میان علل و عوامل پیش گفته, هشت عامل را كه نقش مهمی درپیدایش و ترویج روایات اسرائیلی داشته است, مورد بررسی قرار می دهیم.
4ـ1ـ1ـ ارتباط مسلمانان با اهل كتاب
از جمله زمینه های پیدایش و نفوذ اسرائیلیات و اندیشه های اهل كتاب و به ویژه یهودیان در میان جمعیت و فرهنگ اسلامی, كوچ یهود و نصارا به سوی جزیره العرب و هم جواری مسلمانان با آنان در مدینه بوده است. یهودیان پیش از آمدن به مدینه, تاریخی پرفراز و نشیب و زندگی تلخ و طاقت فرسا و دورانی طولانی از خانه به دوشی و آوارگی و بردگی را پشت سر نهاده اند. درباره ی پیشینه ی تاریخی یهودیان در سوره ی یوسف آمده است كه حضرت یعقوب (ع) همراه با فرزندانش از فلسطین به سوی مصر هجرت نمود, محلی كه فرزندش یوسف (ع), در آن عصر وزیر پادشاه بود[17]. پادشاه مصر به خاطر یوسف (ع) سرزمین حاصلخیز و مناسبی را در مصر در اختیار آنها نهاد و تبار یعقوب (ع) در آنجا برای مدتی طولانی ماندند... , اما بعدها, (فراعنه) یهودیان را تحت شكنجه قرار می دادند و با آنان بدرفتاری می نمودند؛ فرزندانشان را می كشتند و زنانشان را كنیز و خدمت كار خود قرار می دادند, تا اینكه خداوند پیامبری ـ حضرت موسی بن عمران (ع) ـ را از میان این قوم برای آنان فرستاد و آنان را از ستم و بردگی آزاد كرد و از آنان خواست تا بار دیگر به سرزمین فلسطین باز گردند و با ساكنان آنجا به نبرد بپردازند و به آنان وعده ی پیروزی بر دشمن داد, اما آنان از سر ترس و زبونی, تن به جنگ ندادند و قعود را بر قیام علیه ستمگران ترجیح دادند؛ آنگاه خداوند مقدر ساخت تا چهل سال در صحرای سینا سرگردان مانده, كیفر نافرمانی و سرپیچی از فرمان پیامبر و رهبری الاهی را بچشند.
در این زمان بود كه حضرت هارون (ع) و پس از او حضرت موسی (ع) رحلت نمودند و خواهر زاده ی موسی (ع), یوشع بن نون, جانشین وی گردید. وی حدود سیزده قرن قبل از میلاد بر سرزمین فلسطین هجوم آورد و آنجا را به تصرف درآورد و بیشتر ساكنانش را نابود كرد و گروهی را نیز آواره و تبعید نمود[18]پس از وی, خداوند, پیامبران بسیاری فرستاد و در سال 596 پیش از میلاد, پادشاه بابل ـ بختنصر ـ به فلسطین حمله برد و بر آنان سیطره یافت و بسیاری را كشت و گروه زیادی را نیز به اسارت گرفت. اینان تحت حكومت بختنصر تا سال 538 پیش از میلاد به سر بردند, تا این كه پادشاه سرزمین فارس بر بختنصر چیره شد و یهودیان, نفسی تازه كردند و مدت دویست سال تحت فرمان روایی ایرانیان سپری كردند. پس از آن زیر سیطره ی جانشینان اسكندر كبیر و سپس رومیان قرار گرفتند و در سال 135 پیش از میلاد, یهودیان بر رومیان شوریدند؛ ولی از شورش و انقلاب خود, نتیجه ای نگرفتند و رومیان بر آنان غلبه یافتند و قیامشان را آرام ساخته, آنان را از سرزمین فلسطین بیرون راندند. بدین ترتیب, در سرزمین های گوناگون, در شرق و غرب, سرگردان و آواره گردیدند... گروهی در مصر, گروهی درلبنان و سوریه, گروهی در عراق, گروهی نیز در حجاز مسكن گزیدند و اما سرزمین یمن, سرزمین مأنوس یهودیان بود كه آنان در عهد حضرت سلیمان (ع) برای امر بازرگانی به آنجا كوچ كردند[19].
كوچ یهودیان به جریره العرب از سال 70 میلادی به علت فرار از شكنجه و آزار و اذیت تیتوس رومی, پیش از ظهور اسلام روی داد[20] و با روی آوردن آنها به این منطقه, نفوذ فرهنگ یهودی نیز به سرزمین جزیره العرب آغاز گردید. مسافرت های اعراب در زمان جاهلیّت ـ سفر زمستانی به یمن و سفر تابستانی به شام ـ و برخورد با بسیاری از اهل كتاب (یهود) در یمن و شام, زمینه ی اثرپذیری فرهنگی را پدید آورد.
مركز اسلام درصدر اسلام, مدینه بود؛ مسلمانان در مسجد مدینه و مجالس پیامبر اكرم (ص) حضور می یافتند و پیامبر (ص) یاران خود را تعلیم می دادند و در اطراف مدینه و مناطق دورتر, قبایلی از یهود, بنی قینقاع, بنی قُریظَه, بنی النَّضیر, یهود خیبر, تَیماء و فدك حضور داشتند.
هم جواری یهودیان با مسلمانان همراه با تبادل دانش و معارف بوده است. پیامبر اكرم (ص) با یهودیان نیز به طور متقابل با پیامبر (ص) ملاقات می كردند تا وی را در نزاع های خویش حَكَم قرار دهند و یا از او سئوال های خود را بپرسند, یا راستگویی او را در رسالتش بیازمایند و یا شخصیت وی را درهم كوبند. قرآن كریم بسیاری از پرسش های آنان را بازگو نموده است[21].
بسیاری از دانشمندان یهود به آیین اسلام گرویدند؛ مانند عبدالله بن سلام, عبدالله بن صوریا, كعب الاحبار و دیگر كسانی كه به فرهنگ گسترده ی یهود آشنا بودند. اینان در میان مسلمانان موقعیت قابل توجهی به دست آوردند؛ از اینرو فرهنگ اسرائیلی با فرهنگ اسلامی در سطح گسترده تری پیوند برقرار كرد[22].
استاد احمد امین درباره ی پیوند عرب ها و همسایگی آنان با دیگر اقوام می نویسد:
یكی از عوامل نشر فرهنگ بیگانه در جریره العرب, پراكندگی یهود و نصارا در آن مناطق بوده است... .
یهودیان در قرن های نخستین میلاد, در مناطق تَیماء فَدك, خیبر, وادی القری و یثرب كه مهم ترین آنها است, مستعمراتی داشتند. یهودیان مدینه سه قبیله بودند: بنی النّضیر, بنی قینقاع و بنی قریظه. آنها در كشاورزی مهارت داشتند؛ همچنان كه در یثرب به صنایعی نظیر آهنگری, زرگری و اسلحه سازی نامور بودند. یهودیان برای نشر آیین خود, در بخش های جنوبی جریره العرب تلاش می كردند تا اینكه بسیاری از قبایل یمن به آیین یهود درآمدند. آنان در شهرهایی كه سكنی می گزیدند, به نشر تعالیم تورات در زمینه های تاریخ آفرینش, عالم رستاخیز, حساب و میزان می پرداختند و تفسیرهای مفسران را از تورات و افسانه ها و خرافه های آن, به ویژه از طریق یهودیان تازه مسلمان, مانند كعب الاحبار, وهب بن منبه و ... پر می ساختند. آنان بدین صورت تأثیر فراوانی بر زبان عربی گذاشتند و بسیاری از واژگان و اصطلاحاتی را كه عرب ها تا آن زمان با آنها آشنایی نداشتند؛ مانند واژه های جهنم, شیطان, ابلیس و ... در فرهنگ و زبان عربی وارد كردند[23].
4ـ1ـ2ـ هیمنت و عظمت علمی اهل كتاب نسبت به اعراب
هیبت دینی یهود و نصارا (اهل كتاب)[24]كه پشتوانه ی فرهنگی آنان به حساب می آمد, سبب شده بود تا عرب جاهلی كه از آن پشتوانه بی بهره بودند, آنان را برتر از خود بپندارند. آگاهی های وسیع یهود و نصارا از تاریخ و دانستن داستان های شگفت انگیز, عامل مهمی در برتری آنان بر اعراب جاهلی بوده است[25]. ابن خلدون درباره ی سبب و انگیزه ی نقل اسرائیلیات و نفوذ آنها در فرهنگ اسلامی می نویسد:
این امر بدان جهت است كه در آن زمان, عرب ها اهل علم و كتاب نبودند و با زندگی بادیه نشینی و بی سوادی خو گرفته بودند. وقتی به شناخت چیزی تمایل پیدا می كردند و می خواستند مطالبی درباره ی آفرینش و اسرار جهان هستی بدانند, به (اهل كتاب) مراجعه می كردند و از آنان بهره می بردند. این عده از اهل تورات كه در آن روزگار در میان اعراب می زیستند؛ مانند خود ایشان, بادیه نشین بوده و از این گونه مسایل به جز آنچه عامه ی اهل كتاب می دانستند با خبر نبودند. ریشه و منبع آنها چنانكه اشاره شد, اهل تورات بادیه نشین اند و آنچه را نقل می كنند از روی تحقیق و آگاهی درست نیست؛ ولی آنان با این وجود شهرت یافتند و كارشان بالا گرفت؛ زیرا در آیین اسلام دارای مقام والایی بودند. بدین ترتیب به تدریج از آن روزگار همه ی آن منقولات (افسانه ها) مورد قبول واقع شد[26].
استادمحمود ابوریه می نویسد:
یهودیان به علت داشتن كتاب و نیز به دلیل دانشمندانشان در مسایل ناشناخته ی مربوط به آیین های پیشین, برای عرب ها به منزله ی استاد شناخته می شدند[27].
همچنین استاد سید جعفر مرتضی, تصریح می كند كه:
اعراب در آغاز ظهور اسلام به دلیل خودباختگی در برابر دانش اهل كتاب, آنان را بسان آموزگاری برای خود می پنداشتند و احبار و رهبان را سرچشمه ی شناخت فرهنگ خودشان به شمار می آوردند تا آنجا كه در تاریخ می یابیم كه اگر فردی از عرب ها به اسلام گرایش پیدا می كرد, با احبار و رهبان رایزنی می كرد؛ بلكه تمامی یك قبیله به سراغ یهود (فدك) می رفتند و درباره ی پیامبر اكرم سئوال می كردند[28].
در سال پنجم هجری, سران قبیله ی (بنی نضیر) كه پس از شكست در مدینه, به خیبر پناهنده شده بودند, در مكه با قریش دیدار كردند و آنان را به جنگ علیه پیامبر اسلام ترغیب نمودند و وعده ی هرگونه یاری و همكاری در این راه را به آنان دادند. قریش به برخی از یهود بنی نضیر ـ سلام بن ابی حقیق, حیی بن اخطب و كنانه بن ربیع ـ گفتند:
ای یهودیان, شما پیروان كتاب اول (تورات) هستید و از اختلاف ما با محمد اطلاع دارید؛ آیا به نظر شما دین ما بهتر است یا دین او؟ گفتند: آیین شما بهتر از آیین او است و شما به حقیقت سزاوارترید. قریش با شنیدن این سخن, مسرور و شادمان و نسبت به آنچه آنان را بدان فراخواندند, با نشاط و فعال شدند[29].
با توجه به اینكه همه ی اعراب در آن زمان (امی)[30]بودند, بلكه چه بسا خواندن و نوشتن را عیب می دانستند[31], یهودیان و مسیحیان در آن عصر, نوعی هیمنت و سیطره ی فكری و علمی بر آنان داشتند و از اینرو رهبران قریش درصدد بودند تا از نفوذ یهود و جایگاه ویژه ی علمی آنان به نفع خویش نهایت بهره را ببرند[32]. این سلطه ی فرهنگی بعدها نیز با مراجعه به دانشمندان یهود و نصارا و شنیدن قصه های تورات و انجیل ادامه یافت. نقل كرده اند كه عده ای از مسلمانان بعضی از مطالبی را كه از یهود می شنیدند, می نوشتند؛ آنگاه پیامبر (ص) فرمود: ضلالت برای امتی بس كه از آنچه پیامبرشان آورده دوری گزیده و روی به سوی مطالب دیگران آورند. سپس این آیه نازل شد[33]:
(أوَلَم یَكفهم أَنا أنزلنا عَلَیكَ الكِتابَ یُتلی عَلَیهم) [عنكبوت (29), 51]
آیا برای آنان كافی نیست كه این كتاب را بر تو نازل كردیم كه پیوسته بر آنان تلاوت می شود؟
4ـ1ـ3ـ وجوه اشتراك متون دینی یهود با قرآن كریم
چه بسا بتوان وجوه اشتراك زیاد متون دینی با قرآن كریم را یكی از زمینه های بهره گیری مسلمانان از اهل كتاب دانست. قرآن كریم همانند تورات, بسیاری از قضایا و تاریخ پیامبران امت های پیشین را بیان نموده است. همچنان كه موارد مشابه بین قرآن و انجیل به ویژه درباره ی حضرت عیسی (ع) وجود دارد, بسنده كرده است. قرآن كریم طبق اسلوب ویژه در بازگویی داستان ها و نقل تاریخ كمتر به جزئیات پرداخته و در هر مورد, تنها به ذكر آنچه با هدف و مقصود اصلی كلام ارتباط دارد, بسنده كرده است. دكتر ذهبی در این باره می نویسد:
آنچه زمینه ی انباشته شدن روایات اسرائیلی در تفاسیر را فراهم آورده است, هماهنگی و اشتراك قرآن با تورات وانجیل در بیان برخی از موضوعات و نیز به دلیل اینكه قرآن مسایل را برخلاف تورات و انجیل, با ایجاز و اختصار بازگو می كند, بوده است[34].
گلدزیهر نیز علت تمایل مسلمانان نسبت به داستان ها و افسانه ها در تفسیر قرآن را این امر دانسته و می نویسد:
در زمینه ی تفسیر قرآن, گرایش به سوی داستان ها و افسانه ها در قلمرو ویژه ای پدید آمد. در كتابهای پیشین, داستان های مختلفی آمده است كه پیامبر اسلام (ص) آنها را در نهایت اجمال و اختصار و گاه (چند داستان را ) به صورت فشرده و ادغام شده یك جا آورده است[35].
علامه ی طباطبایی (ر) نیز در ذیل داستان اصحاب كهف, در بیان علت اصلی گوناگونی احادیث, علاوه بر راه یابی جعل در آنها دو مطلب را یادآوری می كند:
1) داستان, بسیار مورد توجه اهل كتاب بوده است و مسلمانان نیز در اقتباس و حفظ روایات و گسترش آنها زیاده روی نموده اند و به ویژه صحابه و تابعان بسیاری از اطلاعات مربوط به پیشینیان را از گروهی از دانشمندان اهل كتاب تازه مسلمان كه با آنان ارتباط و آمیزش داشتند, فرا گرفته اند و با این دسته از روایات, بسان روایات مروی از پیامبر اكرم (ص) رفتار كردند و بدین ترتیب كار مشكل شد.
2) شیوه ی قرآن كریم درنقل داستان ها بر این است كه به گزیده ای از نكته های مهم و مفید در بیان مقصود و هدف بسنده می كند؛ بدون اینكه شرح و تفصیل همه ی زوایا و جنبه های گوناگون آنها را یادآور گردد؛ زیرا كتاب خدا, كتاب تاریخ و سرگذشت نیست, بلكه تنها كتاب هدایت است؛ برخلاف داستان های اهل كتاب كه همواره با ذكر جزئیات و شرح و بسط بی فایده همراه است؛ ولی مفسران پیشین برای اینكه داستانی كامل و جامع ساخته شود, روایات غیر معتبر را نیز به آیات قرآنی ضمیمه كردند و در اثر اختلاف آرا در نقل روایات, كار به اینجا منتهی شد كه هم اكنون مشاهده می كنیم[36].
4ـ1ـ4ـ اسطوره گرایی و حس كنجكاوی مسلمانان
همان طور كه پیش تر اشاره شد, اشتیاق عرب ها برای شناخت علل پدیده ها و راز و رمز عالم وجود آغاز آفرینش جهان و موجودات و حل مبهمات قرآن كریم زمینه ای مناسب برای دانشمندان اهل كتاب فراهم كرد تا بسیاری از افسانه ها و خرافات و اندیشه های موهوم و بی اساس را در اذهان انسان های ساده دل جای دهند. از اینرو برخی از نویسندگان یكی از علل ورود اسرائیلیات به اندیشه های اسلامی را, آمادگی مسلمانان برای شنیدن این افسانه ها, از طریق یهودیان دانسته اند[37].
احمد امین درباره ی افزایش و گسترش حجم اسرائیلیات درعهد تابعان می نویسد:
در این عصر (تابعان) بر حجم تفسیر به وسیله ی اسرائیلیات افزوده شد؛ به دلیل اینكه افراد بسیاری به آیین اسلام روی آوردند و نیز به این دلیل كه انسان ها برای شنیدن جزئیات داستان ها و رویداد های تاریخی یهودی و نصرانی كه قرآن (به اختصار) به آنها اشاره كرده است, رغبت نشان دادند[38].
به عنوان مثال, یكی از افسانه هایی كه بخاری و مسلم از ابوهریره نقل كرده اند, این است كه ابوهریره می گوید رسول خدا (ص) فرمود:
روزی مَلَك الموت نزد موسی رفت و گفت: دعوت پروردگارت را اجابت كن! موسی, سیلی محكمی به صورت او زد و چشم او را كور كرد! فرشته نزد خدا برگشت و گفت: مرا نزد بنده ای فرستادی كه نمی خواهد بمیرد و دو چشم مرا كور كرد! خداوند چشم فرشته را به حال اول برگرداند و به او گفت: نزد بنده ام برو و به او بگو اگر می خواهی زنده بمانی, دستت را بر پشت گاو نری بنه؛ به تعداد موهای گاو كه زیر دستت قرار می گیرد, بر سال های عمر تو می افزایم. چون عزرائیل به نزد موسی برگشت و جریان را به او گفت, موسی عرضه داشت: خدایا! بعد از این همه, آخرش چیست؟ فرمود: آخرش مرگ است. عرض كرد: پس اكنون آماده ی مرگم و از خداوند خواست كه او را به زمین بیت المقدس نزدیك كند و در همان جا قبض روح گردد. آنگاه رسول خدا (ص) فرمود: اگر در بیت المقدس بودم, قبر موسی را به شما نشان می دادم كه دركنار تپّه ی شن های سرخ و در طرف جاده قرار گرفته است[39].
چنانكه ملاحظه می شود, این حدیث از افسانه های قدیمی و از جمله دروغ هایی است كه در میان توده ی مردم معروف گردیده است و اثبات بطلان و نادرستی آن نیازی به دلیل ندارد؛ متن حدیث بهترین گواه بر ساختگی بودن آن است.
4ـ1ـ5ـ حذف اسناد روایات و خوش بینی نسبت به اهل كتاب
در علم حدیث و درایه, اصطلاح (حدیث) به موضوع سند و متن اطلاق می شود. از اینرو برای ارزیابی صحت و سقم یك حدیث, غیر از بررسی محتوای آن با معیارهای (فقه حدیث), لازم است سند حدیث و میزان اعتبار و وثاقت راویان آن به دقت مورد بررسی قرار گیرد. بدیهی است غفلت و مسامحه در هیچ بخشی از آنها جایز نیست و چه بسا ممكن است این غفلت یا مسامحه, پیامدهای ناگواری در پی داشته باشد.
تلاش محدثان و فقیهان در نقل دقیق روایات و ذكر كامل سلسله ی سند آن, برای پیش گیری از جعل و تحریف در نصوص دینی است. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است كه امیر مومنان (ع) فرموده اند:
چون حدیثی برای شما گویند, در مقام نقل, آن را به گوینده اش نسبت دهید؛ زیرا اگر راست باشد به سود شما است و اگر دروغ باشد, به زیان گوینده ی آن است[40].
ابن خلدون ضمن اشاره به آفات و ضعف های تفسیر نقلی و راه یابی روایات اسرائیلی به تفاسیر, می گوید:
چون آنچه از یهودیان و اهل كتاب تازه مسلمان نقل شده, مربوط به احكام شرعی نبوده است, راویان و مفسران, دقت و احتیاط لازم را به عمل نیاورده اند, بلكه با سهل انگاری و تسامح, كتاب های تفسیری را از آنها انباشته اند[41].
ذهبی پس از نقل سخن ابن خلدون می نویسد:
از این بیان به دست می آید كه ابن خلدون مسئله (سبب پیدایش اسرائیلیات) را به دو جنبه بازگردانده است؛ یكی به جنبه ی اجتماعی و دیگر به لحاظ اعتقادی و دینی. سپس غلبه ی بادیه نشینی و بی سوادی و ناآگاهی جامعه ی عرب و شوق و علاقه ی آنان برای شناخت اموری كه انسان ها بدانها تمایل درونی پیدا می كنند, از جمله شناخت درباره ی آفرینش و اسرار جهان هستی را انگیزه های اجتماعی تلقی نموده است كه عرب ها از اهل كتاب, صرفاً در این مورد پرس و جو می كرده اند و از جمله انگیزه ها و جنبه های دینی ای كه راه را برای دریافت این گونه روایات, با سهل انگاری و بی احتیاطی, هموار كرده است, این است كه این دسته از روایات ارتباطی با احكام شرعی ندارند تا در مقام عمل نیاز به تمییز صحیح از غیر صحیح باشد[42].
وی همچنین درباره ی ویژگی های روایات تفسیری در دوره ی پس از صحابه و تابعان می نویسد:
در دوره ی پس از تابعان, گروهی در زمینه ی تفسیر, آثاری تألیف نمودند و در آنها نقل كردند. از اینرو روایات بیگانه وارد شد و درست و نادرست درهم آمیخت[43].
دكتر ذهبی روایتی را از مقدمه ی صحیح مُسلم نقل می كند كه ابن سیرین گفته است: در دوره ی صحابه, از اسناد احادیث سئوال نمی كردند, اما وقتی فتنه و آشوب برخاست, گفتند: راویان خود را برای ما نام ببرید[44]. دكتر احمد خلیل در این زمینه می نویسد:
اعتماد زیاد مفسران بر نقل روایات, بدون ارزیابی و بررسی, تأثیر بسیاری در نفوذ روایات درست و نادرست داشته است. نخستین حركت در زمینه ی تفسیر قرآن, صرفاً بر اساس نقل بوده و هیچ زمینه ای برای تلاش فكری در جهت نفی و اثبات, وجود نداشته است, بلكه بازگشت این امر صرفاً به روایت تنها بوده است[45].
جلال الدین سیوطی در این باره می گوید:
گروهی از اهل تفسیر و آثاری در این زمینه تألیف كرده و سندها را كوتاه كردند و اقوال را به طور ناقص نقل نمودند و بدین ترتیب روایات بیگانه به حوزه ی تفسیر وارد شد و درست و نادرست درهم آمیخت[46].
علامه ی طباطبایی (ر) ضمن بیان روش تفسیری عامه درباره ی گروهی از مفسران آنان می نویسد:
طبقه ی پنجم كسانی هستند كه روایات را با حذف اسناد در تألیفات خود درج كردند و به مجرد نقل اقوال قناعت نمودند. بعضی از علما گفته اند كه اختلال نظم تفسیر از همین جا شروع گردید و اقوال زیادی در تفاسیر بدون مراعات صحّت و اعتبار نقل و تشخیص سند, به صحابه و تابعان نسبت داده شد و در اثر این هرج و مرج, دخیل بسیاری به وجود آمده و اعتبار اقوال متزلزل شده است[47]وی یكی از علل مهم گسترش روایات اسرائیلی را سهل انگاری و بی دقتی برخی مفسران و اعتماد بیش از حد آنان به روایات و پذیرش بی ملاك آنها دانسته, بدین وسیله همگان را به تأمل و اندیشه در مضامین روایات و عرضه ی آنها بر اندیشه ی خالص و كتاب الاهی فرا می خواند[48].
مهم ترین مشكل و پیامد ناگواری كه اسقاط سند احادیث در پی داشت, این بود كه راه تحقیق در منبع این منقولات مسدود گردید[49].
بسیاری از بزرگان اهل سنت در توجیه عملكرد صحابه و تابعان به این بهانه متوسل شدند كه روایاتی كه از عالمان یهود گرفته شده, مربوط به احكام شرعی نبوده است تا نیاز به احتیاط و دقت در آنها باشد[50], غافل از اینكه این تسامح دینی, چه زیان هایی برای فرهنگ اسلام داشته و خواهد داشت. در عین حال, می توان اعتراف ضمنی آنان را در مورد سهل انگاری و خوش باوری و ساده لوحی برخی از راویان و اهل تفسیر در سخنانشان مشاهده كرد[51].
نكته ی قابل توجه در این مبحث این است كه پیش از رجوع به این قبیل منقولات, باید در متن قرآن كریم دقت كرد و آنچه از آن داستان ها با آن سازگار است, با قید احتیاط پذیرفت و آنچه با آن مخالف است, رد نمود و این دستور كلی است كه از طرف ائمه اهل بیت علیهم السلام درباره ی تشخیص احادیث صحیح از سقیم صادر شده است. در این مورد تفاوتی میان روایات صحابه و تابعان و روایات كتاب های معتبر نیست[52] اگر بنا باشد به بزرگان اهل تفسیر, اعتراض و ایرادی وارد شود, از این جهت نیست كه بحث و بررسی سندی درباره ی روایات تفسیری انجام نداده اند یا سندهای آنها را حذف كرده اند, بلكه اشكال از آن جهت متوجه آنان است كه به این گونه روایات بیش از اندازه تكیه و اعتماد كرده اند و به ارزیابی آنها از لحاظ سازگاری یا ناسازگاری متون آنها با قرآن كریم و دلیل عقلی نپرداخته اند؛ زیرا ارزش و اعتبار (اخبار و آحاد) تفسیری و تاریخی به لحاظ متن حدیث است, نه سند آن؛ در تفسیر و تاریخ, برخلاف فقه, تعبد معنا ندارد؛ چون هدف در آنها تحصیل علم و معرفت است كه به مجرد خبر واحد به دست نمی آید. استاد محمد هادی معرفت در این باره می نویسد:
ارزش خبر واحد د رمورد تفسیر و حدیث, تنها به متن حدیث است, نه سند آن. بنابراین اگر مضمون و محتوای حدیث توانست ابهامی را در مسئله ای برطرف سازد, آن متن گواه بر صدق و راستی حدیث خواهد بود و در غیر این صورت, هیچ دلیلی بر تعبد به خبر واحد وجود ندارد[53].
4ـ1ـ6ـ كینه توزی و سوء نیّت یهود
گرچه می توان همه ی دانشمندان اهل كتاب و راویان روایات اسرائیلی را كه به آیین اسلام گرویده اند, به سوء نیت و كذب و دسیسه علیه اسلام متهم كرد؛ ولی علاوه بر این می توان در لابلای صفحات تاریخ, قراین و شواهدی نیز بر عداوت برخی از آنان نسبت به اسلام, مشاهده كرد. قرآن كریم قوم یهود را سرسخت ترین دشمن مسلمانان معرفی كرده, اهل ایمان را نسبت به نیرنگ ها و نقشه های شوم آنان هشدار می دهد:
(لَتَجدنَّ أَشدَّ النّاسِ عَداوهً لِلَّذینَ آممنوا الیهودَ وَالَّذینَ أَشركوا)[مائده (5), 82]
به یقین دشمن ترین مردم نسبت به مومنان را یهود و مشركان خواهی یافت.
به علاوه چنانكه گذشت, آنان پیش از ظهور اسلام در شهر مدینه از موقعیت اجتماعی و اقتصادی قابل توجهی برخوردار بودند و پس از اقامت پیامبر (ص) در مدینه, احساس خطر جدی كردند و در حقیقت موقعیت خود را از دست دادند. به این سبب, درصدد حیله گری و توطئه علیه مسلمانان برآمدند و در این امر با مشركان نیز دست دوستی و همراهی دادند[54]بنابراین جامعه ی اسلامی و مسلمانان همواره از گذشته ی تاریخ تاكنون هر لحظه در انتظار حیله و نیرنگ تازه ای از سوی آنان بوده اند. استاد محمود ابوریّه یكی از علل اصلی پیدایش اسرائیلیات را مكر و حیله دانشمندان یهود و نصارا و تظاهر آنان به اسلام دانسته و می گوید:
یهودیان كه سرسخت ترین دشمنان مسلمان بودند, برای رسیدن به هدف های خود به نیرنگ و فریب متوسل شده, در ظاهر به آیین اسلام روی آوردند و نیت ها و مقاصد خود را در ورای آیین خویش پنهان داشتند تا از این طریق نیرنگ خود را بر ضد مسلمانان را جامه ی عمل بپوشانند. زیرك ترین و حیله گرترین آنان, كعب الاحبار, وهب بن منبه و عبدالله بن سلام بودند كه ... به جعل و دسّ در روایات نبوی پرداختند[55].
محمد رشید رضا با این اعتقاد و اندیشه, ضمن بیان سخن ابن تیمیه و موضوع گیری وی درباره ی نقل و پذیرش روایات اسرائیلی می نویسد:
ابن تیمیه در اینجا, آشكارا به روایات كعب الاحبار و وهب بن منبِّه اشاره می كند, در حالی كه دانشمندان پیشین علم رجال فریفته ی آنان شده و آن دو را تعدیل نموده اند. آیا اگر دروغ كعب و وهب همچنانكه امروز برای ما آشكار گردیده, برای وی نیز آشكار می شد, باز به همین كیفیت عمل می كرد؟[56]
استاد مصطفی حسین ضمن بیان سخن ابن خلدون درباره ی پیدایش اسرائیلیات و نفوذ آن به اندیشه ی دینی مسلمانان, در مورد كعب الاحبار و امثال وی می نویسد: نقل اسرائیلیات توسط آنان نه از سر سوء نیّت بوده, بلكه این امر صرفاً مبتنی بر پرسش ها و پاسخ های دوجانبه و ارضای انگیزه های طبیعی اعراب جاهلی در مورد شنیدن داستان ها بوده است. وی می افزاید: به نظر می آید كه از نصّ كلام ابن خلدون كمترین اتّهام سوء نیّت در مورد مسلمانان اهل كتاب استنباط نمی شود؛ اگرچه بیشتر محققان معاصر, آنان را به سوء نیّت متهم كرده اند و اسرائیلیات را از جمله دسیسه های یهودیان علیه اسلام برشمرده اند. از جمله ی این محققان, می توان از جواد علی, رشید رضا, احمد امین و محمد ابوریه یاد كرد؛ بنابراین مسلمانان اهل كتاب به طور كلی نزد قدما مورد اعتماد بوده اند, گرچه متهم به غفلت شده اند[57]؛ ولی اتهام به تعمد و سوء نیّت آنان, تنها از جانب برخی از معاصران است[58].
ذهبی نیز پس از بیان كلام احمد امین و محمد رشیدرضا و محمود ابوریه مبنی بر متهم بودن كعب به نیرنگ و دروغ با تكلف زیاد تلاش می كند تا به هر نحو ممكن ساحت كعب را تطهیر نماید[59].
چنانكه ملاحظه می شود, برخی در مقام تبرئه دانشمندان نوآیین اهل كتاب و توجیه عملكرد و گفته های آنان برآمده, تلاش می كنند تا ساحت آنان را ازسوء نیّت و دروغ عمدی پاك سازند؛ در حالی كه دست كم در مورد كعب الاحبار در روایات فراوانی به دروغ پردازی وی تصریح و یا اشاره شده است. از برخوردهای تند و شدید شخصیت هایی, نظیر ابن عباس, علی (ع), امام صادق(ع) و امام باقر (ع) و ابوذر غفاری و ... در مورد گفته های كعب الاحبار, به دست می آید كه نقل داستان ها و اخبار ساختگی از سوی برخی از اهل كتاب, با سوء نیت و شیطنت همراه بوده است. به عنوان مثال, به موارد زیر توجه فرمایید:
1) به ابن عباس خبر داده شد كه نوف بكالی, فرزند همسر كعب الاحبار, معتقد است كه موسایی كه یار و همراه خضر بوده, غیر از موسی بن عمران است. ابن عباس گفت: دروغ گفته است دشمن خدا[60].
2)ابن جریر طبری روایتی را درباره ی ذبیح بودن اسماعیل از ابن عباس نقل كرده است كه مضمون آن, اتهام یهود به دروغ پردازی است[61].
3)روزی ابن عباس نشسته بود كه مردی سررسید و به او گفت: سخن عجیبی از كعب الاحبار درباره ی خورشید و ماه شنیدم. ابن عباس در حالی كه تكیه داده بود, با شنیدن این سخن راست نشست و پرسید : آن سخن چه بود؟ مرد گفت: كعب گمان دارد كه خورشید و ماه در روز قیامت به صورت دو گاو پی شده د رجهنم افكنده می شوند! عكرمه می گوید: ابن عباس از این سخن برآشفت و گفت : كعب دروغ گفته, كعب دروغ گفته, كعب دروغ گفته, او مردی یهودی است كه می خواهد این مطالب را در اسلام وارد كند[62].
4)روزی مجلسی در حضور خلیفه ی دوم, عمر, تشكیل شده بود كه امام علی (ع) نیز در آن حضور داشتند. كعب نیز یكی از حاضران آن مجلس بود. خلیفه از كعب پرسید: آیا تو حافظ همه ی تورات هستی؟ كعب در جواب گفت: نه اما بسیاری از آن را در حفظ دارم. خلیفه از او پرسید: خداوند قبل از خلقت عرش كجا بود؟ و آن آبی كه خداوند عرش خود را بر آن نهاد در چه مكانی قرار داشت؟ كعب گفت: خداوند بر صخره ی بیت المقدس جای داشت! و با آب دهانش دریاهای خروشان را خلق كرد و عرش خویش را بر آن نهاد. امام (ع) در حالی كه به شدت ناراحت بود و كلمات شگفت انگیز خود را بیان می كرد, به عنوان اعتراض, مجلس را ترك گفت, ولی عمر او را قسم داد تا در مجلس بماند. امام (ع) نیز بازگشت و رو به كعب كرد و گفت: تو اشتباه می كنی و اصحاب تو به خطا رفته اند و بر خدا دروغ بسته اند و خداوند برتر از این سخنان و بزرگتر از آن است كه مكان داشته باشد و ساحت خداوند از آنچه ملحدان انگاشته و یا جاهلان پنداشته اند, دور است. وای بر تو ای كعب! آن كس كه به قول تو از آب دهانش دریای عظیم آید, چگونه می توان بر صخره بنشیند[63]؟
5) از امام صادق (ع) نیز نقل شده است كه بعضی از عالمان به دنبال احادیث یهود و نصارا هستند تا دانش خود را با آنها افزون سازند. اینان در پایین ترین مرتبه ی دوزخ جای دارند[64].
6) روزی امام باقر (ع) در حالی كه در مسجد الحرام, رو به كعبه نشسته بود, به یارانش فرمود: نگاه به كعبه عبادت است. در این هنگام مردی به نام عاصم بن عمر گفت: كعب الاحبار می گوید: هر بامداد, كعبه به بیت المقدس سجده می كند. امام پرسید: نظر تو درباره ی سخن كعب چیست؟ او پاسخ داد: او راست گفته است. در این هنگام امام خشمگین شد و فرمود: دروغ گفتی, كعب هم دروغ گفته است[65].
7) روزی ابوذر بر عثمان وارد شد. در این هنگام, كعب الاحبار نزد وی نشسته بود و با هم سخن می گفتند. عثمان به كعب رو كرده, گفت: برای زمامدار جایز است كه مالی را بگیرد و هر وقت توانست بپردازد؟ كعب گفت: این اشكال ندارد. ابوذر خطاب به كعب گفت: ای یهودی زاده! تو دین ما را به ما یاد می دهی؟! عثمان گفت: چقدر آزارت به من و زخم زبانت به یاران من زیاد شده است! برو به شام![66]
4ـ1ـ7ـ ممنوعیت نگارش و نقل حدیث
یكی از رخدادهای تلخ تاریخ صدر اسلام, جریان ممنوعیت نگارش و نقل روایات پیامبر اكرم (ص) است كه به دستور خلفا به ویژه خلیفه ی دوم پدید آمده است.
منع نگارش حدیث موجب شد میدان برای نشر و گسترش اسرائیلیات باز شود و احادیث درست و ساختگی درهم آمیخته گردد. با گذشت زمان, كار تشخیص و جداسازی احادیث صحیح از سقیم, مشكل تر شد. استاد ابوریه در این زمینه به تفصیل به بحث و بررسی پرداخته و خطر و زیان نفوذ اندیشه های انحرافی یهود را به فرهنگ اسلامی گوش زد كرده است[67]. علّامه سید مرتضی عسكری در این باره می نویسد:
مسلماً از همان زمانی كه مكتب خلفا باب نقل حدیث از پیامبر (ص) را مسدود كرد, باب نقل روایات اسرائیلی را به طور كامل بر روی آنان گشود و این امر بدین شكل صورت گرفت كه به افرادی مانند تمیم داری نصرانی و كعب الاحبار یهودی اجازه داده شد تا احادیث اسرائیلی را به میل خود در میان مسلمانان گسترش دهند[68].
استاد جعفر سبحانی نیز در این باره می نویسد:
اسلام و مسلمانان در اثر منع نگارش حدیث و نشر آن, خسارت بزرگی را متحمل شدند كه با آمار و ارقام قابل شمارش نیست. چگونه قابل شمارش باشد, در حالی كه این امر موجب پیدایش هرج و مرج در اعتقادات, اعمال, اخلاق, آداب و حتی جوهره و كنه دین و اصول آن گردیده است. خلأ حاصل از این عمل, زمینه ی مناسبی را برای پیدایش بدعت های یهودی و یاوه های مسیحی و افسانه های زردشتی, به ویژه از سوی دانشمندان یهود و نصارا به وجود آورد تا احادیث فراوانی را جعل كنند و آنها را به پیامبران الاهی نسبت دهند, همچنان كه افسانه هایی را ساختند و به پیامبر اكرم (ص) نسبت دادند[69].
برخی از اهل تحقیق گفته اند كه تصمیم مهم خلیفه ی دوم, عمر, در جلوگیری از كتابت حدیث رسول خدا (ص) به خاطر پیروی از اهل كتاب بوده است[70]. از عروه بن زبیر نقل شده است كه عمر تصمیم به نوشتن احادیث و سنن رسول خدا (ص) گرفت. او در این باره با صحابه مشورت كرد؛ همه ی آنان با این اقدام موافق بودند. عمر یك ماه در این باره تأمل كرد, آنگاه گفت: من فكر كردم و دیدم كه پیش از شما, اهل كتاب در كنار كتاب خدا, كتاب هایی نوشتند و بر آنها تكیه كردند و در نتیجه, كتاب خدا را رها نمودند. اما من كتاب خدا را با چیزی نمی پوشانم[71].
در گزارش دیگری آمده است كه عمر آنچه را كه دیگران نوشته بودند, جمع آوری كرده, دستور داد تا آنها را بسوزانند. سپس گفت: (اُمنیهء كأُمنیّه اهل الكتاب) و یا (مَثناهٌ كَمَثناه اهل الكتاب)[72].
به هر حال با وجود ممنوعیت رسمی نگارش حدیث, بسیاری از عالمان اهل كتاب (احبار و رهبان) اجازه ی نشر روایات اسرائیلی را از خلیفه داشتند و آزادانه, اندیشه های انحرافی خود را منتشر می ساختند[73].
4ـ1ـ8ـ میدان دادن دستگاه خلافت به داستان سرایان
یكی از ریشه های اصلی و علل مهم نشر و گسترش اسرائیلیات و احادیث جعلی در میان مردم, شیوع قصه خوانی و آزادی عمل داستان سرایان در پناه دستگاه خلافت خلفا و دولت اموی بوده است. آزادی عمل قصه خوانان در شرایطی بوده است كه نگارش و نقل احادیث و سنت پیامبر اكرم (ص) از سوی خلفا, به ویژه با فرمان رسمی خلیغه ی دوم, منع شده بود. در دوره ی صحابه و تابعان و پس از آنان, كسانی كه در حوادث گذشته و تاریخ انبیا و خلقت و امثال آن بدون سند متصل به پیامبر اكرم (ص) سخن می گفتند و سخنانشان نوعی شباهت ظاهری با داستان های قرآن داشت, به (قصاص) مشهور شدند[74]. منبع اصلی قصّه خوانان را تورات و نقل های شفاهی رایج درمیان عالمان یهودی و نصرانی تشكیل می داد. قصه خوانان معمولاً در هنگام اقامه ی نماز, برای عموم مردم به ایراد سخن و داستان سرایی می پرداختند.
گفته شده است كه قصّه خوانی در زمان پیامبر اكرم (ص) و ابوبكر وجود نداشته و از زمان خلیفه ی دوم با اجازه ی او آغاز گردیده[75]و به تدریج ادامه و گسترش یافته است.
رواج داستان سرایی در زمانی بوده است كه قصّه خوانان و پندآموزان, دین و بارهای دینی را دست مایه ی تجارت خود ساخته, حدیث را وسیله ای برای امرار معاش خود و برآوردن خواسته های حاكمان قرار داده بودند. بدین ترتیب, آنان بسیاری از افسانه های ملت های پیش از اسلام, به ویژه داستان های تاریخی ـ دینی یهودیان را به نام تفسیر قرآن و به قصد تخریب و یا تحریف مبانی اعتقادی, در لابه لای تعالیم اسلامی و تفاسیر قرآنی جای دادند. حركت داستان سرایان با گذشت زمان گسترش یافت و زمام داران نیز آنان را برای اهداف سیاسی خود به كارگماشتند. برخی از نویسندگان نخستین قصّه سرا را, عبدالله بن رواحه و برخی تمیم داری و عدّه ای نیز عبید بن عُمیر دانسته اند؛ ولی نام آورترین آنان همان, تمیم بن اوس داری است[76].
عمر, به تمیم اجازه داد تا پیش از خطبه های نماز جمعه به ایراد موعظه و قصه بپردازد و پس از وی عثمان اجازه داد تا او هفته ای دو بار به این كار ادامه دهد[77]. به جز تمیم, عُبید بن عُمیر نیز در زمان عمر اجازه ی قصه خوانی یافت.
آورده اند كه بسیاری از قاضیان به دستور زمامداران, در كنار منصب و شغل قضاوت, مأموریت داستان سرایی را نیز به عهده داشته اند. نخستین كسی كه در مصر به داستان سرایی پرداخت, سلیمان بن عتر تُجیبی بود كه درسال 38 هجری این كار را آغاز كرد. او از سوی معاویه, عهده دار امر قضاوت و قصّه گویی شد, اما بعدها معاویه او را از كار قضاوت عزل كرد و تنها او را موظف به داستان سرایی نمود[78]. از اینجا معلوم می شود كه (داستان سرایی) یك پست دولتی بوده كه خلیفه هر كسی را شایسته ی آن می دیده به خدمت می گمارده[79]است.[80]
نخستین زمامداری كه قصه خوانان را برای اهداف سیاسی خود به كار گرفت, معاویه بن ابی سفیان بود. او مردی را مأمور ساخت تا پس از اقامه ی نماز صبح برای نمازگزاران داستان بگوید و این مرد نیز هر روز پس از نماز رو به نمازگزاران می كرد و خدا را یاد می نمود و بر پیامبر خدا (ص) درود می فرستاد و سپس برای خلیفه, خاندان, سپاه و پیروان او دعا می كرد و دشمنان خلیفه و كسانی را كه فرمانبری او را نپذیرفته بودند, نفرین می نمود[81]. عبدالله بن سلام, كعب الاحبار و وهب بن منبه از جمله داستان سرایانی بودند كه هر یك سهم فراوانی در نقل داستان های پیامبران و افسانه های پیشینیان داشته, كم و بیش ردّ پای آنان را در روایات تفسیری مشاهده می كنیم. ابن كثیر درباره ی كعب الاحبار می گوید:
كعب الاحبار در زمان خلافت عمر اسلام آورد. وی از كتاب های كهن برای عمر نقل سخن می كرد و چه بسا عمر به سخنان وی گوش فرا می داد و مردم را نیز در شنیدن سخنان وی آزاد می گذارد و مردم نیز گفته های او را, چه درست و چه نادرست’ نقل می كردند؛ در حالی كه به خدا قسم, این مردم هیچ نیازی حتی به یك كلمه از حرف های او نداشتند[82].
چنانكه ملاحظه شد, در میان خلفا, عمر و معاویه بیش از دیگران به دانشمندان اهل كتاب تمایل داشته, آنان را در نقل داستان های تاریخی تورات و افسانه های خرافی آزاد گذارده اند؛ بلكه در زمان معاویه بیشترین جعل حدیث در فضیلت سازی برای حكام و جلوگیری از نشر فضایل اهل بیت پیامبر اكرم (ص) صورت گرفت و نیز بهترین شیوه ی بنی امیه برای دور نگه داشتن مردم از مسایل مهم سیاسی ـ اجتماعی و انحراف اذهان آنان, بهره گیری از روایات ساختگی دانشمندان یهود و نصارا بوده است. برای روشن شدن این حقیقت تلخ, به دو مطلب مهم اشاره می كنیم:
1) رویكرد خلیفه ی دوم به منابع دینی اهل كتاب: پیش تر اشاره شد كه چون اهل كتاب دارای كتاب آسمانی و پیشینه ی تاریخی كهن بودند, عرب های عصر جاهلیت برای آنان احترام خاصی قایل بودند و در موارد زیادی برای آگاهی از مسایل دینی خود به آنان مراجعه می كردند. این هیمنت دروغین اهل كتاب, نه تنها توده ی مردم را فریفته بود, بلكه بسیاری از خواص دوران صدر اسلام را نیز شیفته ی خویش ساخته بود.
خلیفه ی دوم نسبت به تمیم داری بسیار احترام می كرد و از او با عبارت (خیرُ اهل المدینه) یاد می نمود[83]و به وی اجازه داده بود پیش از نماز جمعه, برای مردم سخن بگوید و خود نیز به شنیدن سخنان وی علاقه نشان می داد. همچنین كعب الاحبار, دانشمند بزرگ یهودی, از جمله كسانی است كه بسیار مورد توجه خلیفه ی دوم بوده است[84].
2) حكومت معاویه و رونق بازار جعل حدیث: گرچه جعل حدیث از دوران حیات پیامبر اكرم (ص) شروع شد و وی خود به این تلخ و شوم تصریح كرده اند[85]بیشترین روایات ساختگی در دوران حكومت معاویه ساخته شد. ابوریّه می نویسد:
موج حدیث سازی در دوران حكومت معاویه بالا گرفت و وی از نفوذ و ثروت خود در این راه استفاده كرد[86].
در زمان معاویه روایات فراوانی در ستایش شام و بیت المقدس, در برابر مدینه و مكه به دست امثال كعب الاحبار ساخته شد. ابن عساكر در تاریخ خویش از كعب الاحبار نقل می كند كه او گفت:
محبوب ترین نقطه ی شام نزد خداوند, قدس (بیت المقدس) است[87].
همچنین وی برای تقرب به معاویه, مركز حكومت پیامبر (ص) را شام معرفی می كند[88]؛ زیرا معاویه امكانات حكومت خود را در شام فراهم آورده است. این معنا در گفته های ابوهریره كه شاگرد تمام عیار كعب الاحبار محسوب می شود نیز آمده است:
(الخلافه بالمدینه و المُلك بالشام)[89]. گفتنی است كه سرزمین شام, مركز خلافت و پایتخت حكومت معاویه, قبلاً پایتخت مسیحیان روم شرقی بیزانس و دارای تمدنی كهن بوده است[90]و بدیهی است كه رسوبات فكری و فرهنگی مسیحیّت در این منطقه به كلی از بین نرفته است. همچنین كعب الاحبار در جای دیگری می گوید: خانه ی كعبه هر روز صبحگاهان به بیت المقدس سجده می كند[91] و نیز می گوید: قیامت برپا نخواهد شد, مگر اینكه بیت الحرام را به نزد بیت المقدس ببرند, آنگاه این دو خانه ی مقدس را با اهل آنها به بهشت وارد نمایند و حساب خلایق و عرضه ی اعمال در روز قیامت, در بیت المقدس انجام می گیرد[92].
از این روایات بر می آید كه اهل كتاب به ویژه كعب تلاش كرده اند تا آیین اسلام و مقدسات آن, از جمله كعبه, را در برابر آیین یهود خاضع و تسلیم نشان دهند[93].
منابع و پی نوشت ها
دكتر محمد تقی دیاری در سال 1338ش در كاشان متولد شد. تحصیلات متوسطه را در همان جا به پایان برد و آنگاه در حوزه ی علمیه ی كاشان تحصیلات خود را در علوم اسلامی آغاز كرد. در سال 1356 وارد حوزه ی علمیه ی قم شد و هم اكنون نیز تحصیلات خود را در سطح خارج فقه و اصول ادامه می دهد. وی هم زمان با تحصیلات خود را در سطح خارج فقه و اصول ادامه می دهد. وی هم زمان با تحصیلات حوزوی, دوره ی كارشناسی ارشد را در مركز تربیت مدرس دانشگاه قم و دوره ی دكتری را در دانشكده الهیات دانشگاه تهران به پایان رسانده است. وی درسال 1377 از پایان نامه ی خود تحت عنوان (پژوهشی پیرامون اسرائیلیات) در رشته ی علوم قرآن و حدیث دفاع كرده است. ایشان از سال 1371 تاكنون عضو هیأت علمی دانشگاه قم و هم اینك در سمت معاون آموزشی این دانشگاه است. از وی تاكنون یك كتاب و چند مقاله منتشر شده است.
1. ر.ك: محمد حسین ذهبی: التفسیر و المفسرون، قاهره، دارالكتب الحدیثه، 1381ق، ج8، ص165.
2. تقیالدین بن تیمه: مقدمة فی اصول التفسیر، بیروت، دارالقرآن الكریم، 1391ق، ص56-58.
3. اسماعیل بن كثیر دمشقی: تفسیر القرآن الكریم، بیروت، دارالمعرفة، 1407 ق، ج1، ص80.
4. عبدالرحمن بن خلدون: مقدمه ابن خلدون، ترجمهی محمد پروین گنابادی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366ش، ج2، ص140.
5.مهمترین آثار و تألیفات در این زمینه عبارتند از:
ـ الاسرائیلیات و اثرها فی كتب التفسیر، رمزی نعناعه.
ـ الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، محمد حسین ذهبی.
ـ الاسرائیلیات و الموضوعات فی كتب التفسیر، محمد بن محمد ابو شهبه.
ـ الاسرائیلیات فی التراث الاسلامی، مصطفی حسین.
ـ البدایات الاولی للاسرائیلیات فی الاسلام، حسن یوسف الاطیر.
ـ السیادة العربیة و الشیعه و الاسرائیلیات فی عهد بنی امیة. فان فلوتن
ـ اضواء علی السنة المحمدیّه، محمود ابوریّه.
6. ر.ك: دائرة المعارفبزرگ اسلامی، زیر نظر كاظم موسوی بجنوردی، چاپ دوم. تهران، مركز نشر دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1369ش، ج11، ص135.
7. ر.ك: محمد حسین ذهبی: پیشین، ج11، ص165؛ دائرةالمعارف تشیّع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی، كامران فانی و بهاء الدین خرمشاهی، چاپ دوم، تهران، بنیاد خیریهو فرهنگی شطّ، 1372ش، ج2، ص139.
8. ر.ك: محمد جواد مغنیه: الأسرائیلیات القرآن. بیروت، دارالجواد، 1404قدرت انتقالی
9. محمد حسین ذهبی: پیشین, ج1. ص61-62.
10. ر.ك: محمد تقی دیاری: پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن. دفتر پژوهش و نشر سهروردی. 1379ش. ص155-176.
11. سید مرتضی عسكری: نقش ائمه دراحیای دین, تنظیم از محمد علی جاویدان, تهران, موسسه اهل بیت. 1361ش, ج6, ص98.
12. ر.ك: محمد تقی دیاری: پیشین, ص 186-194.
13. ر.ك: محمد حسین ذهبی: پیشین, ج1, ص61-62.
15. رمزی نعناعه: الاسرائیلیات و اثرها فی كتب التفسیر, دمشق, دارالقلم, بی تا , ص18.
16. محمد حسین طباطبایی: المیزان فی تفسیر القرآن, بیروت, موسسه الاعمی, 1393ق, ج1, ص4-5.
17. یوسف, 99 به بعد و نیز ر.ك: جان بی.ناس: تاریخ جامع ادیان, ترجمه علی اصغر حكمت, چاپ پنجم, تهران انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (شركت سهامی), 1372ش, ص 488.
18. جان.بی.ناس: پیشین, ص 499 و صحیفه ی یوشع باب 19.
19. محمد جواد مغنیه: پیشین, ص41 و 42.
20. جان ناس: پیشین, ص 554.
21. ابن هشام: پیشین, ج1, ص300 به بعد و نیز ج2, ص543 و 549 به بعد.
22. محمد حسین ذهبی: الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث, ص 22-25 با تخلص.
23. احمد امین: فجر الاسلام, چاپ دهم, بیروت, دارالكتاب العربی, 1944م, ص23.
24. در قرآن كریم , یهود و نصار (اهل كتاب) معرفی شده اند. این تعبیر 31 بر در قرأن به كار رفته است.
25. رسول جعفریان: پیشین, ج1, ص150.
26. ابن خلدون: مقدمه العبر, ص439 و 440 و نیز ر.ك: عمر لطفی العالم: المستشرقون و القرأن, مركز دارسات العالم الذاسلامی, بی جا, بی تا, ص108 و 109.
27. محمود ابوریه: اضواء علی السنه المحمدیه, چاپ دوم, مصر, دارالمعارف (افست قم, دارالكتب العلمیه), بی تا, 146.
28. جعفر مرتضی عاملی: پیشین, ج1, ص175.
29. ابن هشام : پیشین, ج3, ص225 و جعفر مرتضی عاملی: پیشین, جپ, ص176.
30. شهید مرتضی مطهری (ر) پیامبر امی, قم, دفتر انتشارات اسلامی, بی تا, ص 51 و 52.
31. ابن قتیبه دینوری: الشعر و الشعراء (طبقات الشعراء), لَیدن, 1902 م, ص234 و جعفر مرتضی عاملی: پیشین, ج1, ص49.
32. ابن هشام: پیشین, ج1, ص300.
33. رسول جعفریان : پیشین, ج1, ص151 و نیز ر.ك: واحدی نیشابوری و جلال الدین سیوطی, شان نزول آیات, ترجمه دكتر محمد جعفر اسلامی, چاپ دوم, جام , بی جا, 1371ش, ص434.
34. محمد حسین ذهبی: التفسیر و المفسرون, ج1, ص169.
35. گلدزیهر: مذاهب التفسیر الاسلامی, ترجمه ی عبدالحلیم النجار, قاهره, مكتبه الخانجی, 1376ق, ص75.
36. محمد حسین طباطبایی: پیشین, ج12, ص291 و 292 با اندك تلخیص.
37. سید علی كمالی دزفولی: قانون تفسیر, تهران, كتابخان ی صدر, 1396 ق, ص466 و محمد واعظ زاده خراسانی: مكاتب و روشهای تفسیری (جزوه ی درسی استاد , موجود در كتابخانه ی تخصصی مركز فرهنگ و معارف قرآن قم). ص37 و 38 و ابن خلدون: پیشین, ص439.
38. احمد امین: پیشین, ص 205 و محمد حسین ذهبی: الاسرائیلیات, ص 24.
39. محمد بن اسماعیل بخاری: صحیح البخاری, دارالفكر (افست دارالطباعه العامره باستانبول).
1401 قف. ج2, ص92,
40. محمد بن یعقب كلینی: الاصول من الكافی, با تصحیح و تعلیق علی اكبر غفاری, چاپ پنجم, تهران, دارالكتب الاسلامیه, 1363 ش, ج1, ص52.
41. ابن خلدون: پیشین, ص439 و 440.
42. محمد حسین ذهبی: پیشین, ج1, ص108 و محمد حسین ذهبی: الاسرائیلیات, ص32 و 33.
43. محمد حسین ذهبی: التفسیر و المفسرون’ ج1, ص202.
44. همو: الاسرائیلیات, ص27 به نقل از صحیح مسلم, ج1, ص112.
45. احمد خلیل: نشاه التفسیر فی الكتب المقدسه و القرآن, ص35.
46. جلال الدین سیوطی: الاتقان فی علوم القرآن, با تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم, قم, منشورات الشریف الرضی, بی تا, ج4,ص242.
47. محمد حسین طباطبایی: قرآن در اسلام, چاپ پنجم, قم, دفتر انتشارات اسلامی, 1372ش, ص55.
48. محمد حسین طباطبایی: المیزان, ج19, ص133 و 134.
49. محمد واعظ زاده خراسانی: پیشین, ص38.
50. این توجیه در سخنان كسانی نظیر ابن تیمیه, ابن خلدون و ذهبی و دیگران دیده می شود و ظاهراً اصل سخن از ا، ابن خلدون است.
51. ابن خلدون: پیشین, ص439 و احمد امین: پیشین, ص201.
52. برگرفته از محمد واعظزاده خراسانی: پیشین, ص40.
53. محمد هادی معرفت: التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب, ط1, مشهد, الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه, 1419ق, ج2, ص32.
54. محمد جواد مغنیه: پیشین, ص42 و 43 و محمد عزه دروزه: پیشین, ص455.
55. محمود ابوریه: پیشین, ص145.
56. محمد رشید رضا: تفسیر المنار (تفسیر القرآن الحكیم), چاپ دوم, بیروت, دارالمعرفه, بی تا, ج1, ص9.
57. ابن كثیر برخی از مسلمانان اهل كتاب را به افراد نادان و جاهل توصیف می كند؛ ر.ك: ابن كثیر: پیشین, ج2, ص32.
58. مصطفی حسین: الاسرائیلیات فی الثراث الاسلامی, بی جا, بی تا, ص96-98.
59. محمد حسین ذهبی: التفسیر و المفسرون, ج1, ص189-194 و همو: الاسرائیلیات,ص 65-104.
60. محمد بن جریر طبری: جامع البیان عن تاویل آی القرآن (تفسیر طبری), چاپ اول, بیروت, دارالكتب العلمیه, 1412ق, ج23, ص53 به نقل محمد حسین ذهبی: الاسرائیلیات, ص100.
61. محمد بن جریر طبری: تاریخ الامم و الملوك, با تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم, چاپ دوم, بیروت, بی تا, 1387ق, ج1, ص268 و سید جعفر مرتضی عاملی: الاسرائیلیات در تاریخ طبری, كیهان اندیشه (نشریه ی موسسه ی كیهان درقم), شماره ی 25.
62. محمد بن جریر طبری: تاریخ الامم و الملوك, ج1, ص65 و درباره ی نیرنگ و دروغ گویی كعب ر.ك: محمود ابوریه: پیشسین. ص158, 160. 164, 165, 174,؛ ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه, با تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم, قم, منشورات مكتبه آی÷ الله العظمی المرعشی النجفی (چا1پ افست), 1404ق, ج4, ص77.
63. سید مرتضی عسكری: پیشین, ج4, ص239.
64.شیخ صدوق : كتاب الخصال, با تصحیح و تعلیقه ی علی اكبر غفاری, قم, موسسه النشر الاسلامی, 1402ق, ج1, ص352, باب السبعه, حدیث 33.
65. محمد بن یعقوب كلینی: پیشین, ج3, ص54.
66. ابن ابی الحدید: پیشین, ج3, ص54.
68. سید مرتضی عسكری: معالم المدرستین, ط6, قم, كلیله اصول الدین و المجمع العلمی الاسلامی, 1416ق, ج2, ص 57.
69. جعفر سبحانی: ابحاث فی الملل و انحل, چاپ دوم, قم, مركز مدیریت حوزه علمیه, 1408ق, ج1, ص65.
70. سید مهدی حسینی روحانی: بحوث مع اهل السنه و السلفیه, چاپ اول, قم, المكتبه الاسلامیه, 1399ق, ص97.
71. خطیب بغدادی: تقیید العلم, با تعلیقات یوسف الغش, ط2, دارالحیاء السنه النبویه, 1974م, ص50.
72.امنیه یعنی آرزو و خیال. مثناه, همان كتابی است كه اهل كتاب بعد از موسی (ع) د ر كنار تورات قرار دادند. ر.ك: ابن اثیر: النهایه فی غریب الحدیث و الاثر, چاپ چهارم, قم, موسسه ی مطبوعاتی اسماعیلیان, 1364ش, ج5, ص255 و نیز خطیب بغدادی: ص 52؛ محمود ابوریه: پیشین, ص47.
73. رسول جعفریان : پیشین, ج2, ص97.
74. سید مرتضی عسكری: نقش ائمه در احای دین, ج60, ص83.
75. رسول جعفریان: پیشین, ج2, ص98 و نیز عبدالرحمن بن الجوزی: القصاص و المذكرین, با تحقیق ابوها جر محمد سعید زغلول, چاپ اول بیروت, دارالكتب العلمیه, 1406 ق, ص20.
76 عبدالرحمن بن الجوزی: پیشین, ص20 و 21.
77. عبدالرزاق: المصنف, ج3, ص219.
78.احمد امین: پیشین, ص160.
79. به نظر می اید خلفا برای اشراف و سلطه بر كار قصه خوانان, روایاتی ر با این مضمون كه قصه خوان باید از طرف امیر گماشته شود ساخته اند, تا بتوانند آزادانه به عزل و نصب آنان بپردازند. ر.ك: ابن اثیر: پیشین, ج4, ص70, ماده ی قص.
80. عبدالرحمن بن الجوزی: پیشین, ص25.
81. عبدالرزاق: پیشین,. ج3, ص219.
82. ابن كثیر : تفسیر ابن كثیر, ج4,ص18 و جعفر سبحانی: پیشین, ج1, ص74.
83. ابن حجر عسقلانی: الاصابه فی تمییز الصحابه, با تحقیق علی محمد بجاوی, چاپ اول, بیروت, دارالجیل, 1412ق, ج3, ص437.
84. محمود ابوریه: پیشین, ص152.
85. محمد بن یعقوب كلینی : پیشین, ج1, ص50.
86. محمود ابوریه: پیشین, ص126.
87. تاریخ مدینه دمشق, ج1, ص110 به نقل از سید مرتضی عسكری؛ نقش ائمه در احیای دین, ج6, ص105.
88.جعفر سبحانی: پیشین, ج, ص77.
89.متقی هندی: پیشین, ج6, ص88.
90. سید مرتضی عسكری: معالم المدرستین, ج2, ص60.
91. محمد بن یعقوب كلینی: پیشین, ج4.ص240.
92. جلال الدین سیوطی: الدر المنثور, ج1, ص329.
93. سید مرتضی عسكری: نقش ائمه دراحیای دین, ج6, ص107 و 108. قبلاً روایتی از امام باقر (ع) نقل شد كه حضرت سخن كعب و ناقل آن را تكذیب كردند و درباره ی كعبه فرمودند: خدلوند هیچ نقطه ای از زمین را نیافریده كه نزد او محبوب تر از این خانه باشد. ر.ك: محمد بن یعقوب كلینی: پیشین, ج4, ص240, باب (فضل النظر الی الكعبه) حدیث1.
منبع: کتاب قرآن در آینه پژوهش
سه شنبه 8/11/1387 - 15:52
دانستنی های علمی
اعجاز قرآن كریم و ابعاد آن
درآمد:
قرآن معجزه جاویدان پیامبر اسلام و سند زنده حقانیت راه اوست. قرآن عزیز تنها معجزه حاضر در عصر ماست كه گواه همیشه صادق اسلام و راهنمای انسانها است.
از تعریفهایی كه برای معجزه بیان شد برمیآید كه معجزه در اصطلاح عبارت از امر خارق عادتی است كه برای اثبات ادعای نوبت آورده میشود بطوری كه موافق ادعا باشد و شخص دیگری نتواند مثل آن را انجام دهد بلكه همه درآوردن آن عاجز باشند. ولی با این حال معجزه امری منافی با حكم عقل یا باطل كننده اصل علیت نیست.[1]
اكنون پرسش این است كه اعجاز قرآن از كدام جهت است یعنی تحدی قرآن به آوردن « مثل» آن یعنی چه؟ و مثلیت در چه جهتی مراد است. پاسخ به این پرسش موضوع این قسمت نوشتار است. كه دیدگاهها را در این زمینه بررسی میكند . این نوشتار در چند قسمت ارائه میگردد.
قسمت اولك بررسی تحدی و مبارزه طلبی قرآن كریم ( دلیل اعجاز قرآن).
قسمت دوم : بررسی دیدگاهها درباره جهت اعجاز قرآن(رمز مثل نداشتن آن9.
قسمت سوم: راز اعجاز قرآن كریم.
قسمت اول : تحدی قرآن كریم (دلیل اعجاز قرآن)
الف: آیات تحدی (مبارزه طلبی)
آیاتی كه تحدی (مبارزه طلبی) قرآن در آنها مطرح شده است چند گونه است. گاهی مردم را در مورد كل قرآن و یا ده سوره آن به مبارزه میطلبد و گاهی میفرماید اگر میتوانید یك سوره مثل آن بیاورید. به این آیات توجه كنید:
« قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذاالقرآن لایأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا »[2]
« بگو اگر تمامی انسان و جن جمع شوند تا مثل این قرآن را بیاورند نخواهند توانست و لو آنكه برخی آنها به كمك دیگران بشتابند.»
« ام یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقین » [3]
« آیا میگویند كه [ محمد (ص)] افترا میبندند (و كلام خود را كلام خدا می خواند) پس ده سوره مانند آن بسازید و بیاورید و از هر كس، غیر از خدا، میخواهید كمك بگیرید، اگر راست میگویید.»
« و ان كنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداكم من دون الله ان كنتم صادقین »[4]
« و اگر در مورد آنچه به بنده خود[محمد(ص)] نازل كردیم شكی دارید پس سورهای از جنس آن بیاورید و گواهان خود را ، غیر از خدا بخوانید، اگر راستگویانید.»
سوره یونس آیه 38 نیز مضمونی شبیه آیه 23 سوره بقره دارد. « فأتوا بسورة مثله » با این تفاوت كه كلمه « من» در سوره بقره هست اما در سوره یونس « مثله» بدون كلمه « من» آمده است. ( در مورد این نكته بعدا توضیح خواهیم داد. )
« ام یقولون تقوله بل لایؤمنون فلیأتوا بحدیث مثله ان كانوا صادقین»[5]
« یا ( آیا) میگویند او قرآن را از خود بافته است بلكه ایمان نمیآورند . اگر راست میگویند پس كلامی مثل آن ( قرآن) را بیاورند.»
هر چند كه ظاهر كلمه « مثله » این است كه كل قرآن مراد باشد ولی كلمه حدیث « كلام» شامل كمتر از یك سوره هم میشود. و لذا برخی احتمال دادهاند كه مقدار معجزه بودن قرآن یك سوره و یا تعدادی از آیات است كه به اندازه یك سوره باشد.[6]
تذكر: نكته جالب در آیات فوق این است: آنجایی كه سخن از آوردن مثل كل قرآن یاده سوره آن است سخنی از یاری افراد به همدیگر است اما جائی كه سخن از یك سوره و حدیث است مسأله شاهدان ـ و نه یاوران ـ را مطرح میكند. علت این تعبیرات شاید این باشد كه در صورت اول این كاربرای یك نفر مشكل است و یا اینكه اشاره به وجود اعجاز قرآن و مراتب آن است.
ب: قلمرو تحدی قرآن: مبارزه طلبی قرآن سه نوع شمول دارد
1ـ شمول افرادی: قرآن میفرماید: « لئن اجتمعت الجن و الانس علی ان یأتوا بمثل هذاالقرآن لایأتون بمثله » [7] یعنی اگر همه افراد انسانها و حتی جنها جمع شوند نمیتوانند مثل قرآن را بیاورند و به اصطلاح، عام افرادی است. بطوری كه شامل همه افراد موجود انسانها و حتی افرادی كه در آینده میآیند میشود.
2ـ شمول زمانی: یعنی این دعوت و تحدی قرآن از زمان صدر اسلام شروع شده و همیشه ادامه دارد و لذا میفرماید:
« فان لم تفعلوا و لن تفعلوا » [8]
اگر در گذشته نتوانستید مثل قرآن را بیاورید و هرگز هم نخواهید توانست .
3ـ شمول احوالی: در هیچ حالی نمیتوانید مثل قرآن را بیاورید یعنی اگر عرب و یا عجم،ادیب(متخصص ادبیات عرب) و یا متخصص در هر زمینه دیگر باشد نمیتوانید مثل قرآن را بیاورید. البته این مطلب از اطلاق آیه استفاده میشود.[9]
و از این شمول و عموم و اطلاق آیه میتوان استفاده كرد كه آن جهت و رمز اعجاز قرآن باید چیزی دیگر باشد. كه شامل همه زمانها و همه احوال باشد. و این در حالی است كه برخی مثل شاطبی میگویند: اعجاز قرآن مخصوص زمان صدر اسلام است. و همین كه ادیبان آن دوره نتوانستند مثل قرآن را بیاورند دلیل معجزه بودن قرآن است و در اعصار بعدی فقط به همین مطلب احتجاج میشود.[10]
پ: مرجع ضمیر « من مثله »
در سوره بقره آیه 12 میخوانیم : « فأتوا بسورة من مثله » در مورد مرجع ضمیر غایب « مثله» میتوان چند احتمال را مطرح كرد:
1ـ مرجع ضمیر قرآن (مانزّلنا) باشد یعنی: « پس سورهای از جنس (از مثل) قرآن بیاورید.»
از ظاهر آیه همین معنا استفاده میشود و مشهور در زبانها هم همین است و علامه طباطبائی (ره) در المیزان نیز این احتمال را ذكر میكند.[11]
2ـ مرجع ضمیر خدا باشد یعنی : « اگر میتوانید سورهای از مثل خدا بیاورید» این مطلب در كلام الزملكانی (م 651 ق) به عنوان یك احتمال نقل شده كه ضعیف است چرا كه سیاق این آیه با آیه «قل فأتوا بعشر سور مثله » [12] واحد است در حالی كه ضمیر در این آیه به خدا بر نمیگردد.[13]
3ـ مرجع ضمیر به عبد (پیامبر (ص)) برمیگردد،یعنی : « پس سورهای از مثل پیامبر (ص) ( كه امی است) بیاورید.» یعنی صدور یك سوره مثل سورههای قرآن از فردی درس نخوانده مثل پیامبر (ص) ممكن نیست. این احتمال را علامه طباطبائی در المیزان [14] بیان میكند.
تذكر: شاید این مطلب اشاره به مراتب اعجاز نیز باشد. یعنی آوردن یك سوره با توجه به اینكه همه جهات اعجاز را در برندارد از فردی امی معجزه است و از افراد امی برنمیآید همانطور كه آوردن ده سوره ( با توجه به محتوای آن سورهها و جهات عدیده اعجاز آنها) از دست افراد كثیر با تخصصهای گوناگون هم ساخته نیست.
یعنی هر آیهای خطاب به شخص یا اشخاص خاص(امی ـ جن و انس) است و مرتبهای از اعجاز را بیان میكند . و شاهد این مطلب همان چیزی است كه قبلاً بیان كردیم كه تحدی قرآن در مورد ده سوره و كل قرآن همراه با اشاره به یاوران انس و جن است اما در مورد تحدی به یك سوره سخنی از آنها به میان نمیاید بلكه داوران و شاهدانی را برای قضاوت بین دو سوره كه از فرد امی صادر میشود فرا میخواند . تا روشن شود كه هیچ فرد امی نمیتواند مثل پیامبر(ص) باشد و سورهای معجزه آسا آورد.
و از این مطلب جواب « الزملكانی » هم روشن شد كه سیاق دو آیه یكسان نیست چرا كه در سوره هود سخن از ده سوره ـ و نه یك سوره ـ است. و نیز در سوره هود مرجعی مثل « عبد » وجود ندارد و نیز كلمه « من» در آنجا نیست.
پس هر چند ظاهر آیه معنای اول را نشان میدهد اما معنای سوم دقیقتر بنظر میرسد.
4ـ علامه طباطبائی (ره) در المیزان[15] احتمال دیگر نیز مطرح میكند كه ضمیر به خود سوره(بقره مثلاً) برگردد. و سپس آن احتمال را تضعیف میكند.
قسمت دوم: دیدگاهها درباره جهت اعجاز قرآن (سر مثل نداشتن آن9:
در این مورد آراء و نظریههای متفاوتی از زمانهای قدیم مطرح بوده است ولی این نظریهها را میتوان در یازده دیدگاه خلاصه كرد، كه ما به آنها اشاره میكنیم و به مهمترین طرفداران هر دیدگاه اشاره میكنیم، و اگر یك نفر در مورد چند دیدگاه نظر مثبت دارد او را در همه موارد ذكر میكنیم:
اول: فصاحت و بلاغت :
یعنی قرآن یك معجزه ادبی است به طوری كه فصیح بودن آن در حد اعلای فصاحت و بلیغ و رسا بودن آن نیز كامل است به طوری كه در قبل و بعد از ظهور اسلام هیچ شعر یا خطبه و كلام عربی به پایه آن نرسیده است. [16]
دوم : سبك و نظم خاص قرآن:
هر چند قرآن از حروف و كلمات معمولی زبان عرب تشكیل شده است اما نظم خاص خود و تألیف منحصر به فرد آن در تركیبات كلامی ان معجزه است یعنی سبك خاص آن، نه شعر، نه نظم است بلكه كلامی خاص است كه قابل تقلید نیست.
چرا كه خداوند از همه حروف و كلمات و تركیبات آگاهی دارد و بهترین آنها را انتخاب كرده است ولی ما نه علم كامل الهی را داریم و نه قدرت او را و لذا نمیتوانیم مثل او سخنی بگوئیم.[17]
سوم: شیرینی و جذبه خاص یا موسیقی خاص قرآن یا روحانیت قرآن :
از همان اوایل بعثت پیامبر(ص) تأثیر شگرف قرآن در قلوب مردم واضح بود به طوری كه مشركین عرب، مردم رااز گوش دادن به قرآن منع میكردند تا جذب كلام الهی نشوند و شیرینی آن را نچشند.
و همین مطلب امروزه گاهی، تحت عنوان« موسیقی قرآن» خوانده میشود كه برخی از متأخران مصر و ایران به آن تمایل دارند. و میگویند این جنبه از قران معجزه است و دیگران از آوردن كلامی كه چنین تأثیری داشته باشد عاجزند.[18]
چهارم: معارف عالی الهی قرآن از یك فرد امی:
وقتی معارف قرآن در زمینه توحید و صفات خدا با دیگر كتابهای آسمانی و سخنان فلاسفه و حكما، مقایسه میشود متوجه میشویم كه قرآن چیز دیگری است كه عقلها را متحیر مینماید. و دیگران از آوردن معارفی مثل آن عاجزند و این در حالی است كه همه این معارف توسط یك فرد امّی ( بیسواد ) بیان شده است قائل این سخن آیة الله خوئی (ره) است.[19]
پنجم: قوانین محكم قرآن:
نظام تشریع و قانون گذاری قرآن از چنان متانت و استواری برخوردار است كه هیچ كس قادر نیست مثل آن را بیاورد بلكه انسانها هر قانونی كه میگذارند پس از گذشت چندی اشكالات و سستی آن آشكار میشود و خود ناچار به تغییر آن میشوند. برای مثال قرآن به نظام عدل و وسط، برادری و علم دعوت میكند و در جایی كه به آخرت میپردازد دنیا را هم فراموش نمیكند . قائل این سخن نیز آیة الله خوئی (ره) است.[20]
ششم: برهانهای عالی قرآن:
قرآن كریم وقتی سخن از توحید و معاد و نبوت میكند چنان استوار و بر اساس قوانین صحیح فكر ( منطق ) سخن میگوید، تو گویی پیامبر اسلام(ص) دهها سال منطق و فلسفه خوانده است در حالی كه او یك فرد امی بود. این ، اعجاز قرآن را میرساند چرا كه هیچ فرد امی نمیتواند اینگون سخن بگوید.
از جمله قائلین این سخن شیخ محمد جواد بلاغی صاحب تفسیر آلاء الرحمن است.[21]
هفتم: خبرهای غیبی از گذشته و آینده:
قرآن در موارد متعددی از اقوام گذشته كه اثری از آنها نبود مثل قوم لوط و عاد و ثمود و ... سخن گفته است و اكتشافات بعدی باستانشناسان این مسائل را اثبات كرده و میكند. و یا در مواردی از مسائل آینده سخن میراند مثل پیشبینی شكست ایران از روم كه به وقوع پیوست . این اخبار غیبی است كه بشر عادی از آوردن مثل آن عاجز است . [22]
هشتم: اسرار خلقت در قرآن ( اعجاز علمی):
یكی از ابعاد اعجاز قرآن كه در چند قرن اخیر ظاهر شد و بسیاری از متخصصان علوم را به شگفتی واداشت و برخی صاحبنظران علوم قرآن بدان تصریح كردهاند همان گزارههای قرآن در مورد مسایل علمی مثل: زوجیت گیاهان و حركت خورشید و زمین است. در حالی كه انسانها تا قرنها بعد از نزول قرآن بدان مطالب علمی دسترسی نداشتند. یا به نظریه بطلمیوسی كه برخلاف آنهاست، معتقد بودند.[23]
نهم: استقامت بیان ( عدم اختلاف در قرآن) :
قرآن در طی 23 سال بر پیامبر (ص) نازل شد كه گاهی در شرایط جنگ، صلح، سفر و ... بود ولی با این حال اختلاف و تناقضی در بیانات قرآنی وجود ندارد. در حالی كه اگر یك نویسنده در طی چند سال مشغول نوشتن باشد گاهی در ابتدا و انتها و مطالب داخل نوشته تناقضاتی به چشم میخورد.
این مطلب، اعجاز قرآن را میرساند كه هیچ انسانی نمیتواند مثل قرآن اینگونه سخن گوید. از جمله كسانی كه این نظریه را پذیرفتهاند آیه الله خوئی(ره) در البیان است . [24]
همچنین شیخ محمد جواد بلاغی نیز قبل از ایشان قائل به این نظر شدهاند.[25]
دهم: ایجاد انقلاب اجتماعی:
برخی از صاحبنظران برآنند كه اعجاز قرآن كریم این است كه تغییر عظیم و جدی و انقلاب بزرگی در حیات انسان به وجود آورده است كه با قوانین عادی و تجربی بشر در اجتماعی و سنن تاریخی سازگار نیست.
به عنوان نمونه وضع اجتماعی اعراب جزیرة العرب را مثال میزنند كه قبل از اسلام با تمدن و مدنیت آشنا نبودند ولی كتابی مثل قرآن از آنجا برخاست در حالی كه هر كتاب آئینه فرهنگ و علم جامعه خویش است اما قرآن كریم برخلاف قوانین طبیعی و اجتماعی بوجود آمد و توانست جامعه عرب را صاحب فرهنگ و تمدن جدیدی كند.[26]
یازدهم: صرف:
برخی معتقدند كه اعجاز قرآن از ان جهت است كه خداوند اجازه نمیدهد كسی مثل قرآن را بیاورد یعنی قدرت را از مخالفین سلب میكند. البته این نظریه به سه صورت تصویر شده است.[27]
اول: این كه بگوئیم خداوند انگیزه افراد مخالف قرآن را سلب میكند.
دوم: اینكه بگوئیم خداوند علوم لازم آنها را سلب میكند.
سوم : اینكه بگوئیم با اینكه قصد مخالفت دارند و قدرت برآوردن مثل قرآن دارند، اما خداوند جلوی آنها را جبرا میگیرد.
البته به این دیدگاه جوابهای متعددی داده شده است. [28] و معمولاً اساتید و صاحبنظران علوم قرآن این دیدگاه را نمیپذیرند.[29]
دوازدهم: همه این جهات از اعجاز قرآن است(مگر صرفه):
این حاصل كلام علامه طباطبائی (ره) و آیه الله خوئی (ره) و نیز استاد معرفت است كه در ادامه نوشتار بدان میپردازیم. این دیدگاه در بین علمای سابق هم طرفدارانی داشته است مثل:
1ـ سید عبدالل شبر(م 1242 ق)[30]
2ـ شیخ محمد جواد بلاغی.[31]
نظریه مختار و بررسی آن
قرآن كریم دارای ابعاد گوناگونی مثل فصاحت، بلاغت، اخبار غیبی گذشته و آینده، اسرار علمی، موسیقی خاص(جذب نفوس یا روحانیت خاص قرآن)، معارف عالی، قوانین محكم، براهیم عالی و استقامت بیان است . كه همه این ابعاد از اعجاز قرآن است.
و فقط قرآن از لحاظ صرف معجزه نیست. بلكه صرفه باطل است.
البته همانطور كه گذشت این دیدگاه مورد قبول ما، یعنی دیدگاه دوازدهم،در علمای سابق و حاضر طرفدارانی دارد و هر كدام این دیدگاه را به روش خاص تفسی كردهاند. كه به برخی آنها اشاره میكنیم:
1ـ از كلمات علامه طباطبایی (ره) و آیة الله معرفت برمیآید كه :
تمام ابعاد قرآن معجزه است ولی با اختلاف مخاطبین متفاوت است. برای مثال قرآن معجزه ادبی برای ادیبان و معجزه سیاسی برای اهل سیاست و معجزه در حكمت برای حكیمان و .... است . بنابراین نظریه اعجاز قرآن، شامل همه افراد و همه زمانها و همه حالات میشود.[32]
2ـ شیخ محمد جواد بلاغی صاحب تفسیر آلاء الرحمن میفرماید:
برای اعراب و بقیه مردم ابعاد دیگر اعجاز (مثل اسرارغیبی و ...) وجود دارد.[33]
آیة الله معرفت میفرماید اگر چه ظاهر قرآن این است كه ( با توجه به تبحر مردم عرب صدر اسلام در علوم ادبی) اعجاز قرآن از جنبه فصاحت و بلاغت است اما در دورههای بعد كه خطاب عمومی شد و شامل همه بشریت گردید تحدی قرآن هم با همه جهات صورت میگیرد و منحصر در فصاحت و بلاغت نیست.[34]
3ـ آیة الله خوئی (ره) نیز همه این ابعاد را نشانه اعجاز قرآن میداند. اما آن را منحصر به مخاطبین عرب یا عجم و یا اهل فن و علم خاص نمیكند.[35]
دلایل و شواهد:
طرفداران دیدگاه دوازدهم، در لابلای بحثهای دلایلی را میآورند از جمله میفرمایند:
اول: اگر اعجاز قرآن منحصر به فصاحت و بلاغت باشد، اعجاز قرآن منحصر به اعراب میشود كه این مطلب را درك میكنند آن هم اعرابی كه ادیب باشند. در حالی كه قرآن برای همه بشر آمده و همانگونه كه گذشت تحدی آن هم از جهت افراد و زمانها شمول دارد.[36]
دوم: از آنجا كه فصاحت و بلاغت امری مبهم و ذوقی است و معیار كاملی ندارد، لذا انحصار اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت موجب شد كه برخی از بزرگان در دامن قول به صرفه بیفتند، از جمله سید موتضی (ره) و دیگران كه دیدند كلمات فصیح و بلیغ در عرب زیاد است و برخی در الفاظ مشابه سورههای كوچك قرآن است(هر چند در محتوا به پای آن نمیرسید) و لذا دیدگاه صرفه را پذیرفتند.[37]
بررسی و اشكالات : در مورد این نظریه دو اشكال اساسی مطرح شده است كه عبارتند از:
اول: اگر اعجاز قرآن شامل غیر از فصاحت و بلاغت باشد(یعنی اعجاز علمی و اسرار غیبی و ...) در این صورت این اعجاز در همه سورهها یافت نمیشود.[38]
در مورد می توان به دو گونه پاسخ داد:
الف ـ جواب نقضی: برخی از وجوه اعجاز قرآن مثل تأثیر در نفوس (اعجاز روحانی یا موسیقی خاص قرآن 9 در همه سورهها یافت میشود پس باید آن را هم ملحق به فصاحت و بلاغت كنند و از وجوه اعجاز قرآن بدانند چرا كه در همه سورهها هست و كسی هم نتوانسته مثل آن را بیاورد.
ب ـ جواب حلّی: از آنجا كه قبلاً ثابت كردیم كه اعجاز قرآن شامل همه افراد و حالات بشر و زمانها میشود پس تحدی قرآن به نسبت به هر مخاطب خاصی به نوع ویژهای است یعنی به ادیب میگوید اگر میتوانی مثل قرآن را در فصاحت و بلاغت بیاور و به هر متخصص بر طبق تخصص او تحدی میكند پس وجه اعجاز هر سوره، نسبت به هر شخص متفاوت است.
علاوه بر آنكه در بخش اول بیان كردیم كه قرآن در جائی كه اعجاز را در یك سوره و كلام كوتاه مطرح میكند « فأتوا بسورة من مثله » [39] صدور یك سوره از یك فرد امی را مطرح می كند بنابراین كه (ضمیر « من مثله» به عبد، كه پیامبر است برگردد) پس در آن مورد و بر طبق ظاهر قرآن تحدی به فصاحت و بلاغت و امثال این امور است.
اما در جائی كه تحدی به همه قرآن یا ده سوره میشود همه افراد بشر را به مبارزه میطلبد و لذا بر طبق استعداد و تخصص افراد همه ابعاد اعجاز مطرح میگردد.
دوم: فصاحت و بلاغت قرآن در خود قرآن وجود دارد و از لحاظ قرآن بودن معجزه است.
اما ابعاد دیگر اعجاز مثل اخبار غیبی و اسرار علمی به هر زبان یا در هر كتابی كه باشد معجزه است و اعجاز آنها ربطی به قرآن بودن آنها ندارد. یعنی اگر كسی با لفظ فارسی یا انگلیسی هم خبر غیبی بدهد آیه و معجزه است در صورتی كه ما میخواهیم اعجاز خاص قرآن را ثابت كنیم.
پاسخ: در آیات تحدی كلمه « مثل »[40] آمده است، و این كلمه اطلاق دارد یعنی نفرموده است كه : « اگر میتوانید مثل الفاظ قرآن را در فصاحت و بلاغت آورید.» بلكه فرموده است كه : « اگر میتوانید مثل قرآن را بیاورید.» یعنی مثل الفاظ و تركیبهای قرآن یا مثل معانی بلند و اخبار غیبی آن.
البته اعجاز قرآن در الفاظ و تركیبهای كلامی با توجه به مضامین و معانی و محتوای خاص آن است. پس اگر كسی الفاظی و تركیبی فصیح و بلیغ شبیه قرآن بیاورد كه محتوای آن را نداشته باشد، نتوانسته است مثل قرآن را بیاورد.[41] و نیز اگر كسی محتوا و اخبار غیبی بیاورد كه دارای الفاظ عربی و تركیبهای فصیح و بلیغ مشابه قرآن باشد نتوانسته است مثل قرآن را بیاورد. پس نه لفظ فصیح و بلیغ قرآن و نه محتوای آن به تنهایی قرآن نیست هر چند كه هر كدام از آنها بعدی از اعجاز قرآن است چون در حد اعلا واقع شده و بشر نتوانسته نظیر آنها را بیاورد .
جمعبندی و نتیجهگیری:
بنابرآنچه كه گذشت، اعجاز قرآن ابعاد متعددی مثل فصاحت، بلاغت، محتوا، اخبار غیبی و ... دارد. وجه و جهت تحدی و مبارزهطلبی قرآن همه وجوه اعجاز قرآن است( غیر از صرفه كه باطل است).
البته جهات اعجاز قرآن نسبت به مخاطبین مختلف، متفاوت است و هر كسی را بر اساس تخصص و استعداد او و در همان زمینه به مبارزه میطلبد. هر چند اعجاز قرآن و تحدی آن شامل همه زمانها میگردد. و همینكه در طول چهارده قرن كسی نتوانسته مثل قرآن را بیاورد، اعجاز قرآن و حقانیت و صداقت پیامبر اسلام (ص) ثابت میشود.
قسمت سوم: راز اعجاز قرآن: چرا پس از چهاردهقرن هنوز كسی نتوانسته است به تحدی (مبارزه طلبی ) قرآن پاسخ دهد و سورهای مثل آن بیاورد. رمز این عجز و ناتوانی در چیست؟ آیا انسانها ، زبان عرب و قواعد آن را نمیتوانند فراگیرند؟ آیا علم بشر ناكافی است؟
همین پرسش مشكل است كه برخی از متفكران و صاحبنظران را به دامن « صرفه» انداخته است. در پاسخ به این پرسش میتوان اینگونه گفت: قرآن كلامی است كه از جهات و ابعاد گوناگون معجزه است قرآن كتابی است با الفاظ محدود و معانی بسیار و عالی،قرآن كتابی است با الفاظ عربی معمولی اما در اوج فصاحت و بلاغت كه مثل آن وجود ندارد.
قرآن مثل هر كتاب دیگر از سه عنصر « لفظ، معنا و نظم » تشكیل شده است پس اگر كسی بخواهد كتابی مثل قرآن بیاورد باید حداقل سه شرط داشته باشد:
1ـ علم به تمام الفاظ، اسمها، فعلها و ... داشته باشد بطوری كه بتواند بهترین و مناسبترین آنها در هر جمله به كار بندد.
2ـ عل او تمام معنی الفاظ، اسمها ، فعلها و ... را بفهمد تا بتواند در موقع سخن گفتن بهترین و مناسبترین معنا را در مورد مقصود خود ارائه دهد.
3- علم به تمام وجوه نظم كلمات و معانی داشته باشد تا بتواند در مواقع لزوم بهترین و مناسبترین آنها را برای كلام خویش انتخاب كند.
از آنجا كه این ( الفاظ، معانی، نظم آنها ) هنگامی كه در همدیگر ضرب شوند یك مجموعه بینهایت (به اصطلاح ریاضی ) را تشكیل میدهند . لذا تسلط و احاطه بر آنها و حضور ذهن در مورد همه این امور برای یك انسان مقدور نیست. علاوه بر آنكه مطالب و محتوای عالی قرآن و اسرار علمی و جهات دیگر آن، خود، علومی دیگر را میطلبد كه در دسترس بشر نیست.
پس تنها خداست كه بر همه چیز احاطه دارد و علم او نامحدود است و میتواند این مجموعه را یكجا در نظر گیرد و كتابی بوجود آورد كه فصیحترین الفاظ، صحیحترین معانی و بهترین نظم را استفاده كند: « ان الله علی كل شیء قدیر»[42] آری به نظر میرسد كه سر عجز انسان درآوردن مثل قرآن و راز اعجاز این كتاب الهی در محدودیت علم و عقل بشر و نامحدود بودن علم و عقل خدا نهفته است: « و ما اوتیتم من العلم الاقلیلاً »[43].
و از این روست كه هر چه علم بشر بیشتر رشد كند و عقل و تفكر او قویتر و عمیق گردد، بهتر میتواند، اسرار الفاظ، معانی و نظم قرآن را دریابد و بر اعجاب او نسبت به این كتاب آسمانی افزوده میشود، ولی هیچگاه قادر نخواهد بود، مثل آن را بیاورد.
« قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لوكان بعضهم لبعض ظهیراً » [44]
« بگو اگر تمام انسان و جن جمع شوند تا مثل این قرآن را بیاورند، نخواهند توانست و لو آنكه برخی آنها به كمك دیگران بشتابند.».
[1] ر.ك : استاد میرمحمدی، تاریخ و علوم قرآن، ص88 و علامه طباطبائی ،المیزان، ج 1، ص 72 و تفسیر البیان آیة الله خوئی (ره) ،ص 20.
[6] ر.ك: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 3، ص 20.
[9] ر.ك: التمهید فی علوم قرآن، ج 4، ص 22، موسسه النشر الاسلامی،قم ، الطبعه الثانیه، 1416 ق.
[10] الاعجاز البیانی، ص 65ـ68 به نقل از التمهید، ج4، ص 24.
[12] هود، 13 بگو پس ده سوره مانند آن (قرآن) بیاورید.
[16] این نظریه شاید مشهورترین دیدگاه در باب اعجاز قرآن است و از جمله كسانی كه آن را پذیرفتهاند میتوان از این افراد نام برد:
1ـ عبداقادر الجرجانی (م 471 ق) 0 دلایل الاعجاز و الشافیة به نقل از التمهید، ج 4،ص 41.)
2ـ السكاكی (م 567 ق) (مفتاح العلوم ، ص 196ـ199.)
3ـ فخرالدین الرازی (م 606 ق)(نهایه الایحار فی درایة الایحاربه نقل از التمهید، ج 4، ص 50.)
4ـ قاضی عبدالجبار (م 415 ق9 (شرح الاصول الخمسه، للقاضی عبدالجبار، ص 586 ـ 594.)
5ـ ابن میثم البحرانی (636 ـ 699 ق) او این دیدگاه را به اكثر معتزله نسبت میدهد.(التمهید، ج 4، ص 80.)
6ـ شیخ محمد عبده. (همان،ص 129.)
7ـ شیخ محمد حسین آل كاشف الغطاء (1373 ق). (همان،ص 132.)
8ـ استاد آیةالله سید ابوالفضل میرمحمدی در كتاب تاریخ و علوم قرآن، (معاصر)،(تاریخ و علوم قرآن،ص 200 چاپ دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم بهار 1375.)
[17] از جمله قائلین به این نظریه میتوان از این افراد نام برد:
1ـ ابن سلیمان الخطابی البستی 0م 388ق)(ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، الرسالة الاولی الخطائی، ص 9ـ 21.)
2ـ ابن عطیه (م 542 ق) ( الزركشی، البرهان،ج 2، ص 97.)
3ـ الراغب الاصفهانی ( م 502 ق) (مقدمه تفسیر، ص 104ـ109.)
4ـ الشیخ الطوسی(ره)(م 460 ق)(الاقتصاد فیاصول الاعتقاد ، ص 74ـ166)
5ـ القطب الراوندی (573 ق) (التمهید، ج 4، ص 64.)
6ـ الزملكانی (م651 ق) (همان، 75.)
7ـ شیخ محمد حسین آل كاشف الغطاء (همان،ص 132.)
8 ـ شیخ محمد جواد بلاغی (همان، ص 133.)
9- استاد سید ابولافضل میرمحمدی نیز همین نظر را تقویت میكند. ( در كتاب تاریخ و علوم قرآن، ص 200.)
[18] از جمله كسانی كه قائل به این سخن است:
1ـ ابن سلیمان البستی (م 388 ق) ( التمهید، ج 4، ص 38.)
2ـ سید قطب (همان،ص 104.)
3ـ استاد مصطفی محمود(همان، ص 106.)
4ـ دكتر محمد عبدالله دراز (همان، ص 112.)
5ـ محمد صادق الرافعی . (همان،ص 118.)
6ـ استاد محمد فرید و جدی. (همان، ص 127.)
[19] البیان فی تفسیر القرآن، المقدمه، ص 43ـ91 و التمهید، ج 4، ص 135.
[20] البیان فی تفسیر القرآن، المقدمه، ص 43ـ91 و التمهید، ج 4، ص 135.
[21] التمهید، ج 4، ص 133.
[22] از جمله قائلین این دیدگاه این افراد هستند:
1ـ القطب الراوندی (م 573 ق) (التمهید، ج 4، ص 64.)
2ـ سید عبدالله شبر (م 1242 ق) (همان، ص 100.)
3ـ شیخ محمد حسین آل كاشف الغطاء (م 1373 ق) (همان، ص 132.)
4ـ آیة الله خوئی (ره) (البیان، ص 43 - 91.)
[23] از جمله كسانی كه قائل به این مطلب است:
1ـ آیة الله خوئی (ره ) در تفسیر الیان است. (البیان، ص 43ـ91.)
2ـ سید عبدالله شبر0م 1242 ق)
[25] التمهید، ج 4، ص 133.
[26] سید محمد باقر حكیم، علوم القرآن، ص 129-130. (ایشان برخی مقالات شهید صدر را در متن كتاب به صورت كامل آورده است. و این مطلب از آن مقالات است.)
[27] التمهید، ج 4، ص 141.
[28] ر.ك: التمهید، ج4، ص 152.
[29] برخی از كسانی كه قائل به این سخن هستند، عبارتند از :
1ـ ابن اسحاق النظام(م 231 ق)(التمهید، ج 4، ص 141.)
[30] حق الیقین ، ج 1، ص 99ـ101.
[31] التمهید، ج 4، ص 133.
[32] المیزان، ج 1، ص 57ـ67 و التمهید، ج 4،ص 23 و ص 134.
[33] التمهید، ج 4، ص 180.
[36] ر.ك: المیزان، ج1، ص 57ـ67 و التمهید، ج 4، ص 23 به بعد.
[37] ر.ك: التمهید، ج 4، ص 171.
[38] ر.ك: استاد میرمحمدی، تاریخ علوم قرآن، ص 200 و نیز التمهید، ج 4، ص 77 و 103.
[41] از همین روست كه گفتهاند ترجمه كامل قرآن به زبان دیگر بطوری كه، مثلاً قرآنی به زبان فارسی داشته باشیم، ممكن نیست چون نمیتوان همه خصوصیات محتوا و لفظ را از زبان عربی قرآن به زبان دوم منتقل كرد.
منبع : پژوهشی در اعجاز علمی قرآن
سه شنبه 8/11/1387 - 15:48
خواستگاری و نامزدی
تولد و ادراك انسان
وَاٌللهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُنِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَتَعْلَمُونَ شَیْئًاوَ جَعَلَ لَكُمُ اٌلسَّمْعَ وَ اٌلْأَبْصَارَ وَ اٌلأَفْئدَهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُروُنَ ؛
و خدا شما را از بطن مادران بیرون آورد در حالیكه هیچ نمیدانستید و به شما گوش و چشم و قلب (بتدریج) عطا كرد تا مگر شكر ( این نعمتها ) بجای آرید.
And Allah has brought you forth from the wombs of your mothers _ you did not know anything - and Hegave you gave you hearing and sight and hearts that you may give thanks. ( The Bee/78)
بالاخره، با پشت سرگذاشتن تحولات و تغیرات پیچیده و منظم و حساب شده زندگی داخل رحمی، انسان این موجود شگفتانگیز جهان هستی، پا به عرصة گیتی میگذارد . اما برای ارتباط با جهان خارج نیاز به ادراك و حواس دارد تا بتواند حوادث و وقایع اطراف و همچنین جهان درونی خویش وتغییرات آن را درك كند.
خداوند متعال اراده كرده است كه كلیة امكانات و وسایل ضروری زندگی و بقا را در اختیار انسان قار دهد تا بتواند منافع و مصالح خود را شناخته و به آنها دست یابد و از آنچه كه موجب انحراف از مسیر درست میشود،دوری گزیند. مثلاًُ انگیزهها را به عنوان نیروهای محرك نشاط و فعالیت برانگیخته تا انسان را بر برآوردن نیازهای اساسی و ضروری زندگی نیرو دهند و او را با محیط زندگی هماهنگ كنند.
انسان با روش بسیار هماهنگ و مشخص و حساب شده آفریده شده به طوری كه از نظر توازن و هماهنگی در اندازههای مشخص قرار دارد و هر گاه این توازن به هم بخورد یك سری انگیزهها به كار افتاده و انسان را وادار به برگرداندن وضعیت اولیه خود میكند. به عنوان مثال تغذیه هنگام گرسنگی ، استراحت هنگام خستگی و …
از انگیزه كه بگذریم،به حواس میرسیم كه خود نیز جنبة مهمی از ادراك انسان را تشكیل میدهد. چرا كه وسیله ارتباط ما با جهان خارج ، حواس (شنوایی، بینایی، لامسه، بویایی و چشایی) میباشد و در واقع این حواس است كه باعث میشود نسبت به هر یك از تغییرات خارجی واكنش نشان دهیم . بنابراین ادراك حسی به نوبة خود وظیفة فوق العاده مهمی در زندگی انجام میدهد.
اگر ادراك حسی را هم كنار بگذاریم، به مهمترین نیروی ادراكی انسان میرسیم. چرا كه هر یك از انگیزهها از قبیل انگیزة جنسی، انگیزه رقابت، انگیزه تنفس و بسیاری از انگیزههای دیگر و همچنین هر یك از انواع حواس را كه در نظر بگیریم ، نمیتوانیم مختص انسان بدانیم. بلكه انگیزهها و حواس بین حیوان و انسان مشترك است و فقط ممكن است شدت یا ضعف داشته باشد. مثلاً برخی حیوانات سیستم بویایی پیشرفتهای دارند. اما وجه تمایز انسان و حیوان یك نیروی ادراكی مهم است به نام عقل كه مخصوص انسان بوده و به او این ویژگی را میدهد تا از حد ادراك اشیای محسوس خارجی پا را فراتر گذارده و در بسیاری از مفاهیم مانند حق و باطل، شادی و نفرت و خیر و شر تفكر كند و از مشاهدات و تجربیات خود برای اثبات اصول كلی، استدلال كند.
آری، انسان به كمك عقل است كه میتواند از آفرینش جالب و شگفتانگیز خود و یا خلقت تمام هستی،بر وجود آفریدگار متعال و قدرت لایزال او استدلال كند. اما با این همه، قدرت عقل انسان محدود است و نمیتواند تمام مسایل را درك كند. چه بسا گاهی اندیشه انسان در معرض خطا و اشتباه واقع میشود و یا اصلاً انسان قدرت استدلال و تفكر را از دست میدهد و نیازمند كسی است كه او را راهنمایی كند. از این رو خداوند متعال، رسولان و پیامبران را به سوی مردم فرستاد و كتابهای مقدس آسمانی را نازل فرمود تا آنها را به آنچه خیر و مصلحتشان است، راهنمایی كنند.
چنانچه رسول گرامی خود را فرستادیم كه آیات ما را برای شما تلاوت كند و نفوس شما را از پلیدی و آلودگی و جهل و شرك پاك و منزه گرداند و به شما تعلیم
شریعت و حكمت دهد و از او هر چه را نمیدانید بیاموزید.
بنابراین، حواس پنجگاه ،انگیزهها و عقل، وسایلی هستند كه انسان را در زمینة شناخت و استدلال كمك میكنند. ولی بسیاری از مواقع برای رسیدن به شناخت واقعی، ضرورت دارد انسان شناخت را از خدا دریافت كند تا در تأمین سعادت دنیا و آخرتش دچار لغزش نشود.
این شناخت الهی از طریق رسولان و فرستادگان و یا به واسطة الهام و افاضة ربانی كه خداوند به بعضی از اولیایش اختصاص داده است، بدست میآید.
ما آیات قدرت و حكمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان كاملاً هویدا و روشن میگردانیم تا ( در خلقت آفاق و انفس نظر كنند و خداشناس شوند و ) ظاهر و آشكار شود كه ( جز خدا و آیات حكمت و قیامت و رسالتش همه) بر حق است …
آیا تاكنون فكر كردهاید كه یك نوزاد تازه متولد شده چگونه با محیط خارج ارتباط برقرار میكند؟ یا چگونه حواسش یكی پس از دیگری شروع به انجام وظیفه میكنند؟ و یا …
آری! اینها همه از موهبتهای بیكران الهی است كه دراختیار انسان قرار گرفته تا به تدریج صفات و ویژگیهای خود را به مرحلة ظهور و شكوفایی برساند و با درك این همه الطاف ایزد منان شكر گذار نعمتهای او باشد . سپس ( آن نطفه بیجان) را نیكو بیاراست و از روح خود در آن بدمید و شما را دارای گوش و چشم و قلب با حس و هوش گردانید(با وجود این همه احسان ) باز بسیار اندك شكر می كنید. »
ابتدا كه انسان به دنیا میآید چیزی نمیداند و برای تمامی برنامهها و وظایف و تكالیفی كه در دنیا باید ایفا كند، قبل از هر چیز نیاز به علم و تجربه و شناخت دارد و باید از گهواره تاگور به كسب علم ودانش بپردازد . از این رو قرآن كریم بعد از ذكر تولد انسان، قبل از هر چیز راجع به نیاز روانی او یعنی علم و یادگیری ، سخن میان میآورد و برای اینكه از لحظه تولد به یادگیری و كسب دانش بپردازد حواس و ابزار و وسایل یادگیری را كه مهمتر از همه آنها گوش و چشم و قلب است را در ساختمان بدن و روانش كارگزاری كرده است تا با دستگاه صوتی گوش و دستگاه تصویری چشم از آثار الهی در جهان صدابرداری و فیلمبرداری كند و قلب با تجزیه و تحلیل آن نسبت به خود،جهان و خدا شناخت پیدا كند و با پی بردن به این هما نعمت الهی به شكر خدا و انجام وظیفه بپردازد،« لَعَلَّكُمْ تَشْكُروُنَ».
از كتاب شگفتیهای پزشكی در قرآن كریم
سه شنبه 8/11/1387 - 15:44
آموزش و تحقيقات
مقدمه
جامعه اطلاعاتی، این توانایی را به افراد می دهد تا به صورت مستمر به فراگیری دانش بپردازند، زیرا همواره اطلاعات موردنیاز خود را در دسترس دارند و از همین رو آنها می توانند در تمام لحظه های زندگی از دانش و اطلاعاتی که در اختیار دارند استفاده كنند؛ اطلاعاتی که در زندگی شخصی و کاری افراد می توانند راهگشای بسیاری از مسائل باشد و زمینه های استفاده از اطلاعات را در امور اقتصادی، آموزشی، علمی، تحقیقاتی، اطلاع رسانی و... را فراهم سازند. با این تفاسیر، امروزه کارشناسان از اطلاعات به عنوان مهمترین ویژگی جهان مدرن یاد می کنند؛ به گونه ای که بیشترین توجه سیاستمداران و مدیران کشور ها صرف اطلاعاتی شدن زندگی اجتماعی شده است. آنها معتقدند: اطلاعات به چنان اهمیتی دست یافته که شایستگی آن را دارد تا به صورت نماد عصر حاضر، با آن برخورد شود و به عنوان محور برنامههای کلان و خرد توسعه قرار گیرد.در بررسی استانداردهای جامعه اطلاعاتی می بینیم که الگوهای زندگی عادی و شغلی، اوقات فراغت، نظام آموزشی، اطلاع رسانی و عرصه دادوستد به گونهای مشخص از توسعه و پیشرفت اطلاعات و دانش فنی توزیع و تولید آن متاثر است. کارشناسان این تحولات را نشئت گرفته از رشد فزاینده تولید انبوه اطلاعات در طیف گسترده و فراوانی رسانه های جمعی كه اكثر آنها نیز به صورت الكترونیكی ظهور می یابند، می دانند.کارشناسان جامعه اطلاعاتی را جامعه ای می دانند که در آن ارتباطات، عامل انتقال دهنده واقعی برای ایجاد تغییر و تحول در هر فرد، به منظور دستیابی عملی به اطلاعات است و تولید ارزشهای اطلاعاتی عامل تعیین كننده ای در توسعه جامعه است.توسعه فناوری ارتباطات و اطلاعات و گسترش گرایش جوامع به استفاده از وب و فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی وب مدار، نگرشها و فرصتهای نویی را در فرآیند توسعه جامعه اطلاعاتی فراهم کرده است و زمینه مناسبی برای ارتباطات دوسویه میان فرهنگها و اقتصادها و مراکز علمی دنیا به وجود آورده است. فناوری اطلاعات و ارتباطات به عنوان بستر همگرایی و تعاطی اندیشهها و تواناییهای دانش نوی الگوها و استانداردهای جامعه اطلاعاتی را با هدف دستیابی به توسعه بر مبنای دانایی با نگرش جهانی ترسیم كرده و به اجرا در خواهد آورد. از سوی دیگر فناوری اطلاعات و ارتباطات به علت کانون همگرایی دو اصل مهم: فرهنگ سازی، یعنی محتوای اطلاعاتی و دانشی و ابزارهای اطلاع رسانی و ارتباطی تاثیر مهم و بسزایی در ایجاد تحولات و تغییرات فرهنگی در الگوی دانش مصرفی مردم دارد . از این راه می توان فرآیند دانش سازی و دانش پراکنی را در سطح جامعه تعریف مدیریت و کنترل کرد و این دیدگاه را به تمامی امور جامعه تسری بخشید.
جامعه اطلاعاتی، تعریفها و نظریهها:
ازجامعه اطلاعاتی5 تعریف، كه هركدام معیاری برای تشخیص جامعه نو ارائه میكند آمده است :
1. تعریف تكنولوژیك: مقبولترین تعریف ازجامعه اطلاعاتی برنوآوری فوق العاده تكنولوژی بنا شده است ،مفهوم كلیدی این است كه پیشرفتهای خیره كننده درپردازش، نگهداری وانتقال اطلاعات، درواقع به كاربردتكنولوژیهای اطلاعاتی در تمام زوایای حیات اجتماعی انجامیده است . دلمشغولی اصلی در اینجا، كاهش حیرت آورهزینه رایانه ها و افزایش باورنكردنی قدرت وكاربرد پیوسته آنها در همه جاست
2. تعریف اقتصادی : این تعریف با مقیاسهای آماری به قلمرو صنایع اطلاعاتی گام میگذارد و به همین منظور پنج گروه صنعتی گسترده را مشخص میكند : 1. آموزش و پرورش؛ 2. رسانه های ارتباطی؛ 3. ماشینهای اطلاعاتی؛ 4. خدمات اطلاعاتی؛ 5. سایرفعالیتهای اطلاعاتی . سهم هریك از این موارد را باید در تولید ناخالص ملی مشخص كرد و بر این اساس میتوان ادعای ظهور یك اقتصاداطلاعاتی درطول زمان را مطرح ساخت.
3. تعریف شغلی : این تعریف میگوید از هنگامیكه مشاغل اطلاعاتی به وجه غالب در میان مشاغل موجود تبدیل میشوند، ما به یك جامعه اطلاعاتی دست می یابیم . یعنی از زمانی كه تعداد كاركنان ادارهها، قضات وآموزگاران برتعداد معدنچیان، فلزكاران وكاركنان بنادر و كارگران ساختمانی فزونی گرفته اند جامعه اطلاعاتی شكل گرفته است . اما در این تعریف نیز بیان دقیق این مطلب که چه کسی کارگراطلاعاتی است و چه کسی نیست، یک برداشت مخاطره آمیزاست، زیرا هرشغلی تااندازه ای باجریان اطلاعات وشناخت درگیراست .
4. تعریف مكانی: دراین تعریف، تاکید عمده برروی شبکه های اطلاعاتی است که مکانهای جغرافیایی را به یکدیگرپیوند میدهند و در نتیجه آثارشگفت انگیزی بر سازمان زمان ومکان دارند. در واقع مرزها که براساس مکانهای جغرافیایی بنا شدهاند، بیشترو بیشتر به کنارزده میشوند و محدودیتهای زمانی به برکت شیوه های خردمندانه جدید که درآن اطلاعات میتوانند دردوره معاصر، مدیریت و دستکاری شود، از میان می روند
5. تعریف فرهنگی : فرهنگ کنونی به طورآشکار نسبت به تمامی دوره های پیشین سرشارتراز اطلاعات است . ما در محیطی لبریزاز نشانه ها زندگی میکنیم، به این معنا که زندگی امروزی، اصولاپیرامون نمادسازی امور، مبادله ودریافت پیامهایی درباره خودمان ودیگران دورمیزند. تاملی اندک نسبت به تنوع سبکهای زندگی وپیچیدگی شیوه هایی که مابراساس آنهاخود را مهیای نمایش روزمره میکنیم، ما را مجاب میسازد که که امروزه تعامل اجتماعی نسبت به گذشته از محتوای اطلاعاتی بسیاربیشتری برخوردارشده است.
جامعه اطلاعاتی ودیدگاه نظریهپردازان:
دانیل بل جامعه اطلاعاتی را به عنوان فراصنعت گرایی معرفی می كند و می گویدکه: ما درحال ورود به سیستمی نو هستیم. جامعه ای فراصنعتی، درعین حال که چندین جنبه متمایزکننده دارد درکل به وسیله حضور فزاینده و با اهمیت اطلاعات تشخیص داده میشود. وی میگویدکه: اهمیت اطلاعات و آگاهی برای جامعه فراصنعتی، هم ازنظرکمی و هم کیفی، تعیین کننده است.از یک سو ابعاد فراصنعت گرایی به کاربرد فزاینده اطلاعات می انجامد و از سوی دیگر بل، ادعا می کندکه: در جامعه فرا صنعتی، تغییری کیفی آشکار است. به عبارت دیگر، در جامعه فراصنعتی، تنها فزونی اطلاعات مطرح نیست، بلکه نوع متفاوتی از اطلاعات جــریان دارد. ( Bell,1979 )از نظـر دانیل بل یك جامعه فراصنعتی (اطلاعاتی ) دارای ویژگیهای زیر است :
کار اطلاعاتی به دلیل اینکه آنها بیشتربا مردم سروکار دارند تابا اشیاء؛ این امررضایت شغلی بیشتری را نوید میدهد. هسته جامعه فراصنعتی، خدمات تکنیکی حرفه ای است، یعنی دانشمندان ومهندسان گروه کلیدی آنرا تشکیل میدهند. بخش خدمات برای جامعه فراصنعتی تعیین کننده است، مشاغلی، در امور بهداشتی، آموزش وپرورش، تحقیقات و مشاغل دولتی. کارحرفهای بیشتر، نقش بیشتربرای روشنفکران، اهمیت بیشتر معلومات وآگاهیها.
آنتونی گیدنز در كتاب خود به نام: دولت – ملت وخشونت به دوجنبه وابسته به مدرنیته كه به وسیله اندیشمندان كلاسیك به بازی گرفته نشده اند تاكید میكند:
1. اهمیت نظارت گسترده در پیدایش مدرنیته؛ 2. تاثیر خشونت، جنگ و دولت- ملــت در تـوسعه دنیای معاصر ( Giddens,1985 )
گیدنز معتقد است كه: برای سازماندهی زندگی روزمره باید به طور سیستماتیك درباره مردم وفعالیتهای آنها اطلاعات گردآوری شود. ما اگر درحال نظام بخشیدن به زندگی اجتماعی هستیم باید درباره مردم بدانیم و بنابراین بدانیم آنهاچه میخرند؟ كجا و در چه ساعتی، چه تعداد مردم در یك منطقه معین زندگی میكنند؟ مردم چه ذائقه ای دارند،سبك زندگی آنها چگونه است؟ و... آشكاراست كه نظارت روزمره برای سازماندهی اجتماعی موثرضرورت دارد.گام نهادن درعرصه نظارت برامور مردم، نباید موجب تعجب ما شود )ازسرشماری گرفته تا رسیدگی به صورت هزینه ها، ازصورتحساب بانكی گرفته تامدارك درسی(همگی درجهت همكاری با سازمانهای اجتماعی رشدیافته است (Giddens,1990) . فرانك وبستر اشاره میكند كه: باپدیدارشدن سازمانهای بزرگتر ، به همان اندازه كه به حریمهای خصوصی افراد مراقبتهای بیشتری تحمیل میشود، خودمختاری آنها كاهش مییابد. در چنین موقعیتهایی قضاوت در زمینه سودمندی این نظارت میتواند نوعی سادهانگاری باشد .
دیدگاه شیلر در مورد جامعه اطلاعاتی این است که محیط اطلاعاتی معاصربیانگرمنافع واولویتهای سرمایهداری شرکتی و عنصرضروری ماندگاری اقتصاد سرمایه داری بین المللی است. ادعای شیلراین است که اصول بازار و مهمترین آنها، یعنی کسب حداکثر سود، کاملا مبین تحولات قلمرواطلاعات، مانند: سایرقلمروهای سرمایه داری است. بنابراین به عنوان یک قاعده هرجا که چشم اندازی برای فروش برای سودآوری وجود داشته باشد، اطلاعات فرآوری شده و در دسترس قرارخواهدگرفت و البته این فرآوری با بالاترین مقدار و کیفیت درجایی صورت میگیرد که بهترین فرصتها برای سود مهیاباشد. شیلرازاین هم پا را فراترگذاشته و میگوید: مسئولیت نظامیان، پاسداری و نگهداری سیستم سرمایه داری و حفظ ویژگیهای بازاری آن است . سیستم نظامی ممکن است درخواستهای فراوانی برای اطلاعات داشته باشد اما از آنجایی که این امر به منظور تقویت امپراتوری جهانی سرمایه داری صورت میگیرد، پس شکلدهنده اصلی قلمرو اطلاعات، اجبار و الزام بازار در قلب موسسات سرمایه داری است که سیستم نظامی خود را وقف آن کرده است(Schiller,1983) .آنچه وینسنت مسكوازآن باعنوان: جامعه پولكی یاد میكند جامعه ای است كه عامل توانایی مالی در آن بعنوان یك نیروی تعیینكننده در فرآوری و دسترسی به اطلاعات عمل میكند، هرچه مقام فرد درسیستم طبقاتی بالاتر باشد، اطلاعاتی راكه به دست می آورد غنی ترو بنابراین دارای چندگونه عمل و حركت گزینشی بیشتر است . كشورهای پیشرفته كه ثروتهای جهان در آنها متمركز شده بهرهمندان انقلاب اطلاعاتی هستند. موضوع مهم دراینجا این است كه انقلاب اطلاعاتی كه دریك جامعه طبقاتی زاده میشود از راه نابرابریهای موجود یاشاید برترشدن آن، نسبت به سایرامور نمودبیشتری دارد بنابراین شكاف اطلاعاتی عمیقتر میشود، زیرا آنانكه از نظراقتصادی و فرهنگی بردیگران برتری دارند، از راه دسترسی به منابع اطلاعاتی میتوانند برتری خود را در برابر كسانی كه در سطوح پایین سیستم طبقاتی قرارگرفتهاند و بطورفزاینده بوسیله اطلاعات بی مصرف بلعیده میشوند، حفظ میكنند؛ اطلاعاتی كه سرگرم میكنند، می خندانند و لبریز از پرگویی هستند، اما ارزش اطلاعاتی بسیار اندكی دارند. (Mosco,1989) شیلر اشاره میكند كه: فراوانی اطلاعات به تنهایی زندگی مردم را به ضرورت بهبود نمی بخشد، برعكس افزایش دسترسی و عرضه اطلاعات و از عهده تامین هزینه آن برآمدن، به این معنی است كه برای اكثریت آنچه عرضه میشود ارزان بها، توخالی، دارای جاذبه ظاهری و اطلاعات توده واراست (Schiller,1987) .
درمیان مفسران جامعه اطلاعاتی گروه ویژه و متمایز دیگری وجود دارد كه باوجود متقاعد شدن درباره شدت جریان اطلاعات ، نسبت به پدیدار شدن عصراطلاعات ازخود احساسات زیادی بروز نمیدهد. آنها اطلاعات را چیزی درحال تحریف ، بسته بندی برای تشویق مردم برحسب مواضع معین ،دستكاری شده برای دخالت به نفع هدفهای خاص و..... یا همچون كالایی قابل فروش برای سرگرم كردن مورد توجه قرار میدهند .در این میان هابرماس به مدیریت اطلاعات و نابودی گستره همگانی اشاره دارد و معتقد است مدیریت اطلاعات نشانه ای از نابودی گستره همگانی است. وی عقیده داردکه آگاه سازی واطلاع رسانی به مردم به وسیله کارشناسان روابط عمومی به سمت پذیرش پیام و دستکاری افکارعمومی، تغییرجهت داده است. تبلیغات و قانع کردن امروزه به طور معمول، به عنوان عملی مغایر با مباحث عقلانی و فعالیتی که باعث جلوگیری از آگاه شدن مردم میشوند، مورد نظر قرار دارند.درحالیکه مفسران پیشین به طورکامل و به روشنی متقاعد شده بودند که جامعه مدرن بدون شفافیت نمیتواند بصورت آگاهانه دست به اقدام بزند. شواهد موجود حاکی از رشد روند جهت گیری به سمت مدیریت افکار و آن چیزی است که به گونهای عمیق به قلمروسیاسی کشیده میشود(Habermas,1989) .
ژان بودریار، مارک پوستر و فرانسوا لیوتار، با بهرهگیری از مفاهیم پست مدرنیزم به توضیح جامعه اطلاعاتی پرداختهاند. مشخصه بارز پست مدرنیسم مخالفتش با هرچیزی است که شاید بتوان آن را سنت روشنگری در تفکرنامید. پست مدرنیسم که به شدت تحت تاثیر فردریش نیچه قرار گرفته است، عمیقا نسبت به دلایل توجیه کننده توسعه که در آنها داعیه تشخیص چگونگی پیشرفت جهان مطرح میشود، مشکوک است .به عبارتی در برابر تمامی برداشتهای مربوط به عناصرسازنده دنیای جدید، اعم از اصلاح طلبان یا محافظهکاران که مدعی هستند مبانی توسعه را در اموری نظیر رشد مدنیت، نیروهای تکامل و محرکههای سرمایهداری درک میکنند، ایستادگی میشود. ویژگیهای اجتماعی پست مدرنیسم بدین شرح است: ابرازمخالفت با هر مورد که اصول و رویه های مدرنیسم نامیده شود. پس زدن هرکس که به تعریف استانداردها، برای ما مشغول است . فرهنگ پست مدرن کامیابی خودرا درتنوع، کاروان شادی و خوشگذرانی و گوناگونیهای بی پایان میجوید. فرهنگ پست مدرن جستجوی حقیقت را امربیهودهای میداند و به جای آن از هرپیشآمدی که به نوعی از نوبودن وتازگی خبر دهد، استقبال میکند. فرهنگ پست مدرن جستجوی اصالت را کنارمیگذارد و از بی اصالتی ظواهر امور، فناپذیری، عامیانه بودن و ساختگی بودن آشکار امور دنیوی استقبال میکند. عصر پست مدرن تمامی ادعاهای واقعی بودن را انکار میکند و همه چیز را ساختگی میداند و معتقد است که پرسش «این چه معنایی دارد» بی پایه واساس است . پست مدرن بگونه ای مثبت از ناهمانندیها استقبال میکند و بنابراین با فرهنگ پاره پاره به شکوفایی میرسد. پست مدرن معتقد است که باید به زندگی متنوع بدون حساسیت نسبت به معنی پدیده ها و همه تفاوتهایش روی خوش نشان داد و بنابراین تصورات محدودکننده، نظیر: یگانگی واخلاق وامثالهم را رها کرد وحق انتخاب برای لذت بردن از زندگی را جایگزین آنها کرد . پست مدرنیستها معتقدند که: روشنفکران نسبت به مردم کوچه و بازار از هیچ حق بیشتری در تشخیص حقیقت برخوردارنیستند و مردم عادی نیزبه اندازه روشنفکران ازکارایی و استعداد کافی برخوردارند.
ژان بودریار معتقد است: امروزه زندگی در یک جریان بی وقفه ازحضورنشانه ها هدایت میشود. بودریار، نه آرزوی دور و درازی برای شناخت ارتباطات تحریف نشده دارد و نه اشتیاقی به شناسایی اصالت. ازنظراو هرچیزی که در این جهان وجود دارد محملی برای نشانه سازی است و براین اساس میتواند زمینه ای برای ساختگی و غیراصیل بودن داشته باشد، بهمان سان که نشانهها اینگونهاند (199,1Baudrillard). بر خلاف پژوهشگران مدرنیست، بودریار معتقد است که: تنها نشانه ها وجود دارند و به این ترتیب انسان نمیتواند از بی اصالتی بگریزد.بودریار میگوید: به طور منطقی این آگاهی پذیری عامه مردم بیانگر پدیدهای است که میتوان آن را مرگ معنی دانست (1993, Baudrillard) .
لیوتار بحث میکند که آگاهی و اطلاعات عمیقا در اثر دو اصل وابسته به هم تغییر کردهاند: اصل كاربرد داشتن و اصل كالایی شدن. كاربرد داشتن یعنی اطلاعات تنها هنگامی که بتواند برحسب معیار سودمندی توجیه شود گردآوری، پردازش و فرآوری میشود. کالایی شدن اطلاعات یعنی اینكه با آگاهی و اطلاعات بیش از پیش همانند یک کالا رفتار میشود . اطلاعات بطور فزاینده ای به پدیدهای قابل دادوستد و مبنایی برای استفاده از مکانیزمهای بازار تبدیل شده و تاثیر تعیین کنندهای در صدورحکم نسبت به کاربرد داشتن آن دارد وی به پیامدهای دو اصل یاد شده و ظهور پست مدرنیسم اشاره دارد و می گوید: براساس اصل کاربرد داشتن اگر اطلاعات و آگاهی نتواند خود را برحسب کارایی و اثربخشی توجیه کند، کم ارزش میشود و حتی به دور افکنده خواهد شد( زیبایی شناسی و فلسفه در برابر امورمالی و مدیریت) و نیز گسترش دانش از دانشگاههایی که نخبگان گوشه نشین آنها به صورت سنتی سالیان درازی به پیشه حقیقت جویی سرگرم بودهاند، رخت بربسته است. در مقابل، اکنون دسته هایی از کانونهای فکری، بخشهای توسعه و تحقیق شرکتهای خصوصی و گروههای فشاری به وجود آمده اند که اطلاعات ودانش را برای مقاصد کارایی و اثربخشی آن تولید میکنند.
مانوئل كستلز از نظریه پردازان سرشناس در باب اطلاعات و تغییر شهری در كتاب معروفش به نام: شهر اطلاعاتی می گوید توسعه شبكه های تكنولوژی اطلاعاتی در سراسرجهان، اهمیت جریانهای اطلاعاتی را برای سازماندهی اجتماعی و اقتصادی افزایش و در عین حال اهمیت نقاط خاص جغرافیایی را كاهش میدهد . در نتیجه در اقتصاد اطلاعاتی نگرانی عمده سازمانها مدیریت و چگونگی پاسخگویی به جریانهای اطلاعات است (Casttels,1989). اولویت سازمانهای سرمایه داری به گونه فزایندهای مدیریت وپیشبرد جریان اطلاعات است كه از راه آن فرصتهای بازار، تصمیمهای مربوط به سرمایه گذاری، تدارك و تامین كار مورد نیاز،قابلیت ادغام تعیین قیمت و... تحكیم می یابد . ضمن اینكه ایجاد شبكه های اطلاعاتی باعث تمركززدایی از بسیاری از جنبههای سازماندهی اجتماعی و اقتصادی همراه با تمركز در تصمیمگیری میشود . وی به شهر پست مدرنیزم اشاره می كند و معتقد است که گرچه تهیه کنندگان اطلاعات که یک طبقه نو حرفه ای/ مدیریتی را شکل میدهند، از نظر تعداد اندک هستند ولی از نظر فرهنگی در موضع مسلطی قراردارند. آنها به اصطلاح او یک طبقه اجتماعی برتری خواه هستند که شاید به ضرورت بر کشور حکومت نمی کنند ولی اساسا جامعه مدنی را شکل میدهند . شهرپست مدرن شهری است که دو طبقه بالا و پایین در مقابل هم قراردارند. مثلا درحالیکه زندگی تولیدکنندگان نوی اطلاعاتی با شبکه رایانه عجین شده وبا فعالیتهای جهانی همسو شدهاند وبسیاری ازآنان بازرگانانی همیشه درگردشند که رفت و آمدشان جنبه روزمرگی دارد، افراد طبقه پایین همواره به الگوی مناسبات پایدار و مانوس محلهای بامناطق محدود و معین گره میخورند و اغلب فاقد ابزارها یا انگیزه های سفر به سایر مناطق دور از قلمرو خود میباشند. بعد دیگر این بخشبندی، دسترسی متفاوت آن دو به اطلاعات مربوط و تجربیات گروهی است. افراد واقع در طبقات بالای اجتماعی هم میدانند که چگونه به اطلاعات دسترسی داشته باشند و هم چگونه آنرا ازمنابع گوناگون به دست آورند، درحالیکه فرد فقیرقصد دارد جهان رابرای حفظ و پاسداری از فرهنگ ویژه خود و تجربههای زندگی محدود، کوچک کند و تنها تحت تاثیر تصاویرتلویزیونی استاندارد شده قرار دارد(Hall,1994).
نتیجه گیری
چنانكه ملاحظه شد، جامعه اطلاعاتى همراه با چالشهایى از قبیل: نظارت و كنترل بر جمعیتهاى وسیع، افزایش كمیت و كاهش كیفیت اطلاعات، اختلاط تفرد افراد با فردیت آنها، گسترش فاصله طبقاتی، به دلیل دسترسی متفاوت به اطلاعات و تزلزل در شالوده نهادها، از جمله نهاد مهم و تعیینكنندهاى مانند دولت است. از سوى دیگر، اگر آگاهانه و با برنامهریزى درست با جامعه اطلاعات برخورد شود، فرصتها و امكانات خوبى براى پیشرفتهاى همه جانبه و در یك كلام، رفاه مادى و معنوى براى ملتها در پى خواهد آورد. فرصتها و شانسهایى چون تمركززدایى رسانههاى دیجیتالى (اینترنت)، استفاده در جهت همزیستى مسالمتآمیز جهانى، انتقال اشتغال از تولید به بخش خدمات، به ویژه خدمات ارتباطى و اطلاعاتى، كثرتگرایى سیاسى و چندسویگى، كثرتگرایى اقتصادى، مشاركت در تولید و كثرتگرایى فرهنگى، پدیده چندفرهنگى و ... به طور خلاصه، جامعه اطلاعاتى ما را در معرض چالشها و فرصتهایى قرار خواهد داد. از این فرصتها باید استفاده كرد و چالشهاى مربوط را با كمترین هزینه به نفع مردم پشت سر گذاشت تا از ویژگىهاى جامعه اطلاعاتى به نفع سعادت و رفاه عامه مردم بهرهمند جست. نگرش جامع دولتها به موضوع فناورى اطلاعات براى دستیابى به تعاریف و تفاسیر و استانداردهاى بومى شده توسعه فناورى اطلاعات مى تواند زمینه لازم را براى ایجاد چارچوب هاى علمى و عملى جامعه اطلاعاتى فراهم کند. همسو کردن فعالیت هاى آموزشى، سرمایه گذاریهاى اقتصادى، فرهنگ سازى و از همه مهمتر نظارت و مدیریت درست بر این عوامل با استانداردهاى تعیین شده که مبتنى بر فناورى هاى روز ارتباطى و اطلاعاتى هستند، از ملزومات پایه ریزى ساختار جوامع اطلاعاتى به شمار میآیند. به طور قطع هر چه سرمایهگذارى بر روى فناورى اطلاعات گسترش یابد و مردم بیشتر با حقوق و جایگاه خود در دنیاى مجازى آشنا شوند، نیازهاى خویش را بیش از پیش خواهند شناخت و به طبع امکانات بهترى را نیز از دولت ها طلب خواهند کرد. به روز رسانى مفاهیم جدیدى مانند، دموکراسى دیجیتال، راىگیرى الکترونیکى، شهروند الکترونیکى، شهر الکترونیکى، دولت الکترونیکى و... نتیجه ظهور و توسعه استانداردهاى جامعه اطلاعاتى هستند. هویت الکترونیکى و حقوق الکترونیکى نیز از جمله مواردى هستند که براى شهروندان، دنیاى مجازى حوزه ها و رویکردهاى جدیدى را ایجاد کرده اند.
منبع : تدبیر
سه شنبه 8/11/1387 - 15:42